آتلی
برای سعید سلطانپور
Tue 21 06 2011
محمد حسن صفورا
پشت پنجره
به تماشا نشسته ام
او می دود
حیات بند
پر از برف است
"منتظری"
عبا بر سرکشیده
"طالقانی"
زیر لب
چیزی می خواند
هواخوری تمام است
"دولت آبادی"
"سعید" را
اشاره می کند
او چشمکی می زند
دوبیتی آذری می خواند
"بو داغدان آتلی کئچدی..."
حیات بند
پر از برف است
تنها می دود
مانند دونده ای
که زمستان اوین را
بهار کند
هنوز پشت پنجره
به تماشا نشسته ام
دوِ "سعید" را
که تنها می دود