عینک
Sun 10 04 2011
یوسف صدیق (گیلراد)
نه من عینک آفتابی میزنم،
نه گل آفتابگردانی
که در باغچه عرق کرده است.
از پنجههای سوزان خورشید هم
پروایمان نیست.
ما در سایهی هم مینشینیم.
به هم چشمک میزنیم.
می خندیم و
چشمهامان را میبندیم.
* *
دیروز
همسایهام که چشم پزشک است،
می گفت:
کسی به فکر چشم بستهی مردم نیست!
قانون بیمههای درمانی
زبان نگشوده، دارد کپک میزند؛
و همین روزها
جمهوریخواهان در کنگره
فاتحهاش را میخوانند.
و زمزمه میکرد:
کسی به فکر چشم بستهی مردم نیست.
* *
باری.
نه من عینک میزنم،
نه گل آفتابگردانی
که شبها
با یک پیالهی شبنم به خواب میرود.
بهمن ۱۳۸۹ - آمریکا