خانهی دوست کجاست
Sun 27 03 2011
کریم بهجتپور
من دلم میخواست
خانهای داشتم،
لب یک چشمهی پر آبِ زلال
که شباهنگام،
وقتی، ماه میآمد به شنا،
مستِ تماشایش بودم.
و از آن چشمهی نور
جرعهای آب گوارا، مینوشیدم.
و به جایِ درِ خانه،
دو درخت یاس میکاشتم.
سردر آن، مینوشتم؛
با گلبرک گل سرخ
هر که میخواهد
" وارد خانهی پر مهر و صفایم گردد . "(1)
بایست بتکاند زشتیها
و بشوید تن و روح،
و هر آن ناپاکیست،
در عطرِ گلِ یاسیی که به دل کاشتهام
تا که،
پاگ و پاکیزه شود.
و اگر میخواهد هدیهای آرد.
سبدی از گل میخک بردارد.
و پر از عشق و صفا،
مهر و محبت،
از ریا خالی سازد.
تا درون آید.
***
من دلم میخواهد
خانهای داشتم،
پر از دوستانِ یک رنگ
از شقاوت، از ریا خالی،
از تنفر بیزار،
و دورویی نیست میان
گوش تا گوش بنشینند بَرِ هم.
و من آن روز
شتابان و غزلخوان میرفتم،
به در خانهی سهراب،
و به اشگِ چشمِ شقایقهای وحشی،
بر سَردَرِ آن،
مینوشتم ای دوست
تو اگر بار دگر برخیزی،
میدانی
" خانهی دوست کجاست؟" (2)
کریم بهجت پور
21/03/2011 اول فروردین 1390 هانوفر آلمان
(1) برگرفته از فریدون مشیری (2) بر گرفته از سهراب سپهری
|
|