عصر نو
www.asre-nou.net

به آب برمیگردیم


Wed 16 03 2011

طاهره بارئی

همه جا شده زورخانه
امّا رستم ها برنمیگردند
راننده توتون نداشت
سبیل چرا
او برای پاک کردن ِ نِک و نال
از دستهایش کمک نمیگرفت
خودش را بسته بود به مهمیز و افسار
برای توپیدن به گرد و خاک

اگر در اثرسرعت حرکت آدامس
تا آن موقع له نشده باشیم
و سختگیریِ آفتابی
که مثل برق
فرق سرمان را درو میکند
دورمان نینداخته باشد
شاید شاخه ی درختی پائین آمد
و ما صید سبزی ها شدیم
این درست که خشک شده ایم
آنچنان
که لای برگهای کاغذ جا میگیریم
امّا یادمان نرفته
روزی ماهی بوده
با دهانِ آب
دنیا را به دهان میگرفته ایم
از مسافران یکی گفت:
من حتماً خودم را به آب میزنم
کار نشد ندارد
وسط راه
هر جا
خدا را چه دیدی
شاید لب برکه ای
کنار نمازخانه
چند راهب
مرا قورباغه تشخیص داده
به خشکی مهمان کردند
مرد روزنامه خوان
از غرق شدن اتوبوس
در آبچاله ی دمِ میهمانخانه خبر داد
میگفتند هیچ طنابی
برای بیرون کشیدنشان از گِل و لای
تاب نیآورده
هیچ تماشاگر لب بندر
پیامی نگرفته
گذاشته اند ماهی ها
مهمانانشان را تحویل بگیرند

راهنمای سیاحان
صعود به تپه ی مجاور را پیشنهاد کرد
کسی پا پیش ننهاد
گفتند جنگل انبوه ست
تاریکی فشارمان خواهد داد
دوان دوان رفتند
دسته ای سالمند
با قمقمه های کوچکی
بسته دور کمر
که سرودخوانان
درّه ی منتهی به ابر و آب را به مبارزه می طلبیدند
و نمک
در ساقهای لاغرشان
همچون پولک
در دل ماهی سفید
بالا می آمد
فلس های ایستاده بر هم
قد انسان امروز است
اندازه شده با ناز