آلبوم عکس
Fri 5 08 2011
بیژن باران
بهار همه چیز را نو می کند-
حتی گذشته را.
وقتی کوچک چلچله ها
بین دو صف چنار
روبان چهچه پرواز فراز شهر
آذین می کنند.
وقتی در آنی عکسی گرفته میشد
همان بود که در ذهن آنی همه بود.
ولی اکنون پس از گذشت ایام-
افراد پراکنده شده؛
غبار ایام برویشان نشسته
با اخبار بیماری دست به گریبان؛
یا بدیار خاطره های منجمد هبوط کرده اند.
ولی در آلبوم عکس،
آنها در آنی در گذشته-
فارغ از محور زمان
جدا از ناخوشی تن
همانند که بوده اند.
اگرچه در اوراق آلبوم
بمرور زمان
عکسها تکیده شده؛
با چهره های نو در آنها، افزوده-
شجره طایفه- تنه، شاخه و برگهای جدید
بزرگ شده تا به امروز رسیده.
آلبوم عکس خاطرات من است.
اکنون آلبوم عکسهای قدیمی
ورق می خورند- خاطرات در گذر ایام:
کودکی با پوشاک نو- 7سین نوروزی
نوجوانی با پوتین و قمقمه
جوانی با دختر همسایه- 4شنبه سوری
رقص باباکرم، داریه و دنبک
سوز نی، ملودی ویولن- 13بدر
با گستره سفره های اقوام
عطر کوکو، سرخی گوجه
دود کباب، مزه ازگیل
مادر بزرگ مهربان
با مشت تکیده و چهره چروک
پر از کشمش و گردو
خیره مانده بمن عکاس
بمن تبعید در حال
مرور دور یادها
تبعید کودکی مرا از من ربود.
رنگ آفتاب زادگاهم
گذر نسیم بهار
کوهپایه های کبود
دشتهای اخرایی
دره های سبز تبریزی
کرت عطر ترخان و ریحان
بر گنبد نشسته لک لک تنها
فواره های آب استخر میدان
صدای مردم خیابان
گپ تاکسیران
چونه در دکان
کارگران بسوی کار
کودک گرسنه کنار مادر
مرد تکیده گوشه دیوار
تبعید خاطرات را ویران کرد
مردگان ما در غربت
ارواح آنها سرگردان
گور آنها گم و خلوت
گفتگو بزبان مادری از من دریغ شد-
بداهه گویی، بی توجه به تلفظ و تاکید.
درختان در باد
راحتی در روان
تکرار هجاهای دور،
کلمات زبان مادری.
042711
|
|