داستان نویسی
Mon 15 12 2008
صفیه ناظر زاده
داستان نویسی، داستانی که ارزش خواندن داشته باشد، نثرش روان و هموار باشد، موضوعش به دل بنشیند و حرکت داستان کشش کافی داشته باشد، و در خواننده شوق و رغبت خواندن ایجاد کند، و مشکل بتوان از خواندنش دست بر داشت و زمین اش گذاشت، و از همه مهمتر در خاطره و ذهن بماند، هنری است یگانه و کار هر کسی نیست. حتا هر صاحب ذوق و استعدادی هم نمی تواند تنگ آن را بکشد.
اینکه به هر ترفندی صاحب نامی شد، و با اتکا به آن با پیچ و تاب های اضافی، داستانی سر هم کرد و احتمالن از سوی دوستانی که به کار بزرگنمائی مشغول اند، مفتخر به، به به و چهچه هم شد، نمی تواند دلیل باد به غبغب انداختن باشد. و بخاطر همین باد لعنتی، بهر کس که خواست در مورد آن صحبت کند انواع انگ ها را چسباند و نسق گیری کرد. در حالی که آنچه که زاده شده هم، کودک نارسی است که خیلی باید مواظبش بود
بدین روش متاسفانه تعدادی تا کنون پیش برده اند، و ناشرین نیز بخاطر منافعشان آتش بیار معرکه بوده اند. خوب که بنگریم، مدت هاست داستان مورد قبولی که جامع شرایط باشد، جز گه گاه بر روی اینترنت " در بعضی از سایت ها " نداشته ایم. تصورش بسیار ساده است:
کدام کتاب را سراغ دارید که قبل از رفتن به ارشاد! اجازه چاپ گرفته باشد؟
کدام کتاب، به ارشاد! رفته، و همانی بیرون آمده که رفته بوده است؟
ایا چنین کتاب داستانی " چه رمان و چه مجموعه داستان کوتاه، و چه حتا دفترشعر" کار اصیل نویسنده اثر است، بی دخالت ممیزین ارشاد؟
موقعش نیست که با خود، با ادبیاتمان، و با خواننده صادق باشیم؟ و قبول کنیم که ندای " قلم ها را بشکنید " باد هوا نبوده و ریشه در یک برنامه ویران گرانه داشته است؟
وقتی نویسنده ای خود را صغیر می داند و به قیمومیت وزارت هدفمند ارشاد! گردن می نهد، و قبول می کند که گروه کم سوادان ارشاد! با سوابق نامیمونی که دارند بر نوشته هایش سمت ممیزی داشته باشند، نوشته اش، پشیزی هم ارزش ندارد، هر قدر هم به انحا مختلف برایش جامه دریده شود.
و یا اصلن در مورد آن ها سکوت می کنند، وچنین وانمود می کنند که، تافته دیگری هستند، تا یک روز از جائی " مثلن مسابقه ای " سر بلند کنند.
متاسفانه بسیاری از محراب های کنونی که خود را در جایگاه سر سائیدن احساس می کنند، محل ِ حتا یک رکعت نماز عشق هم نیستند. با تفرعن و خود بزرگ بینی و سرو صدای دیگران هم نمی شود آنچه را که خوانندگان می خواهند آن شد.
این یک واقعیت است، که تا نظارت وزارت سانسور همچون " قیّمی " خشن، وجود دارد و هر نوشته ای برای کسب اجازه چاپ، بایستی چون پوست گذرش به دباغخانه بی افتد، ما " بخصوص کتاب داستانی اعم از رمان یا مجموعه داستان ویا دفتر شعری " که ارزش خواندن و صرف وقت داشته باشد نخواهیم داشت. و چنین جوّی اجاز نخواهد داد که داستان نویسان قَدَری پا بگیرند. و ادبیات تحت ستم مان، ناگزیراست " قربان دست و پای بلوری " سوسک های موجود برود.
روی آوردن به نشر الکترونیک یکی از راههای کارآمدی است که:
ما را از مراجعه به محلی که هم با شخصیت ما و هم با نوشته های ما رفتاری موهن دارد، بی نیاز می کند، مگر اینکه خودمان برای خودمان و کارمان ارزش قائل نباشیم. و تن به خفت دادن برایمان راحت باشد.
بی تردید، انتشار کتاب چاپی اگر برایمان زیان مالی نداشته باشد " که دارد " سودی در بر نخواهد داشت. می ماند شهرت و خوانده شدن اثرمان، که اینترنت راه گشا و کار ساز است. ولی متاسفانه بیشتر وبلاگ نویسان،" که نیروئی کار آمد و توانمند هستند " حتا یک کلمه دراین مورد نمی نویسند، و مزایای نشر الکترونیک را که به بازی نگرفتن وزارت سانسور است بر نمی شمرند. و با اینکه می دانند اگر اینترنتی نبود، سایت و وبلاگی هم نبود، ولی باز راه گشا نمی شوند، و مانع دریوزگی نویسندگانمان به آستان دشمنان ادبیاتمان نمی شوند. این کاری است که برای صدا داشتن به دو دست نیاز دارد. اگر این جرثومه ارشاد را دور نزنیم و دور نیاندازیم، نویسندگانمان بال پرواز در اوج را نمی یابند، و تولید دادشان همینی می شود که می بینیم.
بنظرمن، بهترین داستان های ما " چه رمان و چه داستان های کوتاه " آن هائی هستند که هنوز به ارشاد برده نشده اند. و بر این پایه در زمینه " رمان " در انتظار منتشر نشده هائی میمانیم که فعلن در اختیار رسانه " والس " قرار دارند، و آن هائی که اصلن از کشوی میز نویسنده بیرون نیامده اند، ویا هنوز در افکار آن ها وول می خورند.
و داستان های کوتاهی که یا در محافل دوستانه خوانده می شوند و یا در سایت ها و نشریات چاپی خارج از کشور" و پاره ای از سایت های ادبی درون کشور " آورده شده و می شود....ویا متاسفانه آن هائی که هنوز در کشو میز ها و یا ذهن نویسندگان جای دارند.
جو موجود کشور ما اجازه نمی دهد نویسندگان ما خلاق و بالنده باشند. اجازه نمی دهد آثاری خلق شود که حتا قادر باشد شانه به آثار ماندنی ما که در گذشته داشته ایم بسایند. " بهتر شدن پیش کش "
داریم درجا می زنیم و این یعنی پس رفت.