عصر نو
www.asre-nou.net

" ضیافت در رواق ِ بی‌ چراغی "


Sun 15 05 2011

جهانگیر صداقت فر

شب در بی‌ قراری ِ من بیدار
و انبانه‌ی جانم تلمبار ِ اضطراب
وزیر لایه ی ظلمت
شهر ِ از نفس اوفتاده به خواب؛
و من این جا
در سیاهی ِ سکوت و تجرّد
ضیافت می‌‌کنم
چونان که شبکور
بر لاشه‌ی صید شبانه.

*

[تکرار ِ یورش ِ افکاری کهنه نا شدنی :
احساس غریبِ دوباره ،
هزاران باره
در هیئتِ ریز‌ترین ذرّه
به پرتِ لایتناهی پرتاب شدن،
و هنوز و باز
به "چرا زنده بودن"
اندیشه کردن. ]

***

کی‌ کِی کجایی و
ابهام ِ سر به مهر ِ کلافِ چرا‌های سر در گمی
جمله ریشخندِ خدایی است ،
پنداری
که به تسخر نشسته
یله بر صدر ِ کبریایی خویش!

***

شا م ِ بی‌ چراغ
همچنان خموش و خلوت است و آبستن ِ آه
و مِه‌ آلودِ خاطره‌هایی‌ ز مرزهای مرارت می‌‌گذارد
و ترنم ِ نم نم ِ گیتاری اساطیری
ز دور‌های باستان
به حجره‌های خیال می‌‌تراود.
شک می‌‌کنم در یقین ِ پگاهی که در پس ِ تپه پنهان است
اگر چه هنوز
حضور ِ زیبایی است
زنده بودن،
حتا در اوج ِ برج ِ ملال
با کشش ِ دلنشین ِ اندیشه‌ی پرتاب

به سؤ‌های نیستی‌.

***

و من در سیاهی و تنهایی و سکوت ضیافت می‌‌کنم
چونان که شبکور
بر لاشه‌ی صیدِ شبانه....
یا بزم ِ پُرسه یی است مگر این محمل
که د ف‌‌ می‌ زند کسی‌ به سینهٔ زار ِ زوال ِ زمان
تا حجم ِ دودی ِ این شبح
پرواز بیاغازد
در سماعی از این دست به آیین ؟

*

با خوانچه‌های اشک و هلهله، اینک
فراز می‌‌آیند
فوج فوج ِ حریفان؛
رنگین کمان ِ سفته‌ترین سروده بر کلام ِ اوست
آن که دارد از مرگ سخن می‌‌راند.
و من می‌‌اندیشم :
"پایان" چه واژه‌ی مطلق ِ تلخی‌ است
اگرش در پس ِ پشت
آغازی دگر باره نهان شده باشد!

***

ابدیت کو ؟
پیش تر از آن که شایسته‌ترین راه را برگزیده باشی‌
به آهنگِ نیستی‌ !
ماهتاب
فدیه‌ی ناگزیر ِ صبح اندیشان است
در گردش ِ مقدّر ِ میلاد و مرگ.

***

شب بی‌ قرار هنوز و من بیدار
و در این بزم پُر ملال
همسرایی ِ د ف‌‌ و گیتار
همچنان در کار.

*******

تیبوران - ۵ مِه‌ ۲۰۱۱
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰
جهانگیر صداقت فر