عصر نو
www.asre-nou.net

درباره اعتصاب كارگری در این دوره


Wed 20 07 2011

ناصر اصغری

اعتصابات كارگری تنها راه مؤثر مبارزه متحدانه كارگران برای دفاع از منافع آنی و آتی خودشان است. بخش جدائی ناپذیر از زندگی کارگران است. كارگران وضعیت خود را با دیگران، به نسبت ثروتی كه در جامعه هست، با كارگران دیگر ممالك و حتی با وضعیت گذشته خود می‌سنجند و معترض می‌شوند. درباره اعتصاب زیاد نوشته‌ایم. از آنجا كه كارگران برای دست یافتن به یك زندگی انسانی و شایسته انسان دائما در تلاش هستند و همین تلاش با سنگ اندازی و حقه بازی‌های متعدد كارفرمایان و نمایندگان سیاسی آنها روبرو می‌شود، ما هم باید مکرر به همین تلاش و مبارزه كارگران و در نتیجه اعتصاب آنها بپردازیم. اعتصابات كارگری در یك دهه گذشته در ایران، مرتب در حال افزایش بوده‌اند. دوره بین اعتصابات كوتاه‌تر، جهتگیری این اعتصابات با افشاتر شدن چهره آدمكش جمهوری اسلامی و پوچ بودن رتوریكهای "عدالت" آن، با زیر نورافكن قرار گرفتن دزدیهای كلان و میلیارد دلاری سران "عادل" آن، میلیتانت‌تر شده اند؛ و مطالبات كارگران هم در همین جهت روشن‌تر شده و می‌روند كه حتی روشن‌تر از این هم بشوند.

اما اعتصابات این دوره می‌توانند گسترده و هماهنگ بشوند. با وضعیت بحرانی‌ای كه جمهوری اسلامی در آن گیر افتاده است، پتانسیل این وجود دارد كه كل طبقه كارگر وارد یك سلسله اعتصاب و در نتیجه یك اعتصاب عمومی بشود كه طومار این همه بدبختی و رژیم حافظ آن را در هم بپیچد. جامعه حق دارد كه چشمش به جنبش كارگری باشد؛ چرا كه در عمل دیده است كه با هر تحركی كه كارگران به خود می‌دهند، رژیم وارد بحرانی عمیقتر می‌شود.

اعتصاب چیست؟

اعتصاب شكل فرموله شده اعتراض و شكایت كارگران در برابر اجحافات كارفرمایان است. اعتصاب شکل پیشرفته و موثر اعتراض کارگر، نمایش قدرت جمعی و متحد کارگران است. اگر دستمزد یک نقطه‌ای است كه كارگر با كارفرما روبرو می‌شود، اعتصاب شكل رزمنده روبرو شدن كارگر با كارفر برای نقد كردن همان دستمزد و افزایش آن، و یا جلوگیری از كاهش مزایائی است كه در یك دوره‌ای آن را به دست آورده است. این به نظر من جوهر روبرو شدن كارگر و كارفرماست كه نهایتا به انقلاب كارگری، بر علیه شرایط كار كارگران و رفتار سیستم سرمایه داری با انسان، می‌انجامند.

"اعتصاب" در دوره ماقبل سرمایه داری به هر چیزی كه اطلاق می‌شد، اعتصابات مدرن اما حاصل سر برآوردن تولید برای سود، و حاصل كالا شدن نیروی كار كارگران است. حاصل سر برآوردن كارخانجات و تولید انبوه برای سود است. هر جائی كه تعداد كارگران زیادی برای در آوردن لقمه نانی و در نتیجه در محیط كار بزرگتری دور هم جمع می‌شوند، احتمال اعتصاب هست و اعتراض و اعتصاب كارگری معنا می‌دهد. (برده‌ها و رعایا هم بر علیه برده داران و فئودالها اعتراضات و شورشهای خود را داشتند كه با اعتصاب و اعتراض به معنای امروزی آن فرق اساسی داشتند، كه مورد نظر ما نیستند.)

هر چقدر خیال كارفرما و دولتشان از "خطر" اعتصاب راحت‌تر بشود، فشار را بر كارگران بیشتر می‌كنند. هر چقدر این "خطر" عمده و در چشم انداز باشد، برخوردشان با كارگران ملایمتر می‌شود. از اعتصاب كارگران می‌ترسند اولا برای اینكه اعتصاب می‌تواند تولید را بخواباند كه بدون تولید سودی نیز به جیب سرمایه دار و دولت حافظ نظام سرمایه داری نمی‌رود؛ و دوم اینكه "اعتصاب مدرسه انقلاب" است!

چرا كارگران اعتصاب می‌كنند؟

با وجود گله تفنگ به دست پاسداران سرمایه و با وجود صدها نوكر رنگارنگ نان به نرخ روز خور توجیه كننده بربریت سرمایه داری، از آخوند و كلیسا و خاخام گرفته تا اساتید اقتصاددان و ژورنالیستهای "باشرف" و روانشناس و روانكاو و غیره، روزانه شاهد صدها و هزاران اعتصاب بزرگ و كوچك كارگران هستیم! با این حال چرا كارگران اعتصاب می‌كنند؟ تصویری كه ژورنالیسم رسمی و دیگر طرفداران گاها خجول سرمایه داری از كارگر معترض و اعتصاب كارگری می‌دهند، تصویری است از یك عده آدم شرور و خرابكار كه دوست دارند شلوغ كنند. که نظم حالیشان نیست! كه به صاحب كارخانه، كه گویا خیلی آدم شریفی است و دلش برای كارگران می‌سوزد و شب و روزش برای راحتی همین كارگران شرور و خرابكار می‌گذراند، اجازه نمی‌دهند كارها را راست و ریس كند! منتها آدم منصفی كه از كنار پیكت كارگران می‌گذرد، درد دلشان را كه گوش می‌دهد، وضعیت معیشتی شان را كه می‌بیند، با ماشین آخرین سیستم و لوكس همان صاحب كارخانه "شریف" روبرو می‌شود، با یك تصویر كاملا متفاوتی روبروست. كارگر اعتصاب می‌كند برای اینكه كارفرما و نمایندگان سیاسی آنها در دولتشان جز زبان زور، زبان دیگری حالیشان نیست. كارگر روزی ٨ تا ١٢ ساعت را باضافه چندین ساعت را هم در راه رفت و برگشت به كار و به خانه اش را صرف پر كردن جیب سرمایه دار كرده است، اما نه امنیت شغلی دارد، نه دستمزد مكفی دارد، نه امنیت جانی دارد، شرایط كارش مثل شرایط كار بردگان دو هزار سال پیش است، دستمزدش را دو سال دو سال نمی‌پردازند، حق بیمه اش را نمی‌پردازند، نمی‌گذارند متشكل بشود، نماینده و سخنگویش را اذیت و آزار می‌كنند و هزار و یك زور دیگر بهش می‌گویند. در چنین وضعیتی، سر براه و مطیع‌ترین فرد هم اعتراض می‌كند و سر به شورش می‌زند. اگر نكند جای تعجب دارد!

اعتصاب مدرسه انقلاب است!

بالاتر گفتم كه سرمایه داران از اعتصابات كارگری می‌ترسند چرا كه اعتصاب مدرسه انقلاب است. در این نوشته به همه جوانب یك اعتصاب نمی‌پردازم. قبلا و در نوشته‌های دیگری بطور مفصل این موضوع را بررسی كرده‌ایم. می‌خواهم به اهمیت اعتصابات كارگری در این دوره مشخص از تاریخ ایران بپردازم و بر اهمیت آنها تأكید كنم.

واقعیت این است كه جامعه ایران دستخوش تلاطمات انقلابی است و در این انقلاب هنوز طبقه كارگر بعنوان طبقه‌ای سازمانیافته و با تشكلهای خود وارد این انقلاب نشده‌اند. اما هیچ آدم منصفی نمی‌تواند منكر این واقعیت باشد كه تركیب جمعیت معترض در خیابان بیش از ٨٠ درصد را كارگران و اعضای خانواده آنها تشكیل می‌دهند. منتها این تلاطمات انقلابی با زمانی كه بشود مثل انقلاب ١٩٠٥ روسیه و یا مه و ژوئن ١٨٤٨ فرانسه با آمار و ارقام و فاكت نشان داد كه كارگران با تشكلها و اعتصابات و میتینگهای خود چه تأثیری بر روند انقلاب گذاشته‌اند، هنوز فاصله زیادی دارد. با اینحال اعتصابات این دوره می‌توانند راه را برای هموار شدن به یك چنین شرایطی باز كنند. اما چگونه؟

اعتصاب كارگری نه تنها به كارگر اعتماد به نفس می‌دهد، بلكه او را متوجه قدرتش می‌كند. او را از اینكه در برابر كارفرما و حراست و اداره اطلاعات و غیره تنها و ایزوله است، نجات می‌دهد و كارگر خود را در جمع كثیری از رفقای خود می‌بیند كه یك درد دارند و دشمن واحدی! اگر با عقب نشینی كارفرما در پتروشیمی تبریز و ماهشهر كل جامعه و كل جنبش كارگری احساس پیروزی می‌كند، كارگری كه مستقیما در جریان این مبارزه بوده، احساس قدرتمند بودندش در اوج خود است. اگر كل فعالین جنبش كارگری در شنیدن خبر به زانو در آمدن كارفرمای كارخانه ساسان در برابر اعتراض قدرتمند کارگران كه به سر كار برگشتن نمایندگانشان انجامید احساس پیروز می‌كنند، كارگری كه این تحقیر را به كارفرما و حراست كارخانه مزبور تحمیل كرد، در اوج افتخار و سربلندی پرواز می‌كند. همین دو سه فقره اعتصابات پیروزمند این دوره، مثل دو اعتصاب یاد شده و اعتصاب ٤٠٠٠ نفر از کارگران و کارکنان شرکت کشت و صنعت کارون شوشتر كه كارفرما را مجبور به عقب نشینی كرد، كل جامعه را وارد یك فاز دیگری كرد. به جنبش كارگری حال و هوای دیگری داد.

اعتصاب بجز چند نكته بالا، همچنین خانواده كارگران را نیز وارد بحث و گفتگو بر سر مسائل روز و مسائلی كه كارگران را به سمت اعتصاب و اعتراض سوق داده است، میکد. همه سرها به طرف آن كارگرانی می‌چرخد كه دولت و نمایندگانش در كارخانجات را به چالش كشیده است. اعتصاب مدرسه انقلاب است كه جامعه در مقیاسی كوچكتر با نمایندگان دولت روبرو شده و برد و باخت كارگران مربوطه، ربط مستقیمی به برد و باخت در مقیاسی وسیعتر دارد.

اعتصاب كارگران یك محیط كار مشخص در ایران، چه امروز و چه از همان اوایل انقلاب هم، یك اتفاق جدا از اتفاقات دیگر نبوده. اعتصابات كارگری در ایران ابدا "صنفی" به معنای اعتصابات صنفی در كشورهای غربی نیستند. هر وقت اعتصابی بر سر دستمزدهای معوقه راه می‌افتد، سر و كله نیروهای انتظامی پیدا می‌شود. اعتصاب و پیكت بجای مقابل كارخانه، در مقابل ادارات دولتی برپا می‌شوند. و درست از همین سر هم مردم و خانواده‌های كارگران و كارگران دیگر مراكز كاری هم، اعتصاب مزبور را جنگ خود با كل دم و دستگاه رژیم می‌دانند. از كل جامعه كمك می‌خواهند و بجای دادخواهی از مقامات دولتی، به توده مردم و رسانه‌های اپوزیسیون رژیم روی می‌آورند. اگر در ادبیات كلاسیك به "اعتصاب مدرسه انقلاب است" بعنوان آگاهی دادن به كارگران همان اعتصاب مشخص اشاره می‌شده، در دوره كنونی اعتصاب كارگران مدرسه انقلاب برای كل جامعه است. سنگر انقلاب است.

اعتصاب كارگری یك موضوع سیاسی است

بالاتر بطور گذرا به مسئله غیرصنفی بودن اعتصابات كارگری در ایران اشاره كردم. اگر بطور مشخص به این موضوع بپردازم، باید بگویم كه یك اعتصاب كارگری مسئله‌ای تماما سیاسی است. اولا دولت بزرگترین كارفرما در این جامعه است. سپاه پاسداران و دیگر نهادهای سركوب رژیم بزرگترین سرمایه داران در این كشور هستند. نه تنها این، بلكه تعیین می‌كنند كه چه كالائی از خارج وارد شود و چه رشته‌ای از تولید در این كشور از رده خارج شود. دوم اینكه مهمترین بخش اقتصاد در این كشور، مثل نفت و پتروشیمی‌ها، مستقیما در كنترل خود دولت هستند. سران رژیم تمام كارخانجات را ملاخور كرده و مالكیت آن را به فك و فامیلهای خود و آقازاده‌ها واگذار كرده‌اند و لذا آنها هر اعتصاب کارگران را مستقیما علیه دم و دستگاه و دارائی بادآورده خود تلقی می‌كنند.

نكته دیگر اینكه اگر اعتصاب و اعتراضی صورت بگیرد اطلاعات و پلیس مخفی آن مستقیما دخالت می‌كند و دنبال "تحریك كنندگان" كارگران می‌گردند. در چند سال گذشته یك كار اصلی رژیم پرونده سازی علیه فعالین جنبش كارگری بوده است. یك پروژه‌ای را كه رژیم سخت در دنبال كردن آن است، بیكار كردن و در لیست سیاه قرار دادن كارگرانی است كه در موارد مختلف كارگران را در اعتصابات مختلف رهبری كرده‌اند. كارگران در این جامعه قبل از آن كه نگران روبرو شدن با امنیت شغلی و غیره در رابطه با كارفرمای محل كار خود باشند، نگران روبرو شدن با پلیس سیاسی هستند. واقعا جرم كسانی مثل منصور اسانلو، رضا شهابی، ابراهیم مددی، بهنام ابراهیم زاده، علی نجاتی، محمود صالحی، محمد جراحی، شاهرخ زمانی و امثال آنان چه چیزی جز رهبری اعتصاب و اعتراضات كارگری بوده كه هر كدام سالها در زندان جمهوری اسلامی مورد شدیدترین شكنجه‌ها قرار گرفتند؟

از این سر، وقتی كه اعتصابی رخ می‌دهد، كارگران خود را رسما در مقابل رژیم می‌بینند و مطالبات بعدی آنها هم پس زدن سركوب رژیم در رابطه با همان اعتصاب می‌شود. مجبورند در مقابل ادارات دولتی اعتراض سازمان بدهند كه دولت را در سركوب و دستگیری كارگران و رهبران كارگری عقب برانند. از اینرو یك پای اصلی وعده و وعید دادنها برای خواباندن اعتراضات و اعتصابات كارگری، مقامات دولتی و از جمله امامان جمعه هستند.

گامهای اساسی در اعتصابات این دوره

كارگران جز اعتصاب و خواباندن چرخه تولید، سلاح دیگری برای دفاع از خود ندارند. منتها صرف این واقعیت باعث رو آوری كارگران به اعتصابی نمی‌شود چون برایشان هزینه دارد و باید حساب همه چیز را بکنند. كارگران در طول دوره‌ای كه با كارفرما طرف هستند، نمی‌توانند حتی برای یك دم هم از اعتراض غافل بمانند. در طول اعتراض بر سر ظاهرا ابتدائی‌ترین موضوع و مطالبه در می‌یابند كه بدون یك هماهنگی و یك رهبری نمی‌شود هیچ قدم مؤثری برداشت! كارگر در طول دوره‌ای كه با كارفرما و حراست و اطلاعات در می‌افتد، یاد می‌گیرد كه اعتصاب سازمان یافته و حساب شده كارگری با شورش و اعتراضی كه موقعیت او را از قبل از آن شورش و اعتراض ناگهانی بدتر می‌كند متفاوت است. خلاصه هر اعتصابی ملزومات خاصی را هم دارد كه من بیشتر وارد جزئیات آن نمی‌شوم. قصدم پرداختن به ملزومات اعتصاباتی است كه در این دوره می‌توانند سمت و سوئی به وقایع سیاسی بدهند.

اولین مسئله به نظر من این است كه كارگران و رهبران كارگری چه چشم اندازی جلوی خود می‌گذارند كه كارگران را یك قدم جلوتر ببرند. در یك دهه گذشته، اعتراضات كارگری با تصمیمات مجمع عمومی كارگران به پیش رفته و رهبری شده‌اند. اعتراضاتی هم بوده است كه در امتداد خود به تشكیل سندیكاهائی منجر شده است. در موارد متعددی هم كارگران توسط "نماینده كارگران" كه خود با مكانیزمهای متعدد و آشنای جنبش كارگری بعنوان نماینده كارگران انتخاب شده و طرف مذاكره با مدیریت و اداره اطلاعات رژیم بوده‌اند، نمایندگی شده‌اند. به نظر من در این دوره با هر دوری و نزدیكی و هر انتقادی که به هر كدام از این مكانیزمها داشته باشیم، جنبش كارگری را فقط مجامع عمومی می‌تواند به بهترین نحو نمایندگی كند. بطور خلاصه در مجمع عمومی تمام كارگران دارای رأی و نظر مساوی هستند و بطور برابر با كارفرما و اداره اطلاعات رژیم طرف می‌باشند. هست كارگرانی كه به هر دلیلی می‌خواهند كه وكالت خود را به اشخاصی بدهند كه در راه اندازی اعتصاب و تشكل كارگری نقش داشته اند؛ اما مجمع عمومی این تصویر را عوض می‌كند و كارگران را به عنوان افراد سیاسی و دارای قدرت تشخیص برابر و با اعتماد به جلو می‌راند. در مجمع عمومی کارگر احساس شخصیت میکند. در یک کلام، مجمع عمومی همه كارگران را در تصمیم گیریها دخیل می‌كند.

اعتصابات این دوره می‌توانند و باید راه را برای اعتصابات سراسری و عمومی كارگران هموار كند. از اعتصاب عمومی هم منظورم لزوما شیوه كلاسیك فراخوان اعتصاب عمومی، چیزی مثل فراخوان اعتصاب عمومی سال ١٩١٩ در وینی پگ كانادا و یا همان سال در سیاتل آمریكا و یا در سال ١٩٢٦ در بریتانیا نیست، كه معمولا از طرف احزاب و یا تشكلهای عمده كارگری فراخوان داده می‌شود. بلكه منظورم راه افتادن چند اعتصاب در چند مركز مهم كارگری است كه فتیله اعتصابات بعدی را بالا بكشد. مثلا اگر اعتصاباتی در چند پتروشیمی همزمان بر علیه وضعیت قراردادها و یا وضعیت پرداخت نشدن دستمزدها براه بیافتد، خود این مسئله باعث شعله ور شدن اعتصابات كارگری دیگری در دیگر جاها می‌باشد. اعتصابی كه در انقلاب ١٩٠٥ در كارخانه پولیتوف براه افتاد و چند كارخانه دیگر از آن حمایت كردند، شعله انقلاب ١٩٠٥ را روشن كرد و رژیم تزار را تا دو قدمی سرنگونی برد.

در خاتمه

آنچه را كه در این نوشته سعی كردم بر آن تأكید بگذارم، نفرت جامعه از جمهوری اسلامی، نفرت كارگران از وضعیت معیشتی‌ای كه به آنها تحمیل شده است و تأكید چندین باره بر قدرت كارگران و اهمیت مجمع عمومی بود. تأكید بر جایگاه اعتصابات متحدانه و هماهنگ كارگران بود. كارگران می‌توانند! كارگران با قدرتی كه در تولید و در قدرتی كه در كمیت و تعداد دارند، می‌توانند وضعیت امروز را كه شایسته انسان نیست، عوض كنند. فعالین كارگری‌ای كه در فكر سازمان دادن اعتصاب هستند، شایسته است كه اعتصابات خود را با فعالین كارگری كارخانجات دیگر هماهنگ كنند. لازم است كه در یك رابطه تنگاتنگ با هم قرار بگیرند و عقربه ساعتهای خود را با هم تنظیم كنند. این شدنی است و در همین ایران زیر سیطره جمهوری اسلامی هم تجربه اش را شاهد بوده‌ایم.

١٨ ژوئیه ٢٠١١