مرگ عقاب
- بر گور ساعدی -
Wed 17 11 2010
شهاب طاهرزاده
زیر این سنگ عقابی خفته است
که زمرگش عالمی آشفته است
خانه اش بود در آن کوه بلند
دهر پر کینه به خاکش افکند
تا در آن کوه یکی بود چو او
آفتاب از عشق او میکرد رو
راه خورشید از او یافت نگاه
این نگاهی که کنون مانده به راه
عمری از شانهء خورشید پرید
عشق پروازبه هر شعله دمید
راه خورشید بیاموخت به چشم
وز دلش ره زد به تاریکی خشم
عشق اوج از دل او آمد به ما
ورنه ما را بسته بود خاک زپا
ما از او آموختیم بودن در اوج
هم از او آموختیم رفتن چو موج
گرچه اکنون زیر خاک است عقاب
دل ما از عزم او هست به تاب
گرچه او نیست دگر در پرواز
تو در این سوگ به یاد آور باز
که نشاید او شوی گر نشوی
همدل صبحی و با شب بروی
زیر این سنگ عقابی خفته است
بس سخنها که از او ناگفته است
عشق اوجش بر کسی پوشیده نیست
? آنکه پروازش ندارد یاد کیست
بنگر این خاک و همین کوه دمی
شاید از عزمش بجویی مرهمی
25 8 1999
2005 بازبینی
شهاب طاهرزاده
|
|