عصر نو
www.asre-nou.net

دو شعر

«بر فراز شهر استانبول» و «آشیانِ خالی»
Fri 24 06 2011

مجید نفیسی

بر فراز شهر استانبول

بر فراز شهر استانبول
پرنده ای در مهتاب


مجید نفیسی در کنار مادر

چرخ زنان می نالد؛
شاید از تنگه ی بُسفر آمده
از بلندی های “سپیدار رومی”
نزدیک قلعه ی سنگی اوروسی
جایی که امروز، نیمروزان
سه برادر و چهار خواهر دریادل
کنار یکدیگر نشستند
در چهار گوشه ی میزی گسترده
زیر آسمان نیم ابری
و سفارش شمشیرماهی و اسکندرکباب
و دوغ و خوشاب دادند.
آنها از چهار گوشه ی جهان
گردهم آمده بودند
تا پس از مرگ پدرِ پدران
بار دیگر زیبایی لحظه های کودکی را
در گوشه ای نزدیک به وطن دریابند.
آه چه زیبا بود آسمان و دریا
سپیدارهای بلند و شکوفه های گیلاس
لقمه های پیشکشی خواهران و برادران
پچپچه ی آوازی دور اما آشنا
از رادیوی کهنه ی مهمانداران کرد
و باریکه راهی که از کنار داربست های پر گل
الاکلنگ ها و تاب کودکان
و سوغات فروشی های جهانگردان
پیچ می خورد و به بندرگاه باز می گشت.
آنگاه آنها سوار کشتی آرگو شدند
که از سفر جیسون و آرگونات
در جستجوی پشمینه ی زرین
به کرانه های گرجستان بازمی گشت
تا همراه با دعای خیر پیشگوی نابینا
از کنار دریای سیاه
چای نوشان و تماشاکنان
پشت به آسیا و رو به اروپا
به دنبال پرنده ی راهیاب
و بی هراس از خرسنگ های کشتی شکن
سراسر تنگه ی بُسفر را بپیمایند
و در جنوب خلیج “شاخ زرین”
در بندر “امین اونو” پیاده شوند
و پس از خرید مشتی شاه بلوط بو داده
و پرسه در بازار ادویه ی مصری
و تماشای مسجد “رستم پاشا”ی معمار “سنان”
با دو دُلموش کهنه ی زردرنگ
“گُله گُله” گویان و “گُله گُله” شنوان
به مهمانخانه ای نزدیک برج گالاتا بازگردند،
جایی که در مهتابی، مادرِ مادران
با گیسوانی سپید زیر نور ماه
بر صندلی چرخدار خفته بود
و خواب پسر از دست رفته اش را می دید.

22 مه 2011

****

آشیانِ خالی

آنای پاکدین*
فرزندانش را به پرندگان نوبالی مانند می کند
که از آشیان پر کشیده اند
و او را در بیشه زاری پر سایه
تنها گذاشته اند.

برمی خیزم و به اتاقت می روم
و به پرده ی تاریک رایانه ات نگاه می کنم
که به پنجره ای می ماند
با کرکره های بسته.
آیا دوباره شب ها
با پچپچه ی رپ هایت
به خواب خواهم رفت
و صبح ها بیدار خواهم شد
با صدای نفس های بریده ات
آویزان از میله ی بالای در؟
کت چرمی ات را به تن می کنم
کفش های برق انداخته ات را می پوشم
و در آینه ی قدی به خود می نگرم
و تو را بر سکوی رقصگاهی شبانه می بینم
با میکروفنی بزرگ در دست.
نه! جوجه ی نوبال من
به پرنده ای خوشخوان تبدیل شده
که حتی در این آشیان خالی
می توانم آوای پر غرورش را
از جنگل های دور بشنوم.

25 اکتبر 2009

Anne Bradstreet* (1672-1612) شاعر پاکدین(puritan) که همراه با شوهر و پدر و مادرش از انگلستان به نیوانگلند در آمریکا کوچید. اشاره ی من به شعری است از او با عنوان “در برخورد به کودکانش بیست و سوم ژوئن 1659″

نقل از شهروند