رضا بهبودی
گزارشی از اجرای منظومه ی خنیاگری
کاری از : محمود کویر
Tue 29 03 2011
سرانجام در لندن ایرانیان به گرامی داشت هزاره شاهنامه برخاستند.بزرگداشتی در خور حکیم دانای توس.
منظومه خنیاگری از محمود کویر بر صحنه درخشید و با ستایش فردوسی و شاهنامه از سویی و بیان روزگار رنجبار ما از سوی دیگرپرداخت. با چشم اندازی به سوی آینده.
منظومه خنیاگری روایت و حکایت دو داستان آغازین و پایانی شاهنامه بود. نمایش منظوم با داستان ضحاک تازی می آغازد و با تازش تازیان به اوج می رسد و با ظهور هوشیدرماه و نابودی ضحاک به پایان می رسد.
نمایش منظوم محمود کویر با شعر های وی و شاهنامه در هم آمیخته است. قلم توانا و شاعرانه ی وی از پس این مهم به خوبی برآمده است. نمایش به خوبی طراحی و تنظیم یافته و به حق از پس کارگردانی آن خوش برآمده است.
نمایش با موسیقی نقالی مصطفا شمس و صدای گرم او جانی تازه یافته است. وی بر سکوی بالا بلندی که برایش ساخته اند گویی از پس قرون و اعصار به تماشای ما نشسته است. وی استاد موسیقی است و کارش را نیک می داند. برصحنه راحت است و جانانه می خواند و می خروشد. او فریاد فردوسی است از ژرفای تاریخ و استوره روی به ما و امروز و استاد شمس این فریاد را چون تندر از سینه بر میکشد و صدایش آموخته و رسا و بلند است.
بازی دل چسب و گیرای رضا گیاهچی در نقش خنیاگر بسیار به دل می نشیند و او گویی به روایت خود نشسته است، گرم و مهربان و صمیمی بازی می کند. هم چنین جواد شمس که راوی این ماجراست و روایت را از توماری که بر کف دارد می خواند.
لی لی کلاتی کودک آینده ی این نمایشنامه، متن مشکل و شعرهای آن را چنان می خواند که گویی از جانش بر می آید. کلماتی چون نوشدار و سهراب و گنج خانه از سویی و سرمه شیرازی و سرخاب یزد و مشکدانه ی قندهار از سوی دیگر باید برای این کودکی که در این دیار می زید نا آشنا و دشوار باشد. چون از او می پرسم که آیا معنی این کلمات را می دانی و قهرمانانش را می شناسی با غرور جوابم می دهد: البته. می پرسم: که به تو آموخته است؟ می گوید: آقای کویر. او معلم زبان فارسی ماست. همه ی این ها را به ما گفته است. لیلی آرام و راحت بر صحنه می چرخد و بازی بسیار خوبی ارائه می کند. وی آینده ی درخشانی در بازیگری خواهد داشت. با بر آمدن کودک بر صحنه، تماشاگر و بازیگر از تاریخ به امروز می آیند. در سیامی این کودک است که می توان به تماشای سهراب و ندا و اشکان نشست. این آمیزش تاریخ و استوره و امروز در دفترهای شعر محمود کویر آشکار است.
لباس خنیگر و نقال و روای را از روی سلیقه و با دقت انتخاب کرده اند و ما را به قهوه خانه های سنتی در راه آهن تهران می برد. در این میان کودک امام کفش کتانی پوشیده و شلوار جین به پا دارد و شالی سرخ بر شانه و فانوسی تابان در دست و این یعنی که یکی از همین دختران و جوانانی است که امروز در پارک لاله و بلوار کشاورز آزادی را فریاد می زنند.
صحنه با سکوی نقال و زنگ و طبل و تصاویر بزرگ داستان کاوه و ضحاک به گونه ای آراسته شده که گویی ما را به تماشای داستان نیز می خواند و نور پردازی به جای نمایش نیز در این میان نقش مهمی در این زمینه دارد.
چون نمایش با صحنه ای زیبا و اشاره ی بازیگران به تماشگران که رستم و تهمینه و سهراب شمایید به پایان می رسد، انبوه تماشگران می ایستند و نقش آفرینان و نویسنده و کارگردان و نورپرداز نمایش مجید بهشتی( که خود کارگردان و تهیه کننده ی خوب تئاتر و تلویزیون است) را جانانه تشویق می کنند و تا ساعتی پس از اجرا نیز با آنان می نشینند و سخن می گویند.محمود کویر با مهربانی و دانایی به پرسش ها پاسخ می گوید. بازیگران را گرم در آغوش می کشد و رویشان را می بوسد. یعنی که سپاسگزارم. دست مریزاد.
همه ی شما خسته نباشید. دستتان درد نکند. تلاش کردید و تلاشتان به بار نشست و نمایشی بسیار خوب و یکدست و روان، زیبا و ارجمند و در خور و شایسته ی حکیم توس بر صحنه آوردید.درود بر شما نازنینان.
رضا بهبودی. لندن. هزار ی شاهنامه ی فردوسی