عصر نو
www.asre-nou.net

رامیز روشن

سالِ نغمه‌کُشی

ترجمه: حمید بخشمند
Tue 8 02 2011

به فدریکو گارسیالورکا

چه کسی به‌یاد دارد
سال نغمه‌کُشی را؟!
نغمه‌ها را کشتار می‌کردند.
نغمه‌ها
درِ خانه‌ی شاعران را می‌زدند:
- باز کنید!
تا مخفی شویم ...
شاعری در به روی نغمه گشود،
شاعر و نغمه‌اش یک‌جا
آماج گلوله شدند
بر آستانِ خانه‌اش.
آن یکی
کیپ، در به روی نغمه بست
کنج اتاق‌اش پناه جست،
کِز کرده و پنهان.
نغمه‌اش تیرباران شد
بر آستان خانه‌اش
نقش پنج جفت انگشتِ خون‌آلود
ماند بر درِ خانه‌اش.
نغمه‌ها را دفن نکردند
کلاغ‌ها نُک زدند
نغمه‌های مرده را.
و ... بر شمار هَزاران افزوده گشت.
نه آوایی، نه نجوایی ...
گیتارهای دارزده
تاب می‌خوردند در باد.
بعدها سالخوردْ مردی
خاک‌های خون‌آلوده‌ی دنیا را گشت
پلک‌های بازمانده‌ی نغمه‌ها را بست ...
چه کسی به‌یاد دارد
سال نغمه‌کُشی را؟!
به اوراق نو پیچیده شد
زخم ناسورِ نغمه‌ها،
کنون، بر سینه‌مان فشرده‌ایم
گیتارهای شکسته را؛
عطر خاک می‌دهیم
نغمه‌های شهید- قربانیان نغمه‌کُشی- را
آواز می‌دهیم ...