عصر نو
www.asre-nou.net

ای کاش می توانستیم شیوا باشیم !


Tue 31 08 2010

بهمن امینی

ای کاش می توانستیم بی‌دریغ باشیم
آن گونه ای
که شیوا همواره بوده است.

بی دریغ در عشق ورزیدن
به عدالت
به آزادی
به بهروزی انسان.

بی دریغ در عشق ورزیدن
به ایران
به مردم ایران.

بی دریغ در عشق ورزیدن
به کودکانِ کار
مادرانِ خسته
سُهره های گرفتار
و چشم‌های دوخته بر در
در انتظار و تبدار.

ای کاش می توانستیم چون شیوا
آفتاب شادی را
بر قلب‌ها بتابانیم
و با چهره گشاده و لبخند و خنده هامان
چون چلچراغ خنده هایش
تیرگی‌ها را از آسمان شهر برانیم.

ای کاش
آغوش مهربانی‌مان می‌توانست
در بی‌دریغی اقیانوس وارش
مثل شیوا
یک ملتی، جهانی را
پذیرا باشد.

ای کاش
مثل شیوا باران می‌بودیم
و بی دریغ می‌باریدیم
بر کوه و دشت
بر روستا و شهر
و چرکی و پلیدی تبعیض و نابرابری را
از چهر بودنمان، با هم بودنمان
می زدودیم.

ای کاش ما بزرگ بودیم
بزرگ
و بی‌کرانه
و دست های‌مان را به هم می‌دادیم
تا دیوارهای زندان‌ها فروریزند
و شیوا، شیواها
مجید، مجیدها
دیگر هرگز
پاداش عشق ورزیدنشان
به آزادی
عدالت
حُرمتِ انسان
داغ و درفش و تازیانه و دار نباشد.

ای کاش می توانستیم
با هم باشیم
و با قدرتِ عظیم چُنین بودنی
بنیاد حاکمیت زور و زر و دروغ را
ویران سازیم
و با شیوا
و با مجید
و با هزارها زندانی یِ با نام و گمنام دیگر
و با یاد صد هزار شقایق پرپر
پایان جهل و شقاوت را
بر سرزمین سوخته مان جشن بگیریم.

ای کاش می توانستیم شیوا باشیم !

پاریس، 31 اوت 2010