عصر نو
www.asre-nou.net

" ناگزیر"


Mon 31 10 2011

علی‌ آلنگ



آقای براون : رویا‌ها چه شدند؟
برشت : نیستند. امید هست!
آقای براون : نیست. هست؟!
برشت : در دالان‌های تنگ.
آقای براون : اضطراب!
برشت : در کوچه‌های بن بست چاره‌ای جز زد و خورد نیست.
آقای براون : امروز کمی‌ خسته ام. شراب دیروز سرم را درد آورد.
برشت : من گفتم شراب بنوشیم ، اما از یک بطری تازه.
صدای رعد و برق.

**********

با نظر "کانون مدافعان کارگر"