تایمز: اشک تمساح یا قربانی کردن مردم افغان و سربازان ناتو؟
Tue 10 08 2010
مازیار آزاد
اخیراً مقاله ای در مجلۀ تایمز 3 آگوست 2010 بچاپ رسیده است همراه با عکسی از یک زن جوان هیجده ساله افغان با بینی بریده که روی جلدش را مزین کرده است. این عکس و مقاله ای که درپشت سر آن مخفی شده است اکنون در محافل روشنفکرانه نه تنها در میان افغانها بلکه ایرانیها و بعضاً خیلی از جمعیت های مسلمان کشورهای دیگر مورد توجه قرار گرفته است. بخصوص که رسانه هائی مثل بی بی سی و صدای امریکا و حتی ایمیلهای شخصی نیز آگاهانه یا ناآگاهانه به این احساس عمومی انزجار دامن میزنند. و تقریبا همه از درک اینکه چنین ستمی بتوسط یک انسان نسبت به انسانی دیگر میتواند انجام شود عاجز میمانند.
این یک داستان ساده ولی بسیار رقت انگیز و کاملاً مخالف تمامی اصول و باورهای آزادی خواهانه برای زنان میباشد که در مجلۀ تایمز اینگونه نقل میشود:
"عایشه ازدواج ناموفقی در سنین کودکی داشته و توسط خانوادهی همسرش آزار میدیده، او از خانهی شوهر فرار میکند اما دادگاه(!) طالبان رای به بریدن بینی و گوشهای او در قبال گناه بزرگش بخاطر نجات جان بیارزش زنانهاش میدهد! برادر شوهر عایشه او را محکم نگاه میدارد، شوهرش ابتدا گوشها و سپس بینی او را میبرد[i]."
فکر نمیکنم که هیچکس در دنیای باصطلاح متمدن بتواند خلاف بودن این عمل وحشیانه که نشان دهنده برتری طلبی بسیار روشن و شفاف مردان بر زنان را نشان میدهد را رد کند. داستان اینگونه عنوان میشود که مسئله بر سر آزادی زنان از یوغ بردگی مردان و رسیدن به کمال انسانی است، چیزی که اکنون سالهاست زنان در کشورهای باصطلاح پیشرفته برای به حقیقت پیوستن آن مبارزه میکنند.
مجلۀ تایمز که بصورت هفتگی منتشر میشود یکی از شناخته شده ترین و پر نفوذترین مجلات دنیا محسوب میشود این هفته نامه یک مجلۀ طرفدار محافظه کاران است که بیشتر مقالاتش در تعادل و همگونی با منافع جمهوریخواهان است، کسانی که بشدت طرفدار سرمایه (دنیای پرستش سودآوری از هر طریق ممکن) و فرمانروائی آن بر دنیای بشری هستند. باید پرسید که چگونه است که چنین مقاله ای اکنون مهمترین تیتر این مجلۀ پر نفوذ میشود. آیا این عمل فجیع علیه زنان عملی است که تا کنون در هیچکجای دنیا انجام نگرفته و اکنون این مجله برای اولین بار آن را کشف کرده است؟ آیا تمام زنانی که بطور دائم در پاکستان و افغانستان و دیگر کشورها مورد ظلم و ستم و سنگسار شدن و کشته شدن بدست شوهران، برادران، و پدران خود بخاطر "حفظ شرف مردانه" میشوند بعنوان انسان ارزش آنرا نداشته اند که در عرض سالهای گذشته عکس پشت جلد این مجله شوند؟ روی مجله بطور دقیق اصل علت را عنوان میکند و میگوید که: "چه اتفاقی خواهد افتاد اگر ما ( یعنی نیروهای نظامی امریکائی) افغانستان را ترک کنیم؟" (Times, August 3, 2010)
این ظلم به زنان که بطور دائم در گذشته انجام میگرفته، در حال حاضر هم انجام میشود، و برای آینده ای نامعلوم بعد از این هم انجام خواهد گرفت، از این رو برای مجلۀ تایمز در این مقطع مشخص زمانی اهمیت پیدا کرده است که مردم در امریکا از ادامۀ جنگ کنونی در افغانستان و کشته دادن بیشتر و بیشتر در میان سربازان امریکائی (و نه مردم پاکستان و یا افغانستان که آن خود بحثی دیگر است که در اینجا نمیگنجد) خسته شده اند و اکنون نیروهای جنگ طلب در امریکا باید بنحوی این حضور سربازان و کشتار از مردم بومی این کشور را در نظر شهروندان خود دوباره جذبه ای تازه ببخشند. باید صرف این همه هزینه که فقط به نفع کمپانیهای اسلحه سازی و اقمارشان است (والبته تمام کسانی را که در خط تولید اینگونه تولیدات کار میکنند، آگاهانه و یا ناآگاهانه) را بنحوی موجه جلوه دهند. باید موضوعی را پیدا کنند که بتواند درد سربازان کشته شدۀ امریکائی، این فرزندان برخی از شهروندان خود را برای آنها و اذهان عمومی قابل تحمل ساخته و تحت الشعاع قرار دهد و کم رنگ کند. این مهم نیست که زنان نه تنها قبل از این زمان که امریکا درگیر جنگی موهوم در افغانستان شود نیز تحت چنین ستمی بوده اند بلکه بعد از درگیری امریکا در افغانستان بسیار رشد کرده و به کشورهای دیگر نیز انتقال کرده است. و این نیز مهم نیست که تأثیر امریکا در افغانستان همراه شوروی دو دهۀ پیش و روسیه کنونی بغیر از نابود کردن تمامی بنیاد اقتصادی و فرهنگی این کشور نبوده است. این مهم است که شهروندان امریکائی ممکن است که دیگر خواهان جنگ نباشند و بنابراین چه بهتر از این که از مصیبت زنان بطور عموم و شخص عایشه بطور اخص استفادۀ ابزاری کرده و برای مدتی دیگر شهروندان عامی خود را که بیشتر از روی اعتماد و احساس عمل میکنند تا از روی آگاهی و منطق بدنبال خود بکشند؟
این نشریه اینطور وانمود میکند که گویا تمایل صلح جوئی باصطلاح بیمنطق کرزای،_ رئیس جمهوری افغانستان_ است که باعث بروز اینگونه حوادث است و اگر او خواستار جنگ میبود این اتفاقات کمتر میشد و یا پایان می پذیرفت. یکی از نمونه های این عمل وحشتناک را میشود در خبری خواند که در مورد دختر جوان هفده ساله ای دید که بدست شوهرش ابتدا موهایش تراشیده شده، گوش و بینیش بریده شده و بعد به توسط آب جوش سوزانده شده است. این مرد بعد از انجام این اعمال وحشیانه از محل فرار کرده است. نه گفتگوئی از طالبان است و نه صحبت از کرزای که آیا میخواهد با طالبان صلح کند و نه از اینکه آیا چقدر کشتار بیشتر باید از این مردم توسط امریکا بشود که امپراتوری امریکا و رسانه های مدافعش قانع شوند که دیگر جرمی در این کشور انجام نخواهد شد.
این خبر تنها از طریق بنیادهای حقوق بشر انتشار یافت و خوانندۀ زیادی هم نیافت که هوار جنگ سر دهند. زیرا در آنهنگام مردم امریکا چنین مخالفتی را که اکنون با هر چه بیشتر شدن ارتش امریکا در افغانستان دارند نداشت. اما نکته ای که اینجا مطرح میشود این است که آیا این عمل و اعمالی از این نوع در اساس نامه گروهی بنام طالبان گنجانده شده و از این رو است که انجام میپذیرد و یا اینکه این یک فرهنگ عقب افتاده بر پایه تمام عقب افتادگیهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی این کشور است؟
آیا هر چه نابودتر کردن پایه های این کشور باعث بیفرهنگتر شدن و رو آوردن این مردم به تنها چیزی که میتوانند به آن دست پیدا کنند، مذهب، نمیشود؟ کدام کشور است که از نظر معنوی نابود شده باشد، به قعر فلاکت فرستاده شده باشد و باز بتواند از نظر اخلاقیات خودش را پیشرو نگه دارد؟ به کشورهای اروپائی در جنگهای جهانی نگاه کنید و تجاوزات و ستمهای مضاعفی که در آنهنگام بر زنان رفت. به یوگسلاوی و جنگهای ملی درونی آن نگاه کنید و ستمی که بر زنان رفت. در کجای دنیا بوده که جنگ به بهتر شدن وضع زنان کمک کند؟
این مجله حاضر نیست بگوید که اگر واقعا دلیل وجود سربازان امریکائی در افغانستان این است که عایشه بعنوان یک زن مورد تجاوزات غیر انسانی قرار گرفته است پس آیا نباید در هر کشور دیگری هم که چنین اعمال وحشتناکی انجام میشود حضور پیدا کنند و بجنگند و بکشند، کشتنی که فقط این باصطلاح طالبان را در بر نمیگیرد بلکه در کنار آنها بسیاری انسانهای بیگناه اعم از زن و بچه و پیر و جوان نیز قربانی این حملات، چه از طرف نیروهای ناتو و چه از طرف طالبان میشوند؟ انسانهای بیگناهی که این مجله هیچ نمی انگاردشان گوئی که آنها انسان نبوده اند و اگر توسط سربازان ناتو، موشکهای هدایت شوندۀ امریکائی، و یا هواپیماهای بدون خلبان نه تنها گوشها و بینی بلکه دست و پا و سر و دیگر عضوهای بدنشان را از دست داده اند هیچ اهمیتی نداشته اند[ii].
ویلیام سفایر در نیویورک تایمز مینویسد: "وقتی ما معقولانه پایگاه های حمله کنندگان به خودمان را مشخص کردیم باید آنها را با خاک یکسان کنیم، با کوشش در محدود کردن کشتار مردم غیر نظامی ولی قبول پرداخت خسارات جانبی."[iii] آری در امریکا، در خانۀ امن و آرام خود در کنار خانواده و دوستان خود قبول کشته شدن انسانهائی که هیچوقت ندیده و بخاطر ابرقدرت بودن هرگز مجبور به دیدن نابودی زندگیشان نیستیم خیلی ساده است. ولی آیا از هیچ یک از آنها پرسیده اید که آیا آنها نیز بخاطر اینکه شما به هدف خود برسید، هر چقدر که آن هدف در نظر شما مهم جلوه کند، حاضرند اینگونه قربانی شوند و گوش، بینی، و دیگر اعضای بدن خود را از دست بدهند بدون آنکه هیچوقت روی مجلۀ تایمز حضور پیدا کنند؟ و این بشرط آن است که در حملۀ شما کشته نشده باشند و قادر به جوابگوئی باشند.
در متن انگلیسی نوشته تایمز میگوید: "فروختن آزادی زنان در واقع تسلیم کردن کشور به بنیادگراهائیست که پایه و بنیاد تمام مسائل در این کشور هستند."[iv]
متاسفانه ما مردم که در شرایط عادی بدنبال زندگی شخصی خود هستیم، آنقدر در دنیای خود غرقیم که هرگز دیدی ادامه دار و تاریخی، حتی نسبت به تاریخ معاصر نداریم و هر گاه که از خواب غفلت بیدار میشویم و چیزی را میبینیم که مورد تأئیدمان نیست تنها میخواهیم که آن معضل دیگر نباشد.
و این دید کوتاه بین و تند گذر چیزی است که مورد سوء استفاده رسانه های عموما مغرض قرار میگیرد که بدون هیچ احساس مسئولیتی آنچه را که میخواهند بعنوان واقعیت بخوردمان میدهند و منفعتی را که میخواهند سعی میکنند از احساسات تهیج شدۀ ما بدست آورند.
این بنیادگراهائی که این مجله چنین در آرزوی در هم کوبیدن آن است تاریخی دارد که بطور خیلی خلاصه در اینجا به نقل ان میپردازم.
زمانی بود که در اوایل سالهای 1970 افغانستان میتوانست بطرف دموکراتیک شدن پیش برود. در آن کشور آرامش ، پیشرفت اقتصادی و فرهنگی میتوانست بوقوع بپیوندد. با این پیشرفت افق دید مردم آن کشور کم کم گسترش پیدا میکرد. انتخابات آزاد بوجود آمده بود شاه دیکتاتور معزول شده بود. باید روی این نکته پافشاری کنم که نه انقلابی شده بود و نه شاه را همچون ایران به بیرون رانده و حامیانش را اعدام کرده بودند. بلکه شاه به ایتالیا رفت و داود خان به ریاست جمهوری رسید. شاید بشود گفت که یک کودتای بدون خونریزی بود. اما آنچه که مهم است این بود که کشور در راه پیشرفت و رسیدن به تمدنی بهتر میتوانست باشد. دانشگاهها پر بودند از دانشجویان و روشنفکرانی که هر یک طرفدار حزبی بودند. آنها میتوانستند آزادانه خواسته های اجتماعی فرهنگی و درک سیاسی خود را ابراز کنند. شرایطی که در چند صد سال پیش باعث پیشرفت و ترقی دولتهای غربی میشد. اما در این هنگام امریکا در فکر دسیسه بر علیه این دولت بود. و دلیل آن اینکه امریکا می انگاشت که دولت افغانستان بیش از حد به جماهیز شوروی نزدیک است و این برای منافع امریکا خوب نبود. به همین دلیلبر خلاف آنچه اکثریت فکر میکنند، ایالات متحده امریکا نه بخاطر مبارزه با اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی بلکه شش ماه قبل از ورود اتحاد جماهیر شوروی شروع به کمک به باصطلاح مجاهدین افغان کرد.[v] این کار امریکا در زمان ریاست جمهوری کارتر در اواسط سال 1979 پایه گذاری و شروع شده بود. هدف این بود که بتوانند پای شوروی را در افغانستان باز کنند. از طرف دیگر اتحاد شوروی بعنوان یکی از دو ابر قدرت وقت دلیل خود را برای اینکار مبارزه با حمایت مخفیانه امریکا از گروههای ضد دولتی در افغانستان خواند. آنها ترس از این داشتند که دولت وقت افغانستان به تنهائی قادر به مقاومت در برابر امریکا نمیباشد. بزرگترین عمل مخفی تاریخ وجودی سازمان جاسوسی سیای آمریکا فرم دادن و کمک مالی - نظامی و تعلیم این گروهها از طریق آی اس آی سازمان ضد جاسوسی پاکستان میباشد که در همراهی با کشورهای دیگر مانند عربستان، انگلستان، مصر و بعضی دیگر از کشورهای عربی انجام میشد.[vi] لذا گروههائی که اکثراً تحت نفوذ تفکری عقب افتاده از اسلام بودند را جمع کرده و شکل دادند. این گروهها به پاکستان می آمدند برای دریافت کمکهای مالی، آموزش نظامی، دریافت مدرنترین سلاح و به افغانستان برمیگشتند، نه بخاطر بوجود آوردن کشوری با دیدی دموکراتیک ویا آزادی خواه، زیرا که این گروهها در بطن خود هیچ بوئی از آزادی و آزادی خواهی نبرده بودند، بلکه برای مبارزه با شوروی و تضعیف اقتصادی، سیاسی، و جنگی آن به هر نحو ممکن. به گفتۀ برژینسکی مشاور امنیت ملی پرزیدنت کارتر کشیدن شوروی به افغانستان هدف مرکزی این عملیات امریکا بود که انتقامی باشد برای شکستی که امریکا در ویتنام خورده بود.[vii] امریکا بوجود آورندۀ جنگ مذهبی علیه خدا ناشناسان در افغانستان و رشد دهندۀ اصلی آن است. امریکا کشوری است که همراه با روسیه کنونی بزرگترین عاملان از بین رفتن تمام آرمانهای انسانی و پایه گرفتن مذهبی اینگونه خرافاتی در افغانستان میباشند. اما آیا هیچگاه این اعمال از طرف مجلۀ خواهان آزادی زنان در آنهنگام به چالش کشیده شد؟ باید بگویم که هرگز، هرگز، و هرگز.
در عرض سی سال این رقابت بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده امریکا افغانستان را به قهقرا کشید. بیشترین جمعیت پناهنده دنیا را پناهندگان این کشور تشکیل میداد. بیش از یک سوم اهالی کشور را ترک کردند. شهرها ویران شد و آثار تمدن از آن کشور رخت بربست. روشنفکران و دانش آموختگان کشور را ترک کرده و سعی در اسکان در کشورهای دیگر کردند. و میلیونها نفر به پاکستان و ایران فرار کردند و در کمپهای پناهندگی نه به زندگی که بیشتر به نفس کشیدن و نمردن روی آوردند.
در این دوران این مردم هیچ حقوق انسانی نداشتند بهر نحوی به بیشترین وجه مورد سوء استفاده و تجاوز جنسی و روحی قرار گرفتند. اما آیا این مجلات همچون تایمز، امریکا و شوروی و بازی قدرت بین آنها را محکوم کرد؟ آیا آنها گفتند که در کمپهای مجاهدین افغان این پرورش یافته های امریکا و همین نیروی نظامی امریکائی که اکنون افغانستان را تصرف کرده است چه میگذرد؟ در این سی سال دو کشور ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی هر یک مدعی بودند که دیگری بزرگترین خطر برای بقای بشر و ارزشهای انسانی است. آیا بعد از اتمام رقابتشان هیچکدام مسئولیت از بین بردن یک کشور کوچک نو پا، که اگر دخالت این دو ابر قدرت نمیبود اکنون شانس این را میداشت که به سطحی عالی از تمدن و پیشرفت رسیده باشد، را بر عهده گرفتند؟ آیا این دو ابر قدر هیچگاه مسئول استفاده از قدرت مخرب خود در روی کرۀ زمین بوده اند؟ متاسفانه اینها سئوالاتی است که هرگز به مغز رسانه هائی همچون تایمز نمیرسد چرا که بیش از عروسک خیمه شب بازی در دست کمپانیهای جهانی نیستند که بخشی از بازیگری رقابت بین آنها هستند و بس.
من عکسی ندارم و نمیتوانم آنرا آنچنان که تایمز میتواند مدرک کنم. اما میتوانم یکی از داستانهائی را که از مردم کوچه و بازار افغانستان از این مجاهدین آزادی حمایت شده، آموزش دیده، و مسلح شده از طرف امریکا و کشورهای دوست آن همچون عربستان سعودی شنیده ام بیان کنم. یکی از کارهائی که در کمپ این نوع مجاهد دیده میشد این بود که فرد اسیر را به میدانی می آورده اند و برای تفریح ابتدا قیر داغ درست میکرد وبعد این اسیر را گردن میزده اند. اما بسرعت محل جدا شده گردن از سر را با قیر میپوشاندند که خون خارج نشود و بعد به تماشای حرکات رعشه وار و بی اختیار این بدن مینشستند که ببینند تا کجا میتواند برود و چقدر از خودش حرکت نشان بدهد و آنرا رقص مرگ مینامیده اند، و بعد دیگری و دیگری. آیا هیچگاه این مجلات مثل تایمز که امروز اینقدر برای آزادی زنان در افغانستان سینه چاک میکنند پرسیدند که چرا کشور محبوبشان چنین فرماندهانی را آموزش نظامی میداده و تا دندان مسلح میکرده و از این جانیان مسلح چه امر خیری را توقع بوقوع پیوستن داشته است؟ آن کشور و رسانه های آن که میتوانند خالقین چنین دژخیمان عقب افتاده ای صرفاً برای پیشبرد منافع خودشان باشند بدون آنکه به عاقبت آن برای مردم توجه ای داشته باشند چگونه میتوانند حامی آزادی برای مردم در کشورهای دیگر باشند؟
تنها موضوع مورد نظر آنها و کشور "آزادیخواهشان" این بود که تا میشود شوروی را در این باتلاق غرق کنند و این درگیری و رقابت را تا از پای در آوردن رقیب ادامه دهند. این خرابی که دچار کشور افغانستان شد فقط برای رقابت و نه برای آزادی بود. یک بازی که بتواند اهرمهای رقابت بر سر کنترل جهان را بچرخاند. در عرض سی سال با ساختن این گونه گروهها و آموزش آنها و حتی القاعده بتوسط امریکا و همکاری با آنها نیروهای باصطلاح بنیادگرا جایگزین هر چه آزادیخواه و روشنفکر فهمیده بود در آن کشور گردید. بغیر از مجاهدین افغن امریکا با همکاری عربستان در آخر بیش از 100000 "مجاهد" اسلامی از کشورهای دیگر به جنگ در افغانستان جلب کردند.[viii] امریکا از یکطرف و شوروی از طرف دیگر این کشور را به خاک سیاه نشاندند و هنگامی که شوروی این بازی را باخت و از باصطلاح کمونیست بودن دست کشید و از افغانستان بیرون رفت امریکا هم تمام دفتر و دستک خود را جمع کرده و تقریباً با همان سرعت صحنه را، این ویرانه باقی مانده از کشور افغانستان را ترک کردند. دهها میلیون انسان فدا شده برای پیروزی امریکا باقی ماندند که دیگر هیچ برایشان نمانده بود بجز یک مذهب عقب مانده و تشکلهائی که مملو بودند از جانیان عقب افتاده باصطلاح اسلامی که بعد از گذشت سی سال چیزی جز جنگ و نابودی نمیدانستند، باضافه تمام اسلامیستهائی که با قدرت ایالات متحده امریکا در آن کشور جایگزین شده بودند. امریکا افغانستان را ترک کرده و آن ویرانه کشور را در دست این وحشیان مسلح تا بن دندان رها کرد. این مردم بودند که باید تقاص تمامی این خرابکاریهای دو ابرقدرت را پس بدهند و هنوز هم پس میدهند. کجا بود رسانه تایمز که حامی زنان این مملکت باشد هنگامی که این دهها میلیون نفر بعنوان (collateral damage ) یا خسارات جانبی از نظر سران امریکا قابل قبول دیده میشدند؟
افغانستان بتوسط نیروهای طرفدار امریکا و شوروی بیشتر از تمامی جنگ جهانی دوم مینگذاری شد. و هنوز مردم عامی کوچه و بازار باید تقاص این کار وحشیانه را پس بدهند با مردن و از دست دادن دست و پای خود. آیا این رسانه ها در آن هنگام که کشور عزیزشان بدون تبعیض تمامی افغانستان را مینگذاری میکردند اعتراضی نشان دادند که به این انسانهای قربانی چگونه باید پاسخ گفت و حق و حقوقشان را چگونه باید گرفت؟ فقط کافی است که در یک نماز جماعت در هر گوشۀ افغانستان توجه کنید به پاهای مصنوعی که برای نماز خواندن باز میشود و در کنار گذاشته میشود تا به عادی بودن روی مین رفتن مردمی که به هیچگونه دلیل این رقابت را نمیفهمیدند و هنوز هم نمیدانند آگاه شوید. اما آیا این مجله که اکنون اشک تمساح برای این یک زن در افغان میریزد در مورد این بزرگترین جنایت وقت، مین گذاری کردن سراسر یک کشور، صدائی بر پا کرد؟ متاسفانه جواب به تمام این سئوالهای دردناک نه و نه و باز هم نه است. و چگونه است که این رسانه ها ی دنیای باصطلاح آزاد اینگونه آزادی خود را از دست میدهند و مغرضانه از بدبختی مردمی که بازیچه خود آنها شده اند چنین سوء استفاده ای میکنند؟
در آخر برای اینکه آخرین نمک را بر زخم انسانها ریخته باشند و گویا که تمسخر خود را با بیشرمانه ترین وجه برخ آنهائی بکشند که قدرت درک دارند با دلسوزی تمام از در خطر بودن این فرد نام شده، عایشه، مینویسند و اینکه او اکنون مخفیست تا صدمه ای برایش پیش نیاید و در آینده نزدیک کمک خواهد شد که جراحی پلاستیک کند که صورتش بهتر شود. با اینکار خود معصومیت خود و پایانی خوش را برای این داستان رقم میزنند.
تنها هدف این رسانه این است که در زمانی که سربازان ناتو و امریکا بیشترین کشته را میدهند مداخله نظامی امریکا که ریشۀ پیدایش این وضع اسفبار برای مردم افغانستان بوده است را اندکی بیشتر به درازا کشد. جنگی که خود بوجود آورندۀ این وضع در افغانستان است و باعث آوارگی، عقف افتادگی، و بیچارگی یک ملت چند ده میلیونی شده است.
|
|