زیبای شهر عشق
Thu 16 06 2011
جواد پارسای
دریچهی چشم تو سرچشمهی راز ناگفتهی دل است
و من
مانکِ عشق را از نگاه خمار تو میگیرم
و زمانی که ابر اندوه برگونهی آن سروناز میبارد،
تا بشوید غبار دلتنگی را،
چگونه نگاهش کنم، من آن دو چشم نرگس را،
و دلم در تندباد عشق آتشین به تب و تاب نیفتد؟
در موج رکس سروقد تو،
دلدادگی به زمزمه برخاسته.
بریز باده!
بریز باده که من،
آنگونه عاشقم که نیستان را
یکجا هوای زمزمه دارم.
|
|