عصر نو
www.asre-nou.net

پژاک، دردسری برای احزاب سنتی کردستان ايران


Mon 3 10 2011

سيامند

در هفته‏ های گذشته در مناطق مرزی کردستان ايران، درگيری های سنگينی ميان نيروهای سپاه پاسداران و گروه موسوم به پژاک رخ داد، که هنوز بطور جسته و گريخته ادامه دارد ؛ در اين درگيريها نيروهای جمهوری اسلامی متحملِ تلفاتِ سنگينی شدند، يکی از چهره های شاخصی که طی عمليات نظامی هفته های گذشته کشته شد، سردار عباس عاصمی فرمانده ی واحد اطلاعات سپاه پاسداران قم بود. همزمان با درگيری های فوق، دولت ترکيه نيز، حملات نظامی خود به پايگاه های پ.ک.ک را از سر گرفت و مناطقی از اقليم کردستان عراق را بمباران کرد. در اين مطلب کوتاه هدف نه پرداختن به امور پ.ک.ک و نه حتی پژاک است، بلکه جنبش کرد در ايران را حتی الامکان مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.

جنبش کرد در ايران، با سقوط نظام سلطنتی ابعادی گسترده يافت و احزاب و گروه های سياسی کرد و غير کرد که طی همه ی سال های نظام پيشين از حق فعاليت سياسی محروم بودند، از شرايط پنهانی خارج شده و به فعاليت علنی پرداختند. دو جريان شاخص اين دوره، حزب دمکرات کردستان ايران و سازمان زحمتکشان کردستان ايران (کومه له) به فاصله ی کوتاهی با اقبال توده ای مواجه شده و ده ها و حتی صدهاهزار نفر عضو و هوادار در سراسر کردستان ايران به خود جذب کردند. طرح و پيگيریِ مطالبات ملی کردهای ايران توسط اين دو جريان، اختلافِ مذهب و ساختار حکومتی جمهوری اسلامی که هرگز تحمل دگرانديشی را بر خود هموار نکرد، به فاصله ی کوتاهی، راه را بر هر گونه گفتگو بست و درگيری و جنگی که طی سال های طولانی هزاران کشته و زخمی از دو سوی اين درگيری باقی گذاشت آغاز و به انحاء مختلف تا کنون ادامه داشته است.

جنگ اين دوران که مصادف با علنی شدن و آغاز فعاليت سياسیِ حزب دمکرات کردستان ايران و کومه له بود، فعاليتِ سياسیِ اين جريانات را تحت الشعاع حرکات نظامی قرار داد. دوران جنگ و گريز با نيروهای نظامی حکومت مرکزی که با تلفاتِ سنگين هر دو طرف مصادف بود، بيش از چند سال طول کشيد. در شرایطی که حملات بی امان نیروهای دولتی و گروههای همپیمان آنان ادامه داشت ،اين دو جريان نيز عمده ی انرژی خود را به جای آموزش و تربيتِ کادرهای سياسی و آماده نمودنِ آنها برای حضور در مبارزه ی سياسی و روزمره، متوجه آموزش و تربيتِ کادرهای نظامی و دفاعی نمودند. امری که در ادامه ی خود پيشمرگه و حرکت نظامی را به هويتِ غالب اين گروه ها تبديل کرد.

با فرسايشی شدنِ جنگ ايران و عراق، و تداوم هشت ساله ی آن، احزاب کرد ايرانی که در اين ميدان زير بمباران هر دو دولت عراق و جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند، چاره ای جز عقب نشينی به درون کردستان عراق، ادامه‏ی حيات زيرِ چترِ حمايتِ سازمان‏ها و احزاب کرد عراقی، و در نتيجه کاهشِ عمليات نظامی خود نيافتند. از اواخرِ سال 1363 شمار برخوردهای نظامی ميان پيشمرگان دو حزب و سازمان نامبرده با نيروهای مسلح جمهوری اسلامی کاهش يافت، و پس از آن نيز، از آنجا که دو جريان عمده ی کرد در کردستان عراق، پارتی دمکرات کردستان (عراق) به رهبری مسعود بارزانی و اتحاديه ی ميهنی کردستان عراق به رهبری جلال طالبانی، کوشيدند در جهتِ مقابله با رژيم صدام حسين در عراق، از کمک های جمهوری اسلامی بهره مند شوند، امکان حرکتِ نظامی از گروه های کردِ ايرانی سلب شد.

مطالبات و آرزوهای مردم کردِ ايران برای احقاقِ حقوق ملی خود طی اين سال ها نه تنها کاهش نيافت، بلکه با حضور دائمی نيروهای مسلح جمهوری اسلامی در شهر و روستاها و نظامی کردنِ فضای سراسر کردستان رفتارِ حکومت با کردها، انتخاب مسئولين حکومتی در کردستان از ميان غير کردها و حذفِ کاملِ اين بخش از جمعيتِ کشور از تمامِ سامانه ی حکومت و تصميم گيری و ... هرچه شکوفاتر و جدی تر شد. با عقب نشينیِ اين دو سازمانِ سياسیِ عمده ی کرد، حزب دمکرات کردستان و کومه له به درون کردستان عراق و منعِ آنان از تحرکاتِ نظامی توسطِ احزاب کردِ عراقی، سياست ترور رهبران اين گروه ها و مجموعه ی اپوزيسيون در دستور کار قرار گرفت، طی اين مدت دکتر عبدالرحمن قاسملو، صادق شرفکندی دو دبيرکل حزب دمکرات در زمان های متفاوت در اروپا ترور شدند، صديق کمانگر از رهبران و چهره های شاخص کومه له در کردستان عراق ترور شد و ... اين ترورها در شرايطی صورت پذيرفت، که با غالب شدن، ارجحيتِ وجهِ نظامی بر سياست در اين دو گروهِ کرد، فقدانِ رهبرانِ سياسیِ کارآزموده و توانا همواره حس می شد. اين دو جريان طی همه ی اين سال ها موفق به گذار از سازمانی با هويتِ نظامی به حزب و گروهی سياسی نشدند.

در سال های عقب نشينی و حضور در کردستان عراق، يکی از عوارض فقدانِ کادرهای سياسی آموزش ديده و مجرب در اين دو گروه، شکل گيری انشعابات متوالی و بحران درون گروهی بود. درست در زمانی که جنبش مدنی در سراسر کشور و از جمله در کردستان ايران، با حضور روزنامه نگاران کرد، نهادها و انجمن های غيردولتی در حال گسترش و عمل اجتماعی بود، اين دو جريان اصلی کردستان ايران، درگير انشعابات و اختلافات درون گروهی بودند. به عبارتی ديگر، ساختارِ عمدتاً نظامی همچنان حفظ شد و از درونِ آنها حزبی سياسی متکی به اعتبار اجتماعی و پايه ی توده ای، که اين هر دو جريان در کردستان ايران از آن برخوردار بودند، برنخاست. امری که موجب شد آنها از روند تحولات داخلِ کشور کاملا عقب بمانند و به رغم ذهنِ تاريخی مردم کردستان و احترام و علاقه ی عمومی به اين دو گروه در نقاطِ مختلف کردستان ايران، از کمترين ميزان تاثيرگذاری بر روند تحولات برخوردار شوند.

در عمل حزب دمکرات کردستان ايران (جناح های مختلف اين حزب) و کومه له (گرايش های متفاوتِ اين گروه) سازمانی نظامی ماندند، بی آن که عملياتی نظامی انجام دهند، و وجهه ی سياسی آنان کمرنگ ماند، امری که به خودیِ خود معنای غيبت و عدمِ حضور در مبارزه ی روزمره ی مردم کردستان ايران را داشت. پديد آمدنِ پژاک حاصلِ چنين شرايطی بود. گروهی که هيچ سابقه ی تاريخی در کردستان ايران نداشته و در هيچ کجای ذهنِ تاريخی مردم کرد ايران حضور ندارد. گروهی که نه تفکر سياسی و ايدئولوژيکش با مطالباتِ مردم کرد ايران خوانايی دارد، و نه اينکه هرگز ساختاری سياسی و عقيدتی از خود بروز داده است. اقبال بخشی از توده‏های مردم کردستان ايران به اين جريان، نه به «حُبِ علی، بلکه بغضِ معاويه» بود. از آنجا که پژاک در رفتار سياسی و عقيدتی خود نشان داده که بمثابه تابعی از پ.ک.ک عمل می کند، حتی مطالبات سياسی اين جريان نيز با مطالبات سياسی کردهای ايران چندان همخوانی ندارد، و بسته به ديپلماسیِ روزِ جمهوری اسلامی در رابطه با ترکيه می تواند، به سهولت تغيير کند.

علیرغم سابقه روشن کردستان ایران در پیشقراولی آزادیخواهی، امروزه نقش جنبش اجتماعی و توده ای در کردستان ايران، به نسبت ديگر نقاطِ کشور بسيار کمرنگ است. اين امر را می توان به دو عامل نسبت داد، عدمِ حضور سازمانی سياسی که بيانگر مطالباتِ مردم کردِ ايران از جنبش سراسری کشور باشد، و ديگر برگزيدن روشی از مبارزه توسط پژاک، که مردم کرد با تجربه ی پيشين خود، بر آن مهر تائيد نمی نهند. در حالی که مطالبات و اهداف پژاک، در ارتباط با مطالبات و اهدافِ کردهای ايران تعريف نشده. اما صرفِ حضور آنها، و مقابله با نيروهای نظامی حکومتی ، وجهه ی اين گروه را در ميان کردهای ايران افزايش داده است. امری که شايد در دوره ای کوتاه همدلیِ جوانانِ کرد را با خود همراه کند، اما در دراز مدت به انفعال کردها در جنبش سراسری خواهد انجاميد. انفعالی که بخشی از تقصير آن متوجه سازمان ها و احزابِ سنتی کرد خواهد شد. به عبارتی ديگر، وجهه ی پژاک، نه به دليلِ وجودیِ اين گروه، بلکه به دليلِ عدم حضور قدرتمند دو گروه سنتی و پايه دارِ کرد در جنبش سياسی است.

عدم حضور قدرتمند جنبش کرد، در جنبش سراسریِ مطالبه ی حقوق شهروندی و دمکراسی، به رغم سنتِ ديرينه ی آن در تمامِ سال های حکومت جمهوری اسلامی در ايران، سئوالی است که پاسخ آن را تنها می توان از جريانات و احزاب سابقه دار و سنتی کردِ ايران خواست.
سيامند – چهارشنبه 31 اوت 2011