عصر نو
www.asre-nou.net

گردن بند


Fri 28 05 2010

رضا هیوا

reza-hiwa.jpg
(شبانه)
در سوگِ کِرم ‌شب‌تاب



ستاره افتاد
پرستو رفت
خورشید خانه بربست
ماه پنهان گردید
نسیم یخ زد
ماهی ناپدید شد
و کرم شب تاب را به دار آویختند

صدایی هولناک
ترانه ای هولناک می‌خوانَد
و ساعت هایِ دیواری
به جای تیک تاک
رفت و آمدِ ارّه
بر استخوانِ زمان را
تکرار می‌کنند

من از معاشرت سوسک و عنکبوت است
که می‌گریزم
من از همسایگی ِ دلالانِ مصلحت است
که می‌پرهیزم
من از سرایتِ کیش ِ گوسفندان است
که می‌گریم
من از این قوم پُل شکن است
که می‌هراسم
من از اطاق‌هایِ بی پنجره
که سلول می‌شوند
از بویِ رطوبت
از کَپَک
از سیم خاردار
می‌هراسم

من از خنجر
از پشتِ فراخ
و خونِ قهوه ایم
می‌هراسم

در روستایم که پُل‌هایش را گوسفندان جویدند
در سلولِ مرطوبم که از تبعید هم تنگ‌تر است
در سوگِ کرم شب تاب
به تاریکی می‌گریم
و با سیم خاردار ِ زنگ زده ای
که گردن‌بندِ میهن من است
اشک‌هایم را پاک می‌کنم



رضا هیوا
لانه
Reza Hiwa
2010-05-21#01.36