چند آدم آن طرف تر
Fri 10 06 2011
کامبیز گیلانی
شب چند خیابان آن طرف تر
روز ماست
خورشید اگر کم رنگ است
دل
سست است
کوچه می رقصد
کوچه پر از بازی می شود
کوچه ی قدیمی
دست ها
آزاد می شوند
رها
مثل بادبادک
نخ ها
اما
در هم پیچیده اند
از آن سوی طوفان پنهان
کلاغ های آشنا
با
پرندگان مهاجر
به سخن در آمده اند
آتش چند خانه آن طرف تر
دودش را
به باد سپرده است
تا چشم های بی تفاوت را
نمناک کند
نمی
پر از آب
که روی زمین سوخته
جاری شود
گورها
هرگز خاموش نخواهند ماند
هیچ زندانی
از چشمی
که می جویدش
پنهان نخواهد ماند
امید چند آدم آن طرف تر
برقی
در آسمان سال ها ابری این شهر
نشانده است
رعد در راه است.