عصر نو
www.asre-nou.net

چند غزل


Wed 26 10 2011

الهام باقری

elham-bagheri.jpg
اولین غزل
چون رنگ بنفش روز در دره ی شام
شعر است هم آویزه ی فکر و اوهام
دور از همه بود می تواند شاعر
اما نتواند که بود بی الهام
نعمت آزرم

برای نعمت آزرم


چه می شود که مرا "دخترم" صدا بزنی
و من به جان بپذیرم که تکیه گاه منی

مگر همیشه به خون بسته مهر فرزندی
شناسنامه ندارد چنین یکی شدنی

به قلب کوچک طفلی که می تپد در من
نمی توانی از این عشق ساده دل بکنی

هزار و یک رگ مهری که در وجود من است
خبر نمی دهد از اعتراف من به زنی؟

زنی که حک شده بر گونه های معصومش
حدود شرعی مردان مومن وطنی

زنی که آرزویش آسمان بی پرده ست
نفس نمی کشد الا ز درد بی کفنی

اگر بخواهی از این لحظه روی می پوشم
تویی که حکم خدا را نخوانده می شکنی

*****

دومین غزل

برای دکتر علی رضا زرین

همیشه منتظرم کودکانه چشم به راه
پدر شوی و بیایی به دیدنم گه گاه

برای کودکی ام بی نقاب تر باشی
که تو ستاره ولی من ببینمت در ماه

ببین چه گوش شب از قصه های تو خالیست
بگو پدر که بخوابد زمانۀ بدخواه

بایست! کودکیم را نبر.... ولی افسوس
شکست بغض مرا خندۀ تو را: قهقاه

چه دور می شوم از روزهای یکرنگی
و می رسم به زنی بی رمق، کسل، تباه

نه شیر موی شما نه عروسک خوابم
نمی برندم از اینجا به کودکی ها آه ...

*****

سومین غزل

دریا صدایم می زند دریا نه مرداب
وقتی که می خوابی بدم می آید از خواب

وقتی که غمگینی چراغ خانه خاموش
وقتی که می خندی تمام شهر بی تاب

من آفتابم سرزدم از دست هایت
آن شب از آن حلقه از آن شیرینی ناب

یک شب پری های جهان آتش گرفتند
آن شب که با رخت سپیدم مانده در قاب

آن شب تمام جاده ها خوشبخت بودند
وقتی که می رفتیم دوشادوش مهتاب

حالا صدایم می زند شوراب تلخی
دریاب دریا ماهیم دریاب آب آب ...


یک غزل دیگر

اگر چه ساکتی اما هزار گونه سخن
گذشته بین نگاه تو و تبسم من

ورای چشم تو جادوی رنگ گیرائیست
که مست می شود از آن شراب مرد افکن

نگاه کن که فراموش من شود خورشید
که یوسف از تو بدرد به خویش پیراهن

بخند تا بنویسم دروغ می گویند
که سخت می شود از خنده های تو گفتن

چگونه دلخوری از من که آبرو دادم
به لحظه های سیاه شکستن یک زن

http://ghazalonline.blogfa.com/