آزادی!
Fri 29 10 2010
برزین آذرمهر
ای طنین ِترکش بهار
در کویر ِ سترونی!
عطر گرم ِ پیکر ِ زمین
دررگان ِهر چه رستنی!
در بهاران ِ سرخ من
چون پرندههای تازه بال
بر فراز شاخه ها
بپر!
نغمههای نو به نو بخوان!
در دیار رنج دیده مان،
پا به گیرو
جاودان بمان!
بی توای جوانی جهان
بارها
آزموده ایم
بی تو دیده ایم
بی تو لحظهای نمی توان
در بهار ِباغ آفتاب
عاشقانه خواند!
در گذار هر شب سیاه
بی تو بارها و
بارها
طعم هرستم چشیده ایم،
بی تو دیده ایم و
بار ها
از زبان دل شنیده ایم :
بی تو دل نمی تپد
به شوق
بی تو دانههای سرخ ِ عشق
در ضمیر ما
قد نمی کشند
بر نمی دهند
بی تو چهرهها
همه کبود می شوند.
بی تو جامه ها
همه سیاه
بی تو لحظه ها
همه تباه...
در بهار ِ تو
ای جوانه ی شکوه ِزندگی
نبض ِ تند عشق
از رگان نازک وجوان لحظه ها
می رسد به گوش!
در فروغ خندههای تو
گرم می شود ضمیر خاک
صبح می شود
بهار می شود
دستهای بسته گرم کار می شود
روزگار خفته باز
می کند
خروش!
ای پرنده ی سرخ بال
ای ز مهرو عشق
ارغوان!
آمدی ز سنگلاخ شب
در بهار ِ سرزمین من
رقعهای دگر رقم بزن !
پر ترانه جلوه کن
بخوان!
آمدی
خوش آمدی
بمان!
برزین آذرمهر
اردیبهشت ۵۸