چند کلامی با یک هم وطن
Wed 5 10 2011
مجيد سيادت
آقای ناصر ایرانپور، طی روز های اخیر مطلبی (1) درباره پرسش های اتحاد فدائیان از حزب دموکرات کردستان نوشته است . از ديد من مقولات مورد بحث، سرنوشت کردستان و دعوت از امريکا به دخالت نظامی در ايران، موضوعاتی هستند که به همه ما بر می گردند. در همين روال درست ديدم که چند کلامی با ايشان در ميان بگذارم:
مطلبت را چندين بار خواندم. دلم به درد آمد. نه برای نگرش يک جانبه ات به آمال و آرزوهای کردها. و باز هم نه برای اينکه نگران آينده ايران نيستی. دلم به درد آمد چرا که دل به سرابی بسته ای که به فاجعه می انجامد. البته اين فاجعه برای کل جامعه ايران دردناک است ولی شايد – نگرانم – اين نوع تصورات غير واقعی برای کردهای ما بيشتر از بقيه رنج آور شوند.
بگذار همين جا بگويم به حق تعيين سرنوشت اعتقاد دارم واگر زمانی کردهای ايران به همراه کردهای ترکيه، عراق و سوريه به مملکت واحدی دست بيابند به نوبه خود برايشان آرزوی موفقيت خواهم داشت. تماميت ارضی ايران تا آنجا و تا آن حد ارزش دارد که اجزائ آن داوطلبانه خواهان وحدت باشند. اگر زمانی اکثريت کردهای ايران خواهان جدائی از ايران باشند از ديد من حق آنها در تعيين سرنوشت خود بر اصل تماميت ارضی ايران ارجحيت دارد. رابطه آحاد يک ملت با هم بايد رابطه ای داوطلبانه باشد که بتوان آنها را هم وطن ناميد.، انواع ديگر رابطه، نوعی از رابطه ستمگر و ستم ديده است. اما فکر نمی کنم نگرش جدائی طلبی در کردستان ايران غلبه داشته باشد. مردم کرد در اعصار تاريخ و در همين زمان حال بخشی لايتجزی از ايران هستند و همانقدر به "ايران" ارج می گذارند که من. مردم کرد در طول هزاران سال بخشی از ايران بوده اند، از ايران دفاع کرده اند و در راهش جانفشانی ها کرده اند. فکر می کنم بحث شما – در بهترين حالت – فريادی از استيصال است و تصوری است که سرچشمه آن را بايد – در بهترين حالت – در تحولات ده پانزده سال اخير در کردستان عراق جستجو کرد.
تا آنجا که من می دانم سرزمين کردستان برای چندين قرن سرزمينی مورد نزاع بوده است. به جنگهای صفويه و عثمانی نگاه کنيد و ببينيد که اين سرزمين هميشه يک موضوع کشمکش بوده و تقريبا هميشه دوپاره بوده است. اينکه مردمی بخواهند بعد از قرنها دوباره همه در کنار هم بوده و کشور واحدی باشند برای من محترم است. اشاره به چند پارگی کنونی کردستان به مثابه دردی ملموس برای مردم کرد اشاره درست و واقعی ايست. اما فکر می کنم مشکلات جدی و خطيری که در راه وحدت اين پاره ها وجود دارند نيزهمانقدر واقعی هستند. چشم اندازی که فکر می کند می شود با کمک ارتش امريکا به کردستان واحد رسيد فقط جاده جهنم را فرش می کند. جاده ای که تنها به رنج و درد و سرخوردگی ختم می شود.
ما با معضلی روبرو هستيم. از يک طرف کردهای ايران بخشی از ايران هستند و از طرف ديگر بايد کاملا قابل فهم باشد که کردها يک همبستگی "ملت کرد" را داشته باشند. تضادهای حاصله از اين دو گانگی در بسياری زمينه ها (منجمله بحث حاضر) کاملا مشهود است. اين مقولات را نمی شود با شلوغ کردن حل کرد. راه حل هر چه باشد، تنها در برخوردی حاکی از حزم و حوصله و درايت به دست خواهد آمد.
آگاهم که همه در مورد "حق تعيين سرنوشت" هم نظر نيستند. يک نظريه اين مقوله را بهانه ای برای شوروی سابق می داند که بعد از فرو پاشی شوروی مورد سوئ استفاده امريکا قرار گرفته است. امريکا از هاوائی تا پورتوريکو و آلاسکا را جزو خاک خود می داند ولی ابائی ندارد که برای کشورها و حکومتهای ديگران طرفدار حق تعيين سرنوشت باشد. آنها مايلند يوگسلاوی را تجزيه کنند و در سودان هم به همين بهانه بعضی مناطق نفت خيز را از حکومت خرطوم جدا کنند. حقيقتی در اين نگرانی وجود دارد. با تمام اينها من هنوز با مفهوم نهفته در اين شعار هم خوانی دارم. فکر می کنم مردمی که با هم زندگی می کنند بايد بخواهند با يکديگر هم وطن باشند. بازيهای مداخله گرانه ديگران در امور داخلی ايران را بخشی از خواست واقعی مردم نمی دانم. آشوبگری های گروهی کوچک را هم به حساب اراده مردم قبول ندارم. اما زمانی که بعد از همه اينها اکثريت مردمی – به درست يا غلط – باز هم بخواهند جدا شوند از نظر من آنها حق دارند چنين کنند.
من کرد نيستم ، برای من فارس و کرد، ترک و ترکمن و عرب ايرانی همه ايرانی هستند . در عين حال زمانی که به مسئله چندپارگی کردها فکر می کنم مسلما دلم برای کردستان هم می طپد. می توانم شرايطی را در آينده تصور کنم که کشورهای ايران، ترکيه، عراق و سوريه حکومتهائی دموکراتيک داشته باشند. می توانم با برخوردی کاملا غير رويائی، وضعيتی را ببينم که در آن شرايط ، چند پارگی کنونی کردها به همگرائی جدی و تاريخی ای تبديل شود. مگر کشورهای اروپای بعد از جنگ دوم نتوانستند اتحاديه اروپا را برپا کنند. در همين روال می توان انتظار داشت که رهبران دورانديش و آينده نگر، طرحهای بديع و واقع بينانه – شدنی – برای همگرائی چهار بخش کردستان را بيابند و به چند پارگی چند قرنی کردها خاتمه دهند. در اين روال مسلما قابل تاکيد و توجه است که ختم چند پارگی کردستان از درون موفقيت مبارزه دموکراتيک کشورهای منطقه شدنی و قابل تصور است. هيچ راه ديگری، هيچ ميان بر قابل قبول و باورکردنی ای تا کنون نديده ام.
اما شما چه فکر می کنيد؟ شما با نيم نگاهی به تجربه کردستان عراق آرزو داريد ارتش امريکا جاده صاف کن آرزوهايتان باشد. بگذريم از اين که رهبران کردستان عراق با درايت تمام سياست خود را در چارچوب عراق فدرال بازی می کنند. با تمام اينها اين رهبران استراتژی خود را بر مبنای وحدتی (لااقل) ميان مدت با امريکا و اسرائيل پی ريزی کردند. البته دستاوردهای فراوان و چشم گيری داشته اند. با يادآوری جنايتهای مکرر و بی اندازه حکومت عراق نسبت به آنها نمی شود برآنها نکته گرفت که با امريکا و اسرائيل دست به يکی کردند. اما يک نکته را بايد در نظر داشت. رهبران کردستان عراق چيزی را گرو گذاشته اند. آنها در دل دنيای ترک و عرب با امريکا و اسرائيل متحد شده اند. معلوم نيست دفعه ديگر که خصومت اين جناحها بالا بگيرد آنها چه تاوانی را بپردازند.
شما می گوئيد " کردستان نمیتواند از شکاف غرب و حکومتهايی چون "جمهوری" اسلامی بهره نگيرد". من هم با شما موافقم. ما بايد از اين شکافها بهره بگيريم. ولی آيا فرقی بين بهره گرفتن و افتادن در دام آنها نمی گذاريد؟ شما دعوت امريکا به دخالت نظامی را بهره گيری از شکاف می دانيد؟ امريکا برای منافع خودش عمل می کند. روزی از شما حمايت می کند و روز ديگر – اگر لازم ديد- شما را به گرگها می سپارد. به ياد دارم در روزهای بعد از ختم جنگ کويت ، زمانی که امريکا دنبال راه حلی برای مصالحه با صدام بود کردهای عراقی مشغول به فرار به ايران و ترکيه بودند. به خاطر دارم صحنه ای را که يک زن جوان کرد به خبرنگار انگليسی می گفت جمعيت ما از جمعيت کويت بيشتر است پس چرا به فکر ما نيستيد. رعب و وحشت آن روزها ريخته است ولی اشتباه است سياست خود را بر مبنائی بگذاريد که احتمال بازگشت آنگونه فجايع را در نظر ندارد.
شما تمام زجر و بدبختی مردم عراق را با یک جمله ارزيابی می کنيد. به نظر می رسد شما اين کشتارها را مهم نمی دانيد. شما می گوئيد "سرنوشت عراق هنوز معلوم نيست"! مليونها عراقی کشته و زخمی شدند و مليونها دربدر و بی خانمان. يک نسل در ميان آتش و خون، بمب و جنايت زندگی کرده و معلوم نيست تا چه زمان و چه درجه از فجايع بعدی را بايد تحمل کند و شما اين سناريو را مثبت می دانيد؟ حداقل می گوئيد سرنوشت عراق هنوز معلوم نيست؟! يعنی عليرغم اين سطح از بدبختی و فلاکت، باز هم شما احتمال سرنوشت مثبتی را می بينید؟! قبول دارم که اين فجايع عمدتا برسر اعراب عراق خراب شدند ولی آنها بالاخره هم کشوری های کردهای عراقی هستند. آيا شما واقعا تکرار اينگونه وقايع را به صورت نوعی راه حل می بينيد؟ اگر اینچنین است فرق برخورد شما با اعراب عراقی و برخورد صدامی ها با کردهای عراقی چيست؟
بالاخره، شما همين سياست را برای ايران پيشنهاد می کنيد؟ اشتباه نکنيد. فکر نمی کنم امريکا در شرايط کنونی آمادگی دخالت در جنگ جديدی را داشته باشد. آنها در حال حاضر می کوشند شرايطی فراهم کنند که بتوانند عقب نشينی خود از عراق و افغانستان را به نحو آبرومندانه ای انجام دهند.دخالت نظامی آنها در ايران در همين حد استفاده ابزاری از گروههائی خواهد بود که به امريکا دل بسته اند.
رفتن به این گونه بیراهه ها و امیدهای واهی، از سوی مردم عادی و معمولی، زیر بار کاردی که به استخوان رسیده است، قابل درک است. اما این انحراف، برای کسی که خود را روشنفکر می داند، تاسف بار است. این انحراف، شما را از تلاش برای همگرایی ملی میان ایرانیان باز می دارد و تفرقه انگیز است. آیا آنانی که تفرقه جدیدی را در راه دموکراسی در ایران دامن می زنند، با وجود همدردی اشان با مردم کرد، ندانسته بر علیه کرد اقدام نمی کنند؟
مجيد سيادت
13 مهر 1390
____________________
(1) - مطلب نامبرده را در لینک زیر می توانید بخوانید :
http://www.etehadefedaian.org/?page=article&nid=9742
|
|