برای آزادی
Sun 10 04 2011
محمود علی آبادی
برای آزادی
امروز گدائی دیدم
درحسرت
نه حسرت سکه ای زر
که در حسرت لحظه ای عشق
امروز گدائی دیدم
درمانده
درمانده شنیدن آهنگ صدایی
امروز عاشقی دیدم
تنها
که در حسرت یاری
امروز مادری دیدم غمگین
بر مزاری گریان
امروز مادری دیدم
برای دفع دیو سرما
برای گشتن حاکم تاریکی
برای نابودی ظلمت یخ
برای پایان دادن به پادشاهی سکوت
در سیزدهم نوروز
بر سر مزار فرزندش اشک می ریخت
و پسرک بازی گوش و گستاخش
با شمشیر چوبینش به جنگ با قاتلین برادر
امروز لاله هایی دیدم
خفته بر خاک داغ قبرستان
ولی شاداب ،مي خواندند
سرود آزادی
امروز چشمهایی دیدم
بهت زده
ایستاده در کنارشان
و زیر لب زمزمه می کردند
آزادی
امروز مشتهایی دیدم
پر از خشم وکینه
که فریاد می کشیدند
آزادی
امروز قلبهایی دیدم
همه شکسته
اما پر امید
كه مي تپيدند
برای فردای آزادی
******
فرداي ايران
وقتي من و تو ما شديم،
كه ايستاديم،
زير رگبار كلوله
نترسيديم،از زندان و شكنجه.
وقتي من و تو ما شديم،
كه ايستاديم، تا مرز رهايي، تا زنده شدن
به كابوسي براي شب پرستان ، تبديل شدن
و
اميدي براي فرداي ايران، شدن.
وقتي من و تو ما شديم،
كه ايستاديم،
نه چون، طفلي نو پا
كه درختي پر ريشه،
رشد كرديم، ادامه داديم
نه چون جويباركه موجي عظيم
براي فردا
فردايي كه مي سازيم
ما ايستاده ايم
براي فرداي سبز ايران