عصر نو
www.asre-nou.net

تجاوز


Fri 19 08 2011

رضا فرمند

farmand.jpg
سربازان گمنام دین
زن را از خیابان اعتراض شکار می‌کنند.
در ون، چشم‌هایش را می‌بندند؛
دست‌هایش را می‌بندند؛
تلفن دستی‌اش را می‌گیرند؛
و صدایش را با مشت و پرخاش خاموش می‌کنند؛
و او را به سوی بیابان،
به آنسوی چشم و گوش شهر می‌برند.
*
سربازان گمنام دین
به سر و روی زن لجن تهمت می‌پاشند
و نمی‌گذارند که زن واژگان سپیدش را بپوشد
ناسزاگویان او را با چون کیسه‌ای زباله
از این سوله به آن سوله می‌کشند
و سرانجام در گوشه‌ای بی‌آب و نان رهایش می‌کنند
*
شب، سربازی چون هراسی به سوله‌‌‌‌‌اش وارد می‌شود
با دشنام‌های رکیک راهش را به پیکر زن باز می‌کند
و پس از التماس پذیریش از قدیسان‌اش به روی زن خم می‌شود
گونه‌هایش را با شهوت می‌لیسد
و عبادت‌اش را در جیغ‌های زن تمام می‌کند
آنگاه برمی‌خیزد؛ سیگاری می‌گیراند؛
به روی زن می‌شاشد؛ تف می‌کند
سیگارش را در درد و فریاد زن خاموش می‌کند
و سپس از پله‌های دعا بالا می‌رود و دوباره گمنام می‌شود
*
زن، حس می‌کند که از تن‌اش دور می‌شود
زندگی‌اش را زهری از پرسشی به پرسش دیگر می‌ریزد؛
و تا خدای‌اش پیش می‌رود.
جان و تن‌اش در خواب شوک بیدار می‌شود
*
شب‌هایی دیگر، سربازانی دیگر
پس از التماس پذیریش از قدیسان‌اشان
زن را با چکمه‌های ریشخند و دشنام می‌کوبند
در درد و فریادش به نوبت عبادت می‌کنند
آنگاه می‌روند و دوباره گمنام می‌شوند.
*
سرباز گمنام دین را با ایمان ناب می‌سازند
با فرمان‌هایی که مثل گلوله راست می‌رود
و هوش‌اش را از کفر هر پُرسشی پاک می‌کنند.
*
این سربازان سلحشور
از فروتنی دینی‌ست که دوست دارند گمنام بمانند
و از نهایت تقواست که روی‌شان را می‌پوشانند

۱۵ اوت ۲۰۱۱
www.rezafarmand.com‍