مرگ در شهریور
Tue 3 08 2010
افسانه جنگجو
Afsanehjangjoo.blogfa.com
خورشید
لبخند من است که خوابِ برفِ زمستان می ربایدش.
گوشه ی دیوار کاهگلیِ دهکده
سایه ی زن و مردی که عشق
آن را نعش می کند بی گناه بر سپیدیِ برف.
کابوسی
تو را از من می گیرد.
فریادِ هزاران کودک می شکند در آینه ی من،
رها در دردی که هر کدام به تنهایی ازآن در گذریم!
دلتنگِ پدر
چشمه می شوم.
زنی پا به ماه
از آسمانِ سرزمینِ من مرگ می زاید
و چشمِ من
سوگوار به انتظار تولدی از پنجره ی باغ است.
ترانه بر لبِ مُرداد می خشکد در زمزمه ی بهانه ی فردای تو
و من باردارم از شهریوری که مرده ای تو در آن از دیدارِ نرگس در فروردین.
بگذار باران باشم در بارش آوازی برای پایان خشکسالی.
خسته نمی شوم در جان قطره که در من دریا می شود.
در معبد جانم به دعا
ترانه
جاری از دستهای تو.
آنگاه که خنده بال می گیرد از آغوش نور،
لیز می خورم (چرخش رؤیا از غیبتِ مادر در لالاییِ مادربزرگ).
مادر در راه جا مانده و پدر سالهاست که در شهریور مُرده است.
واشینگتن، 7 مرداد 1389
|
|