عصر نو
www.asre-nou.net

" و ... باز از مقوله‌ی شعر "


Wed 3 08 2011

جهانگیر صداقت فر

۱-
آن گاه که نوباوه‌ی کِلکم لب به سخن گشود،
حاشا اگر انگاشته بودم هرگز که هر قلم
خود بی‌ گمان بالفطره شاعری است
در مشت هر کس و ناکس.

وا غفلتا !
در نیافته بودم هنوز که : " هنر ..."
- تا بدین حد، به راستی‌ -
" نزد ایرانیان (بوده ) است و بس." !!

****

۲-
شاعرانیم جملگی، پس:
من و ما و شما-
اینک
انبوهِ توده‌ی آزمندان ِ زمان،
آرزومندان ِ آوازه،
با کلکِ نوینی به زیر ِ پنجه‌ی سحّار
و صفحه‌ی دفتر گشوده رو به رو
با اوراق ِ سپید ِ بی‌ شمار:
و خود ،
حالیا -
هم شاعر و دبیر و ناشریم ما
جملگی
یک تنه
دست اندر کار ...
وین زمان
کلپتره‌های کلام
برق آسا
- زی‌ مخاطبان ِ خیالی -
در پهنه‌های درندشت کهکشان جاری است !

****

۳-
جمعی‌ گران ز مخاطبان
هرگزت نمی خوانند؛
مشتی مرور می‌‌کنند و از سر ِ سستی
گردن نمی نهند
به رنج ِ کشفِ معانی‌ ؛
مشتی به دعوی ِ درکِ کلام
همه تزویر می‌‌کنند؛
جزئی نیز
در می‌‌یابندت در جلوه گاهِ شعور
لب اما،
شگفتا-
به تائید ِ حضور ِ تو رنجه نمی دارند.
*
و از این مقوله چه خوش گفته تبریزی ِ تیز بین:
"صائب،
دو چیز می‌‌شکند قدر شعر را :
تائید بی‌ تمیز و
سکوتِ سخن شناس."

****

۴-
برای تو می‌‌سرایم،
نه‌ فریبِ بزرگِ جاودانگی .
برای تو می‌‌سرایم ،
نه‌ برای تکدّی ِ احسنتِ حریفان،
و نیز نه‌ برای نام -که نیست سزاوار ِ سرودم.
تنها، باری ،
برای تو لب گشوده‌ام به سخن
ای خود ِ تنهای من.
و اگر بختِ حضوری دهدم دست در خلوتِ دنج ِ کسان
نوشم با د این خلسه‌ی پیوند
به گرمی‌ ِ دل ِ مشتاقی چند.

********

تیبوران - ۳۱ جون ۲۰۱۱
جهانگیر صداقت فر