اشتفان وایدنر*
پایان عمر گفت و گوی تمدن ها
ترجمه ی محمد ربوبی
Sun 16 01 2011
رژیم جمهوری اسلامی ایران، مدتی است که در ذهنیت ایرانی ها فروپاشیده، فقط اروپا متوجه آن نیست.
کسی که شهرهای بزرگ کشورهای اسلامی را می شناسد، اگر به تهران سفرکند، آن چه در آنجا مشاهده می کند باورش نمی شود.
در جمهوری اسلامی ایران، ندای مؤذن ها به گوش نمی رسد، در حالی که در قاهره و دمشق و حتی در بیروت و مراکش، سحرگاهان از شنیدن آوای اذان بلندگوها گریزی نیست. در تهران فقط روزهای جمعه ندای ادان گهگاه شنیده می شود.
در کشوری که می خواست اسلام را ایدئولوژی دولت و ملت کند و آن را در تمام عرصه های زندگی جامعه جاری و ساری کند ، در کوچه ها و بازارهایش از دین و مذهب خبری نیست. شاید تصور شود، این امر از مذهب شیعه ناشی می شود که در مقایسه با مذاهب اهل تسنن چندان متعصب نیست. اما این امر بی تردید واکنش مردم در مقابله با دولتی کردن اسلام است. در کشوری که مذهب و اصول دین برحق از سوی مقامات دولتی دیکته می شود، دیگر نیازی نیست اتباع کشور بدان تظاهر کنند و انحطاط مذهب و شریعت پیامد ناگزیر آن است.
درایران، بین حکومت و اهالی کشور، بین حاکمین و محکومین، مانند سایر کشورهای اسلامی، شکاف عمیقی ایجاد شده است. اما درحالی که اعراب، مذهب را به عنوان کاتالیزاتور مقاومت علیه رژیم ها الیگارشی به کار می برند، ایرانیها، در بیست و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی مذهب را با حاکمیت مطلقه و تمامیت خواه مترادف می دانند و با سرپیچی از امر و نهی های مذهبی، مخالفت خود را ابراز می کنند.
حکومت آمریکا، پس از واقعه عربستان سعودی وضع را مناسب دید و«مذاکرات نا خوش بینانه » را با مقامات ایرانی قطع کرد. شاید حکومت آمریکا در مقایسه با اروپا قاطعیت سیاسی نسبت به ایران از خود نشان داده است. اما در اروپا چه بخواهیم و چه نخواهیم یک چیز را باید بدانیم : اکثریت قاطع ایرانی ها که با خارجی ها گفت و گو می کنند خواستار سرنکونی رژیم هستند و بدین منطور، حتی برخی، تاب تحمل حمله ی آمریکا به ایران را دارند.
افکارعمومی مردم در ایران مخالف با رژیم کنونی است و ترفند های سازمان های امنیتی رژیم برای جلب افکار عمومی با شکست مواجه شده است. ( در کوچه و بازار، در گفت و گو با دانشجویان، رانندگان تاکسی و در رستوران ها و گفت وگو با دوستان و دوستان دوستان، مخالفت بارژیم ، ناسزاگویی به نظام کنونی به طورعلنی ابراز میشود) . مشاهده ی پسران ودخترانی که دست در دست در خیابانها و پارکها گردش میکنند، مشاهده ی دختران و زنانی که پیوسته حجاب اسلامی را به هیچ میگیرند، رواج موسیقی غربی، نوشابه های الکلی و انواع مواد مخدر نشان میدهد که ایدئولوژی اسلامی با واقعیتِ موجود در ایران بیگانه و فقط وسیله ای شده است برای حفظ قدرت حاکمین. بیگانگی رژیم کنونی ایران با اسلام انقلابی سال ۱۹۷۹، شبیه بیگانگی رژیمهای کشورهای سوسیالیستی واقعا موجود سابق با نگرشهای مارکس وانکلس است. با این وجود، اکثر کشورهای اروپایی هنوز هم گفت وگوی به اصطلاح « انتقادی » با مقامات رسمی رژیم را پی گرفته اند. این کشورها، با این کارشان، گوشت دم توپِ زبان بازیهای رژیم مستبد و تمامیت خواهی شده اند که علیزعم امید ها و آرزوهای چند سال گذشته نشان داده است اصلاح پذیر نیست. خاتمی در سال ۱۹۹۱ در برابر رسانه های عمومی جهان، ایران را به عنوان نمایندهی اسلام راستین و پیشگام گفت و گوی تمدنها معرفی کرد. ولی اگر نیک بنگریم، مسخره است که از سیستم تمامیت خواه و تنگ نظری مانند سیستم حاکم برایران انتظار داشت با طرف « متساوی الحقوق» گفت وگو کند. ما هر قدر هم امید و انتظار زیادی داشته باشیم که در جهان اسلام طرف شایسته و مناسبی برای گفت و گو خواهیم یافت، بی تردید، این طرفِِ گفت گو ایران کنونی نخواهد بود.
اشتاین باخ، در هامبورگ ـ شخصی که در این جور گفت و گوها و مباحثات همواره و درهمه جا حضوردارد ـ درسمینار « مرکز بین المللی گفت و گوی تمدنها » که در تهران برگذارشد، سرانجام اذعان کرد که گفت وگوی تمدن ها مرده است . او در این مورد سه دلیل را ذکرکرد : سیاست یک جانبهی حکومت آمریکا، ناتوانی کشورهای اروپایی در اتخاذ سیاستی واحد و متوقف شدن روندِ اصلاحات در کشورهای اسلامی. اما او در مورد انگیزه و چگونگی آغاز « گفت و گوی تمدنها » در گذشته، که ناشی از پنداشت و پیشفرض موهومی بود، محترمانه سکوت کرده است. فقط موقعی از یک نظام اسلامی که ظرفیت و توان اصلاحات را دارد می توان توقع و انتظار داشت که طرفِ مقابل گفت و گوی تمدنها باشد و در بازی رژیم حاکم برایران که مدعی دو تمدن متساوی الحقوق است شرکت کرد. اکنون که همان نخستین کام های مردد اصلاحاتِ سالهای گذشته متوقف شده و پیامدهایش به حال تعلیق در آمده، اکر کسی بخواهد دوباره در همان بازی شرکت کند، و ضعیت خطیر کنونی را در ک نکرده است.
اگرچه اکنون در کشورهای متعدد اسلامی آزادی مطبوعات و رسانههای عمومی به طور محدود وجود دارد، اما گفتمـان روشنفکرانه در لجن زار الیگارشیها و حاکمیتهای تمامیت خواه فرورفته است. در ایران هر نوع فعالیت فکری خطرناک است. زیرا این نوع فعالیت، نظام حاکم براین کشور را ـ مانند کشورهای بلوک شرق سابق ـ زیر سئوال می برد. فعالیت فکری، کفر و توهین به مقدسات دینی است و به شدت تحت پیگرد قرار میکیرد.
گاهی این فعالیت ها، آگاهانه یا در اثر اهمالگری تحمل میشوند. اما یکی از روشهای مزورانهی نظام حاکم این است که حد و حدود تحمل دگراندیشان به وضوح مشخص نمیشود. این یی ثباتی امنیت حقوقی، سبب می شود حاکمین، در پس برده جامعه را به طور کامل کنترل کنند و در عین حال با هوچیگری وانمود کنند فضا برای اصلاحات گشوده است . در سال های امیدواری به اصلاحات، برخی روشنفکران مانند سروش و شبستری خواستند در درون نظام موجود فکرشان را به کاراندازند تا بشود فعالیت فکری کرد. اما واقعیت به آنان آموخت که اوضاع چگونه است. ـ بر خلاف روشنفکران اروپایی که در چارچوب برنامهی« سفرهای گفت و گوی تمدنها » به ایران دعوت میشوند و هنوز هم غافل و از اوضاع بی خبرند.
گفت و گو در زیر شمشیر دموکلس رژیم، بیشتر به معنای سازش با آن است تا سکوت در برابرآن . رژیم، بااین ترفند تلاش میکند افکار عمومی را به سود خود مشوش کند . ازاینروست که چنین گفت و گوهایی را تشویق و تبلیغ می کند. اگرچه « مرکز بین المللی گفت و گوی تمدنها» سفر هابرماس به ایران را تبلیغ کرد، اما این امر دال بر چامعهی باز در جمهوری اسلامی نیست، بلکه نشانه ی واضح وآشکار بی ثمر بودن این جور مسافرت ها به کشور دیکتاتوری ازخود بیگانه شده و در خود فرورفته است. دراین کشور، مردم پیوسته با سرکوب واقعی که در پس و فراسوی محافل گفت و شنودهای آکادمیک جریان دارد سر و کار دارند . سفر هابرماس به ایران نه تنها خطری برای رژیم محسوب نمیشود، بلکه وسیله ای است برای تبلیغات رژیم: ایران، هابرماس را که یک متفکر مخالف سرسخت تمامیت خواهی و دیکتاتوری است دعوت کرده و سخنرانی هایش را منتشر کرده است. آیا چنین کشوری دیکتاتوری و تمامیتخواه تواند بود؟ اما واقعیت این است روزنامه هایی که در دهه ی نود مطالبی در نقد سیستم می نوشتند توقیق و تعطیل شده اند و سردبیران و نویسندگان این روزنامه ها یا در زندان به سر می برند و یا اجازه ی اشتغال به کار ندارند.
با این وجود، ایرانی ها تلاش می کنند مرزهایی را که سیستم با خط سرخ تعیین کرده است گسترش دهند. در ایران فقط تا موقعی که از این خط سرخ ها فراتر نرفت آزادی وجود دارد. رو سری را می شود پس و پیش کرد و به بهانه ای گاهی برداشت و باز بر سرتهاد. اما روسری در انظارعموم سمبل نظام و شریعت اسلامی و از واجبات است. می شود مشروبات الکلی نوشید، موسیقی شنید و رقصید و در محافل خصوصی اغلب کسی مزاحم نمی شود، اما این کارها در انظار عموم، گناهی است تا بخشودنی که جنایت و خیانت محسوب می شوند.
پلیس ایران اخیرا به آخرین مدل خودروهای مرسدس بتز مجهز شده است و نمیشود به آن ایراد گرفت . اما این امر به « گفت و گوی تمدنها » نیازی ندارد. از ژاپنیها باید آموخت که به جای فرستادن روشنفکرانشان به ایران به منظور گقت و گوی تمدن ها، خیل تجارشان را به این کشور سرازیر کرده اند. این تجار، پس از بستن قراردهای تجاری، شامگاهان به هتل های مجلل تهران باز می گردند و یا درمیدان های گلف این هتل ها از فراز شمال به تهران بزرگ نگریسته، از منظره ی فرورفتن خورشید در پس دماوند لذت می برند.
ایران کشوری است زیبا، به شرطی که بتوان رژیم و قربانیان این رزیم را از یاد برد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Stefan Weidner * استاد فلسقه و اسلام شناسی ، سردبیر مجله ی اندیشه و هنر( انستیتو گوته، آلمان)
* برگرفته از FAZ ( آلمان ) پنچم ژوئن ۲۰۰۳ . ترجمه ی محمد ربوبی