تویی آیا؟
Sat 13 12 2008
ویدا فرهودی
به دنبال کسی هستم که با شب ها نیامیزد
کسی با وسعت فردا که خفتن را فرو ریزد
شکافد سقف غربت را شهاب آسا و بی پروا
صداقت را به آیینش در آیینه برانگیزد
حضورش پرده ی غم را ز روی شیشه برگیرد
و شب با او ز تکرار سیاهی ها بپرهیزد
ببارانــَد به ایمانش، تمام ابر ماتم را
و با بیداری سبزش بهار خفته برخیزد
کسی همرنگ گل های تمام ِ فصل روییدن
که بر هر شاخه ی هستی نویدی نو بیاویزد
به قلبش چشمه ی عشق و به چشمش مستی خواهش
که با گل واژه ی سرخش غریو کینه بگریزد
بگو با من تویی آیا، همان همواره در رویا
که باید بشکند شب را و با هر سایه بستیزد؟
گر از عشقی بسوزانم، و گر قهری، بمیرانم
مبادا غربت سردم به گرمایت درآمیزد
ویدا فرهودی
از دفتر"ای شعر پروازم بده"انتشارات پیام ۱۳۷۷
|
|