دمكراسي؟؟
Sat 2 07 2011
محمود علی آبادی
چه دور باطلی
چرخه دمکراسی
در شهر من
سکه ای به قطر یک توپ
شاید
دولایه
عصیان ِ خورشید وغباری از خاک
ترکیدن تاول انگشتِ پا،
خسته
کتک ِ شبا نه ای و
خوابیدن بدون شام
معلم
مغرور
تشنه باور شدن
به استواری ِ
خط کش،
یا
ترکه درخت آلو
کبریتهای خاموش
نشسته
پشت میزهای شکسته
یه عدّه
یک پا
اون سه گنج تنهایی
شدند
معنای،عبرت
پایان این رنج نامه
صدای زنگ
عصیان، افسانه رهایی
نسلی
میان مردگان
برای دفن تکرارها، تکرار می کنند
وشمشیرها
تشنه خون
برای ماندن ِتکرارها، تکرار می شوند
چه دور باطلی
چرخه
دمکراسی درشهر من