عصر نو
www.asre-nou.net

آن که باد می‌کارد توفان درو می‌کند

بررسی موقعیت لیبی بعداز قذافی
Sat 22 10 2011

عباس شکری

abbas-shokri.jpg
موجی بود که در ماه‌های گذشته یک گام به جلو و دو گام به عقب داشت و سرانجام این دو گام به پس‌ها را همه می‌دانستند و هیچ کس هم تردید نداشت که عاقبت، رژیم دیکتاتوری سقوط خواهد کرد و بساط حکومت چهل و دو ساله‌ی قذافی و پسران برچیده خواهد شد. حکومت 42 ساله‌ی سرهنگ معمر قذافی سرانجام به پایان رسید و فروپاشی حکومت‌های نوع خویش را نوید داد. روز پنج‌شنبه، بیستم ماه اکتبر سال 2011 این اتفاق رُخ داد. روی دادی که دیدن‌اش برای همه کس راحت نبود. مرگ او در کمال خشونت رخ داد و به شهادت تصاویر پخش شده از شبکه‌های تلویزیون، او زنده دستگیر شده بود و زنده و به تدریج، بر اثر ضربات مهملکی به صورت و قلب او وارد آمده، جان داداه است و تیری که به او اصابت کرده را می‌شود اعدام وی بدون هیچ‌گونه محاکمه‌ای تفسیر کرد. این که "آن که باد می‌کارد، توفان درو می‌کند"، در جهانی که همه برای عدالت و آزادی در مبارزه‌اند، معنای خود را از دست می‌دهد و وادارمان می‌کند که به پیمان‌های بین‌المللی وفادار باشیم. کاری که در اولین گام، شورای انتقالی لیبی، سرافکنده از آن بیرون آمده و نتوانسته جانب عدالت را نه برای دیکتاتور قذافی که برای روشن شدن فاجعه‌هایی که او به وجود آورده بود، حفظ کند. لازم بود تا زنده بماند و در دادگاهی که دموکراسی و عدالت بر آن سایه انداخته بود، محاکمه و مجازات شود. دادگاهی نه از آن دست که برای صدام حسین برگزار شد و هرگز کسی مگر محرم‌های قدرت‌های بزرگ ندانست که پس درهای بسته چه گذشت و او چه اطلاعاتی را برملا کرد.

بحث این که جسد معمر قذافی را کجا و یا چگونه باید دفن شود به باور من بحثی است ایضایی و بیشتر برای پاک شدن صورت مسئله است که چرا او چنین کشته شده است؟ آری او تنفر آفریده بود و باد کاشته بود تا در توفان خشم مردمی که چهل سال آزار و اذیت او را تحمل کرده بودند، جان بسپارد. اما سوی دیگر این موضوع این است که مسئولان شورای انتقالی موظف بودند به نیروهای تحت امر خود دستور دهند که دستگیری او لازم است اما کشتن او جایز نیست و باید در دادگاهی صالحه محاکمه و مجازات شود. این که آیا دیکتاتوری مثل معمر قذافی شایسته‌ی ارزش‌های انسانی بوده است یا نه، حق و حقوق او برای برخوردار بودن از عدالت را عوض نمی‌کند. اگر به دموکراسی و عدالت باور داریم باید حتا در مورد دشمنان خودمان هم اعمال کنیم که اگر چنین نباشد، باز هم در بر همان پاشنه‌ی ظلم و ستم و دیکتاتوری و استبداد خواهد چرخید منتها با نام دموکراسی و ظاهری آراسته. جای خوشبختی است که سازمان عفو بین‌الملل، سازمان دیده‌بان حقوق بشر و سازمان ملل خواهان بررسی شرایطی که معمر قذافی در آن کشته است، شده‌اند تا معلوم شود که آیا توسط نیروهای شورشی بدون هیچ‌گونه دادگاهی اعدام شده است یا تیر خوردن او به طور اتفاقی و ناگهانی بوده.

دیدن شادی مردم برای فروپاشیده شدن بساط دیکتاتوری دلپذیر است اما زمانی که از صفحه‌ی تلویزیون مشاهده می‌کنیم که جسد دیکتاتور را وسط سردخانه گذاشته‌اند و مردان، توجه کنید فقط مردان اجازه یافته‌اند که از جسد او فیلم و عکس تهیه کنند، بوی پاشیده شدن انتقام را می‌شود حس کرد. اکنون اینان پایکوبی می‌کنند اما آیا پسر قذافی که با پول و جواهرات و اسلحه فراری است در فکر انتقام نخواهد بود؟ ایکاش انسان‌ها می‌توانستند حتا در دو حالت تنفر و خشم و شادی و سرشاری از شعف، بر خود کنترل لازم را داشته باشند و اجازه ندهند که خردورزی و شعور بر احساسات آنی‌شان غلبه کند و کاری کنند که در مورد معمر قذافی انجام دادند یا پس درهای بسته به سر صدام حسین آوردند. عدالت، مگر با اجرای عدالت توسط مردمی که دچار تحقیر و ستم بوده‌اند، آن هم در حق دشمن دیرین‌شان، تحقق نمی‌پذیرد.

او در همان‌جایی جان سپرد که متولد شده بود. در شهر زادگاه‌اش نیز مرگ را که برای دیگران حلال و سزاوار می‌دانست تجربه کرد و چه تلخ هم با آن روبرو شد. اگرچه در پیام‌های قبلی خود گفته بود که تا پای جان مبارزه می‌کند ولی تسلیم نمی‌شود، اما در بعضی خبرهای تأیید نشده آمده که در واپسین ساعات حیات‌اش، آن گاه که دستگیر شده بوده است، تقاضای بخشش و رأفت می‌کرده. بد عهد و پیمانی کار همه‌ی ستمکاران و دیکتاتورهای جهان است حتا در هنگام مرگشان. انگار که می‌خواهند مرگ را هم فریب دهند و او را وارد بازی خویش کنند که با زندگی دیگران بازی می‌کرده‌اند.

البته جناب سرهنگ تا آخرین نفس با چنگ و دندان و انواع سلاح برای نجات جان خود، زندگی دیگران را به آخر رساند که این مورد هم موجب تعجب جهانیان نباید باشد که مصداق این ضرف‌المثل فارسی است که می‌گوید: "مرگ خوب است اما برای همسایه" ایشان هم تا بُن دندان مسلح بودند تا مرگ را بر همسایه روا دارند که سزاور آن است!

در همه‌ی 42 سال حکومت‌اش هرگز حتا آن زمان که ادعای انقلابی‌گری داشت، تمایلی برای نهادینه کردن دموکراسی و گسترش نهادهای دموکراتیک از خود نشان نداد. نهادهای دمکراتیک را که هیچ حتا تاب تحمل یک مخالف هم نداشت. این سرکشی و مقاومت در برابر آزادی خواهی و دموکراسی طلبی مردم ادامه داشت تا سرانجام «بهار عربی» سر از زمین بیرون آورد و شکوفه داد. رایحه‌ی این شکوفایی به لیبی که رسید، او با سخت‌ترین و شدیدترین وجه در برابر آن قد علم کرد تا به هر قیمتی شده، جلوی رشد نهال آزادی و رهایی از دیکتاتوری را بگیرد. در این راه حتا از مقابله‌ی مسلحانه با مردم بی دفاع هم ابایی نکرد.

کاربرد سلاح در برابر مردم بی‌دفاع چنان سنگین بود که سرانجام شورای امنیت سازمان ملل (البته با اراده‌ی کشورهای بزرگ غربی مثل آمریکا، آلمان، فرانسه و انگلیس) علیرغم اختلاف در نگرش‌شان به مسئله‌ی لیبی، در قطع‌نامه‌ای دخالت و اشغال خاک لیبی در قالب دفاع از مردم بی‌دفاع را صادر کرد. دخالت هواپیماهای جنگنده و شکاری سازمان ناتو، چنان برق‌اسا و گسترده بود که باور آن برای رزمندگان لیبیایی هم امکان نداشت. بدون دخالت مستقیم و مستمر نیروهای ناتو در حمله‌های هوایی و آموزش نیروهای زمینی، فروپاشی حکومت دیکتاتوری معمر قذافی که تا بُن دندان با سلاح‌های همین کشورهای عضو ناتو مسلح شده بود، امکان نداشت. در هشت ماه گذشته، یعنی از روزی که تظاهرات آرام مردم لیبی برای دموکراسی، شروع شد تا امروز، نیروهای مردمی که همان مردم عادی لیبی بودند و مجبور شدند به جای کارهای معمولی خود که مثلن کارمندی بانک، معلمی مدرسه، نگه‌داری از کودکان در مهدکودک یا ... بود، سلاح به دست گیرند، به تدریج تبدیل به نیروهای خبره نظامی شدند و کاربرد سلاح و دسیپلین نظامی‌گری را آموختند و ارتش مردمی را تشکیل دادند. مبارزه‌ی پایانی برای دستگیری قذافی، آن هم در شهر سرت که زادگاه او بود، زمان زیادی طول کشید. این حادثه اکنون موقعیت جدیدی را در برابر شورای انتقالی لیبی قرار داده است که باید دید که چگونه با این مهم برخورد می‌کنند. شورای انتقالی لیبی، حتا بعداز سقوط طرابلس هم در شرایط اضطراری قرار داشت و اکنون با چالش‌های نوینی روبرو خواهد بود که شاید همین چالش‌ها موجب به‌سامانی یا نابسامانی روزهای آینده لیبی شاشد. البته صنعت بزرگ نفت و گاز در لیبی مدتی است که شروع به کار کرده و اموال رژیم پیشین (حکومت قذافی) در خارج از لیبی که مسدود شده بود اکنون احتمالا باز می‌شود. شورای انتقالی اما تا امروز نه امکان استفاده از منابع را داشته است و نه مشروعیت لازم و کافی.

اکنون با مرگ قذافی روزنه‌ای از امید روشن شده که شاید، تأکید می‌کنم، شاید، لیبی از جنگ داخلی رها شود و بازسازی کشور که بر اثر بمباران‌های بی‌امان هواپیماهای ناتو، تبدیل به خرابه‌ای شده است، شروع شود. بدیهی است که این فرضیه و گمان‌زنی را می‌شود به ساده‌انگاری تعبیرش کرد که مشکلات و دشواری‌های پیش رو فراتر از آن است که تصورش را می‌کنیم. یکی از این چالش‌ها کنترل اسلحه‌هایی است که چه به صورت فردی یا گروهی در اختیار مردم است و تا امروز هم همه‌ی آنها به سبب داشتن دشمنی مشترک، با هم همکاری کرده‌اند و برادر هم بوده‌اند. تجربه اما نشان داده است که در کشورهایی که سنت دموکراسی و حزبی وجود نداشته، بلافاصله بعداز فروپاشی دیکتاتوری و مرگ دیکتاتور، اختلاف نظر گروه‌هایی که تا دیروز برای فروپاشی دیکتاتوری و نابودی دشمن مشترک، دوشادوش هم مبارزه می‌کردند، سر از خاک بیرون می‌آورد و منتهی می‌شود به درگیری‌های جدید که امیدوار باشیم که در لیبی چنین مباد. موضوع دوم، بنیاد نهادن سیستمی است که بتواند اولا ثبات را در دوران انتقالی به کشور برگرداند و در ضمن نهادهای دموکراتیک را سامان‌دهی کند. سامان دادن نهادهای دموکراتیک در کشوری که تجربه‌ی چنین کنشی وجود نداشته، کاری است بس دشوار.

دشواری بزرگتری که پیش روی شورای انتقالی است، ایجاد امنیت و این اطمینان است که قوم‌های دوازده‌گانه‌ی لیبی دست از همکاری با هم برای بازسازی کشور بر نخواهند داشت و گروه‌های مذهبی و سیاسی رودر روی یکدیگر قد علم نخواهند کرد.

قذافی دیگر وجود ندارد اما چالش‌های پیش رو تازه اول راه‌اند و حضور خود را به رُخ می‌کشند.