عصر نو
www.asre-nou.net

جنبش سبز

سایت «امروز»
Fri 21 01 2011

سعید حجاریان می گفت فرماندهی ده هزار گوسفند راحت تر از فرماندهی ده گربه است. فرماندهی اصلاح طلبان به فرماندهی جمع گربه ها می ماند که هر یک به سویی می روند یکی از دیوار بالا می رود، یکی بالای درخت می رود، یکی می خوابد، یکی بازیگوشی می کند و خلاصه آن که هیچ کس تن به خواسته فرمانده نمی دهد. این تمثیل وصف حال حرکت جنبش سبز و سلف صالح آن حرکت اصلاح طلبی است. به گمان من یک نمونه جالب آسیب شناسانه این وصف حال، سخنان آقای خاتمی و واکنش هایی است که از سوی پاره ای از سبزها در فضای مجازی نسبت به آن صورت گرفت.

سخنان خاتمی در دیدار با اقلیت مجلس هشتم درباره شروط متصور برای یک انتخابات آزاد و سالم و قانونی که در صورت تحقق می تواند زمینه حضور اصلاح طلبان را فراهم آورد، با واکنش منفی برخی از افراد در درون جنبش سبز مواجه شد. ظرف یکی دو روز پس از این سخنان در فضای مجازی چندین یادداشت و مطلب در اعتراض به آن منتشر شد. محتوای انتقادات شبیه به هم بود. متهم کردن خاتمی به عدم درک و شناخت دقیق شرایط، عدم توجه به مطالبات و خواسته های بدنه جنبش سبز، سازش و کوتاه آمدن از مواضع و بیم سازش و ... . این البته اولین بار نیست که سخنان یکی از سه چهره برجسته جنبش سبز با واکنش منفی از سوی برخی افراد در بدنه جنبش سبز مواجه شده و سلامت، مصداقیت و صلاحیت ایشان مورد تردید قرار می گیرد. پس از تنفیذ حکم احمدی نژاد از سوی رهبری، و زمانی که خبری از آقای کروبی نقل شد مبنی بر این که ما این دولت را مسئول اداره کشور می دانیم، بلافاصله برخی عجولانه به واکنش برخاستند و کروبی را متهم به سازش و فراموشی مطالبات مردم کردند. زمانی که موسوی بیانیه شماره 17 را صادر کرد و درخواست کرد دست حمایت غیر مشروط از سر این دولت برداشته شود و مجلس و قوه قضاییه آزاد گذاشته شوند تا به وظایف قانونی خود در قبال این دولت عمل کند، باز عده ای به واکنش برخاستند که این چه حرفی است. پس این خون ها که ریخته شد چه؟ پس ابطال انتخابات چه و .... ؟ اشکال از کجاست؟ آیا موسوی و کروبی و خاتمی تا کنون در دفاع از مطالبات ملت تردید و به مردم پشت کرده اند؟ آیا اشکال از آن جا ناشی می شود که رهبری جنبش سبز در تشخیص مسائل فاقد توان و ظرفیت های لازم است؟ و در این صورت آیا طی یکسال و نیم گذشته افراد دیگر در فهم و درک مسائل دقیق تر و همه جانبه تر عمل کرده اند؟ گمان ندارم این گونه مدعیات به راحتی قابل اثبات باشد. معنای این سخن نفی و انکار اشکالات و نقص های خاتمی، کروبی و موسوی نیست. بلکه اثبات این حقیقت است که این سه تن در مجموع و نیز در کنار هم واجد ظرفیت ها و توانایی ها و تجارب و شناخت هایی هستند که در مقایسه با دیگران مقبولیت اجتماعی عام تری یافته وموجب شده است به طور طبیعی در سطح رهبری جنبش مطرح شوند. این که هیچ یک از این سه تن ادعای رهبری نکرده اند، واقعیت را تغییر نمی دهد. البته هستند افرادی که به دلیل روحیات آنار شیستی همین عدم ادعا به معنای ادعای عدم گرفته و فقدان رهبری را از ویژگی های جنبش سبز شمرده، آن را جنبش بی سر تبلیغ می کنند. اما کیست که نداند این سه تن با فاصله ای بسیار زیاد از دیگران در افکار و اذهان عمومی به عنوان رهبری جنبش سبز مطرح هستند و همگان در بزنگاه های تحولات و حوادث منتظرند ببینند نظر ایشان چیست. حتی اگر به واقع جنبش سبز فاقد رهبری باشد، نباید آنارشیست وار آن را یک حسن و ویژگی مثبت تلقی کنیم. کدام جنبش موفق در تاریخ جهان را سراغ دارید که فاقد رهبری و مدیریت متمرکز بوده است؟ بنابراین اگر به واقع به این نتیجه برسیم این سه تن هنوز نتوانسته اند جایگاه خود را در سطح رهبری تثبیت کنند و اگر در عین حال مطمئن هستیم هیچ فرد یا جمعی در شرایط اجتماعی سیاسی جامعه ایران شرایط و ظرفیت های این سه تن را برای احراز چنین جایگاهی ندارد، وظیفه همگان خواهد بود تا در جبران این نقیصه و ارتقاء این سه تن به سطح کادر رهبری جنبش بکوشند، نه این که این نارسایی را تشدید کنند. برای چنین منظوری راه ها و ابتکارات عملی متعددی می توان تصور کرد، که بیان آن ها ما را از هدف اصلی این نوشتار دور می سازد.

نتیجه ای که از این قسمت بحث خود می خواهم بگیرم بیان یک تجربه روشن تاریخی است، بدین معنی آن که در هر حرکتی به ویژه یک حرکت اجتماعی ضعف ها و نارسایی های احتمالی رهبری دارای صلاحیت ها و ظرفیت های لازم، به هیچ وجه نمی تواند بهانه و توجیهی برای نفی و انکار آن باشد. به گمان من ویژگی روشنفکری جنبش سبزدر کنار تمامی محاسنی که داشته است و نیز ضعف تجربه و تربیت عمل جمعی از مهمترین عوامل بی توجهی به این اصل روشن و بدیهی است. در جریان اصلاحات نیز این ضعف را تجربه کردیم و آثار نامطلوب آن را به عینه دیدیم. آن زمان نیز به محض مشاهده پاره ای اشکالات و نارسایی در سطح کادرهای جنبش و فراتر از آن شخص خاتمی، بلافاصله شعارهایی نظیر عبور از خاتمی، تقسیم بندی های کاذب، نظیر اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی و تک روی ها و حرکت های آنارشیستی که با ظاهری آوانگارد و مترقی آراسته می شد و ... زمینه تضعیف و ضربه پذیری همه اصلاح طلبان اعم از منتقدان و انتقاد شوندگان را، تشدید کرد.

امروز البته صرفنظر از برخی حرکات حاشیه ای آنارشیستی و هژمونی طلبانه که در حد خود لطماتی را نیز برای جنبش سبز به همراه داشته است، به یمن تجربه دوران اصلاحات، در سطح جنبش سبز شاهد عقلانیت و اعتدالی امید بخش هستیم. اما این عقلانیت و اعتدال باید نهادینه تر شود و در سطح بدنه اجتماعی جنبش به صورت یک فرهنگ در آید. به گمان من اگر جنبش سبز یک جنبش مدنی و بدور از افراط و تفریط و شور و هیجان های انفجاری لقب گرفته است ، دقیقاً به علت اتکا به همین عقبه و تجربه ارزشمند است.

در عین حال تصور می کنم ما نیاز بیشتری به بکار گیری این تجربه مهم در حوزه تعامل با کادر رهبری جنبش هستیم. برای این منظور باید نگاه عقلانی و اعتدالی را در این حوزه نیزهمچون حوزه های دیگر تقویت کنیم آن چنان که واکنش های احساسی و عجولانه از این حوزه رخت بربندد.

این نگاه عقلانی - اعتدالی به ما می آموزد که اگر چه در سطح کادر رهبری همچون سطوح دیگر جنبش ضعف ها و نارسایی های انکار ناپذیری وجود دارد، اما بی شک وجود یک رهبری دارای پاره ای ضعف ها اما مطمئن، امین و برخوردار از محبوبیت عمومی بسیار مطلوب تر از فقدان رهبری و یا وجود رهبری نامطمئن ویا فاقد مقبولیت عمومی است.

مقصود از تقویت کادر رهبری و یا عدم تضعیف آن به هیچ وجه اجتناب از نقد و ارزیابی تصمیمات و ابتکارات کادر رهبری نیست، حتی مقصود آن نیست که این نقد و ارزیابی در عرصه عمومی بازتاب نیابد، بلکه برعکس انعکاس نقد و ارزیابی در عرصه عمومی الهام بخش کادر رهبری در رفع نقص ها و نارسایی هاست. مقصود ما آن است که همواره مرز روشنی میان نقد و ارزیابی با ابهام آفرینی و دامن زدن به شک و تردید و بی اعتمادی به کادر رهبری وجود دارد. واکنش برخی افراد در قبال سخنان اخیر آقای خاتمی چنان بود که تنها بذر شک و تردید و بی اعتمادی علیه وی را می پرا کند. ارائه تصویری از خاتمی یا موسوی و یا کروبی که ایشان را انسان هایی معرفی می کند که بدون تفکر و تأمل کافی و مشورت های لازم به اظهار نظر و اتخاذ موضع می پردازند علاوه بر این که کاملاً عاری از صحت و خلاف واقع است، به اعتماد عمومی نسبت به صلاحیت و مصداقیت ایشان در راهبری جنبش لطمه وارد می سازد. این گونه اظهار نظر ها و فراتر از آن دامن زدن به برخی شائبه ها مبنی بر سازش و مواضعه پشت پرده آثار کاهنده جبران ناپذیری در پی خواهد داشت. که کمترین نتیجه آن از دست رفتن سلب اعتماد به نفس در کادر رهبری برای به کار بستن ابتکارات و تصمیمات است. گفتم کمترین نتیجه و زیان، زیرا خسارت های بیشتری نیز قابل تصور است از جمله فراهم آوردن فضا و زمینه مناسب برای عملیات روانی جریان حاکم برای ترویج بدبینی و پخش شایعه علیه کادر رهبری و در نتیجه زمین گیر کردن و به تحلیل بردن ظرفیت ها و قوای جنبش.

جنبش سبز باید در سطح رابطه میان بدنه و کادر رهبری به چنان اعتماد متسحکم متقابلی دست یابد که بدنه تصمیمات کادر رهبری را تصمیمات خود بداند و کادر رهبری به پشتوانه رضایت و اعتماد عمومی، شجاعت هر گونه تصمیم و ابتکاری را در چارچوب مطالبات و منافع ملت، داشته باشد. جریان حاکم زمانی از خودکامگی و بی اعتنایی به مطالبات مردم دست خواهد شست و زمانی حاضر خواهد شد جنبش سبز را به رسمیت بشناسد، که انسجام بدنه جنبش را در اجرای تصمیمات کادر رهبری اعم از شرکت یا تحریم انتخابات.... را به چشم ببیند.
http://www.emruznews.com/