عصر نو
www.asre-nou.net

از« درنگ»‌های پگاه


Sat 29 05 2010

pegah-s2.JPG
عشقِ حقیر
شعر را اسير می‌کند
و عشقِ بزرگ
می‌پرد تا بدانجا که شاعر می‌گوید:
« پرنده دیگر، نه » !

* * *

خانه‌ات را آب خواهد برد
آن دریا دارد می‌ترکد
در سدِ چهارسويه‌ی آن قاب !

* * *

با شعرِِ من درافتاده است
و نمی‌داند
که تويی شعرِ من !
« بگذار تا درافتد و بيند سزای خويش! »

* * *

من، فردا را کشته و دفن کرده‌ام
به فکر امروز باشيد !

* * *

مرگ ، درمان پذير است
رستاخيز را
عِلم بر پا خواهد کرد !

* * *

می‌گويند:
شیطان در قیامت می‌رود به جهنم
و من می‌گويم:
شيطان اما، تا قیامت . . .
در بهشت است !

* * *

حسود هم دام می‌گذارد
هم دانه
به مرغِ دانا چه !

* * *

گفت: شعرهای‌اش همه پايين تنه‌ای‌ست
گفتم: آخوندها هم
شاعر می‌خواهند !

* * *

عاشقِ مرگ شو
تا ناياب شود برايت !

* * *

آب را از من دريغ می‌کند
و بر کارت پستالی از دريا
می‌نويسد، دوست‌ات دارم !

* * *

دشمن، با بستن درها
مرا به عبور از سقف
مسلط کرد !