وقایعنگاری یک تولد
«سندیکای کارگران شرکت طرح نیشکر هفتتپه متولد شد»
Thu 13 11 2008
کارگزاران: امیر ساكت:هشتم آبان ۸۷: «دیروز با حضور همگی اعضای هیاتمدیره سندیکای هفتتپه اولین جلسه هیاتمدیره به منظور برگزاری انتخابات داخلی برگزار شد.» جمله خبری سادهای است. مثل خیلی از داستانهای خوب که با یک جمله خبری ساده به پایان میرسند. جملهای که بهرغم سادگیاش نویددهنده آغاز داستانهای بزرگتر و شگفتانگیزتر است. اما برای درک عظمت و شگفتانگیزیاش باید داستان را از ابتدا بخوانیم. از ابتدا بخوانیم که بفهمیم قهرمانهای این داستان چه اندازه رنج و استقامت و آدم بودن هزینه کردهاند تا بتوانند این جمله را بنویسند. آبان 86: بیش از دوهزار و 500 کارگر در نامهای به مدیر کل استان خوزستان خواستار تشکیل سندیکای شکر هفتتپه شدند. چند روز پس از ارسال این نامه افرادی که نامشان به عنوان اعضای هیات بازگشایی ذکر شده بود بازداشت میشوند.
سیام اردیبهشت 87: پنج نفر از کارگران شرکت نیشکر هفتتپه به دادگاه میروند. میتوانیم حدس بزنیم اتهامشان چیست. داستان چند ماه به تعویق افتادن پرداخت دستمزد کارگران هفتتپه را همه میدانیم. دلیل به این حال و روز افتادن این کارخانه را هم به همچنین و نمیتوان حرف تازهای دربارهاش گفت. اما اعتراضات شکل دیگری به خودش میگیرد. شکلی که در شرایطی که اصل وجود تشکلهای مستقل کارگری زیر سوال باشد به تنها شکل ممکن و نه البته مطلوب احقاق حق کارگران تبدیل میشود.
در زد و خوردهایی که در پی اعتراضات کارگران ناراضی صورت میگیرد نهایتا گاز اشکآور پرتاب میشود و قائله پایان میگیرد. اما فراتر از همه این اتفاقهای متاسفانه رایج و معمول، یک چیز تازه در حال متولد شدن است. یک تشکل حمایت خود را از این کارگران اعلام میکند و خواهان رفع پیگیری قضایی آنان میشود.
اسمش این است: «هیات بازگشایی سندیکای هفتتپه».
سوم خرداد 87: 17 روز است که کارگران هفتتپه در اعتراض به سر میبرند. تعدادی از آنها در سطح شهر دستگیر میشوند. ماموران انتظامی راههای ورودی به شرکت را بستهاند. تعداد کارگران معترض حدود سههزار نفر تخمین زده شده است. خواستههای آنان خواستههایی غیر قابل گفتوگو نیست.
بدون آنكه بخواهیم یک طرفه به قاضی برویم و همه حق را به یک طرف ماجرا بدهیم باید بپذیریم که نباید کار چنین خواستههایی به زد و خورد و توهین و تحقیر بینجامد. پرداخت سهماه حقوق معوقه، برکناری مدیرعامل شرکت و برکناری رئیس حراست شرکت که بنابر ادعای تعدادی از کارگران عامل اصلی به تشنج کشیدن ماجراست (چنانکه گفتیم ما درباره این ادعا قضاوت نمیکنیم).
هشتم خرداد 87: هیات بازگشایی سندیکا در نامهای از همه نهادهای کارگری میخواهد که از اعتراضات آنان حمایت کنند. آنچه بیش از همه در این بیانیه جلب توجه میکند اعلام آمادگی کارگران برای راهاندازی مجدد کارخانه است. اما ظاهرا این مسئله مثل خیلی از داستانهای کشدار سیاسی اقتصادی سرزمین ما مشمول بند «حیثیت» واقع شده و مسوولان حاضر نمیشوند به هیچ ترتیبی قدرت یک تشکل مستقل کارگری را که بهجای تقاضای رافت و عطوفت، حقاش را طلب میکند، به رسمیت بشناسند.
دوازدهم خرداد 87: کارگران معترض وارد بیستوهشتمین روز اعتراض خود شدهاند.
آنها که پس از تجمع در محوطه صنعتی شرکت به سمت دفتر مدیریت حرکت کردهاند شعارهایی سر میدهند که محتوایشان آنقدر بدیهی و مقبول عام است که شاید برای یک کارگر در کشوری دیگر باور نکردنی باشد.
شعاری نظیر «حقوق ماهیانه حق مسلم ماست» در نگاه اول شوخی با یک شعار رسمی حکومتی به نظر میرسد.
اما اگر بدانیم که در همین ماجرا تعدادی از کارگران دستگیر، تحقیر و تهدید شدهاند به این شوخی نخواهیم خندید.
مدیرعامل شرکت از طریق تلفنی که به بلندگو وصل شده از کارگران میخواهد برای مذاکره نمایندگانشان را به «فرمانداری» بفرستند.
اما آنها امتناع میکنند و دلیلش را نگرانی از پروندهسازی علیه نمایندگان مذکور عنوان میکنند.
کارگران میخواهند که مذاکره در محوطه شرکت و در حضور کارگران انجام شود.
نهایتا نمایندگان استانداری به محوطه شرکت میروند و برای کارگران سخنرانی میکنند.
اما تجربه چندین روز اعتراض و تعقیب و تهدید، کارگران را به این نتیجه میرساند که بدون داشتن تشکلی مستقل، توان احقاق حقوقشان را ندارند و حتی اگر بهطور مقطعی موفق شوند تضمینی برای آینده نخواهد بود.
بهخصوص نگرانی از پروندهسازی علیه نمایندگان شناخته شده معترضان آنها را وادار میکند که به بندهای پیشین، دو خواسته دیگر را اضافه کنند.
پایان دادن به پروندهسازیها و احضار فعالان کارگری به دادگاه انقلاب و«حق داشتن سندیکای مستقل کارگری.»
بیستویکم خرداد 87: دو روز پس از مذاکره نمایندگان استانداری با کارگران، آنها که ظاهرا از نتیجه مذاکرات راضی نیستند به سمت فرمانداری حرکت میکنند.
در راه تعدادی از آنها دستگیر میشوند.
همچنین به گفته بعضی شاهدان عینی تعدادی باتوم در این ماجرا میشکند.
بیستوهفتم خرداد87: بیش از 40 روز از اعتراضات کارگری هفتتپه میگذرد.
همچنان مسئله تشکیل سندیکا برای معترضان اولویت دارد و بهرغم وضع بسیار بد معیشتی که بازتابش را در شعارها میبینم (کارگر هفتتپهایم گرسنهایم گرسنهایم) بر این خواسته پافشاری میکنند.
مسوولان اداره کار به کارگران میگویند چون مسئله در شورای تامین مطرح شده از اختیار آنها خارج است و مسئلهای امنیتی محسوب میشود.
این هم البته از عجایب روزگار ماست که ایجاد تشکل کارگری به امنیت کشور ربط پیدا میکند.
اما در گیرودار همین روزهای بد، چنین میخوانیم: «امروز کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه اعضای هیات موسس اولین سندیکای کارگری خود را تایید کردند.»
بیستوهشتم خرداد 87: کارگران معترض که جاده اندیمشک– اهواز را مسدود کرده بودند با درخواست اعضای هیات بازگشایی سندیکا جاده را باز میکنند.
یکم آبان 87: قرار است انتخابات اساسنامه و اعضای هیاتمدیره سندیکا برگزار شود.
مسوولان کارخانه در بخشنامهای اعلام کردهاند که برگزاری انتخابات منوط به اجازه اداره کار است اما بالاخره انتخابات در ساعت هشت صبح آغاز میشود و بهرغم فضای تهدیدآمیز موجود، بیش از هزار نفر در انتخابات شرکت میکنند.
انتخابات در ساعت 12 ظهر به پایان میرسد.
هفتم آبان 87: «سندیکای کارگران شرکت طرح نیشکر هفتتپه متولد شد» و باید گفت که این تولد مثل هر تولد دیگری با درد همراه بود.
در ابتدای نوشته مدعی شدم که هنگامی که قصه را از آغاز بخوانیم میتوانیم به عظمت آن جمله خبری ساده پی ببریم.
ادعایم را پس میگیرم و بدون اینکه بخواهم ژست فروتنی بگیرم اعتراف میکنم که این داستان را بهتر است داستانگویان بزرگتری تعریف کنند.
شاید کسانی که خودشان اهل به دنیا آوردنند.