‍‍‍‍چهارشنبه ۲۶ تير ۱۳۸۷ - ۱۶ ژوئيه ۲۰۰۸

نسل بحران زده

اسماعیل رضایی

 

می خواهم بحثم را پیرامون نسلی آغاز کنم که دغدغه ها و دلمشغولی های تمام جوامع بشری است. بحثی که بسیاری متناسب با درک و شناخت و جهت گیری های اجتماعی سیاسی پیرامو ن آن گفته اند و نوشته اند. ولی هنوز معضلات و موضوعات این نسل از محوری ترین مباحث دولتها محسوب می شود. نسلی با شور و شعورمتحول و انرژی و توان غنی برای ساختن و ساخته شدن در عرصه های متنوع اجتماعی. نسلی پویا و پایا، و آگاه و متوقع از جامعه و دیگران برای ارضای پویایی اندیشه و فرو نشاندن عطش سیری ناپذیرسرشت جستجو گر و کنجکاوانه اش پیرامون جامعه و انسان. نسلی آگاه تر و متعهد تر، ولی خام ترو بی تجربه تر نسبت به نسلهای گذشته که وی را ازارائه بهینۀ توانمندیهایش بازداشته است. منظورنسل جوان است که درکوران تحولات روزافزون کنونی  و بازدارندگی چارچوبهای بسته ومحدود سنت وعادت،به یک تعارض وتضاد درونی وماهوی گرفتار آمده است.

نسلی که در میان شور و هیجان جوانی و سودا و خام طبعی ناشی از عدم تجربه در کوران زندگی، با لذتهای شهابگونه به سوی ارضای تمایلات و خواسته های خویش است. ولی سنتها و نهادینه شدن بسیاری از موًلفه های حیات فردی و جمعی چون آموزش، تعلیم و تربیت و تک ساحتی شدن فرد  بدلیل انتزاع و گسست از بسیاری از بن مایه های انسانی، و همچنین ناتوانی قواعد و مبانی آموزشی در رفع نیازها و الزامات نسل کنونی، وی را از درک واقعیتهای محیطی و همراهی و همدلی با نسل گذشته باز داشته است. این ویژگی در وی یک خلاء فکری و سطحی نگری بوجود آورده که به تقویت پندارها و توهمات عموماً مخرب، غیرخلاق وبی فایده منجر شده است.اگرچه نسل کنونی بربسترتکاپوی انسانی، توسعه و گسترش دامنۀ تحصیلات عمومی و بویژه رشد روز افزون تکنیکهای ارتباطی، به هوشمندی بیشتر و آگاهی و دانایی بهتر نائل آمده است ؛ ولی  عوامل بسیاری از جمله اکتسابات محیطی، تنگی معیشت و تعارضات و تناقضات محصول رشد ناهمگون اقتصادی اجتماعی؛  وی را از حضور در عرصه های واقعی زندگی اجتماعی دور ساخته است.

 

انتخاب و عادت:

زندگی مجموعه ای از انتخاب و عادت است،که همواره عادت قوی تر از انتخاب عمل می کند. عادت قدیم است و انتخاب جدید؛ پس عادت را نرمها و فرمهای کهنه دوام و قوام می بخشند و انتحاب را نیازمند قواعد و معیارهای جدید می باشد. دامنۀ رشد و توسعۀ اجتماعی و تکنیکی ، با گستردگی و تنوع انتخاب یک ارتباط مستقیم دارد. عادت  از یک پایداری و مقاومت  برخوردار بوده؛ در حالی که انتخاب به دلیل تغییر و تحول مداوم اجتماعی  دارای یک بی ثباتی دایمی می باشد. عادت جاری در زمان و مسلط بر مکان است؛ اما، انتخاب حرکتی در دایرۀ زمان بوده که هنوز ازمکان خاص و ثابتی برخوردار نیست. مکان یابی انتخاب های نوین نیازمند فضاسازی نوین و ظرفیت پذیری بیشتر ساختارها و نهادهای مسلط کنونی هستند. و اما گزینشهای ارتباطی مستمر، محصول خصایل فردی و گروهی و همچنین  به تمایلات و میزان مطلوبیت  عناصر ارتباطی  وابسته است. بنابراین،  انتخاب ممکن است با فرایند محیطی و الزامات اجتماعی ـ انسانی همسو و همراه نباشد.

 

استمرار عادت در یک دورۀ زمانی طولانی، به پدیدۀ ذاتی و فطری مبدّل می شود؛ که خود آگاه یا نا خودآگاه ما را تحت تاًثیر دایمی خویش می گیرد. هر چه قدر تحرکات اجتماعی نازلتر باشد، بسترهای مناسب برای نهادینه شدن عادت ها بیشترخواهد بود. بسیاری از رفتارهای ناپسندی چون مالکیت، خودخواهی، افزونخواهی، سودجویی، تجاوز به حریم انسانی، سیادت انسان بر انسان وغیره؛ محصول عادت های نهادینه شده ای هستند، که در طی زمان طولانی با ما همراه بوده اند و اکنون بصورت فطری و ذاتی به نقش مخرب خویش ادامه می دهند. تعمیق عادت ها به بسط و تعمیق تمایزات و تفاوتهای اساسی در روابط و مناسبات اجتماعی انسانی منجر می شوند.  انتخاب اگر چه نشانگر پویایی و تحول پذیری انسان است؛ ولی می تواند از میان عناصر گذشته که بصورت عادت نمود یافته نیز صورت گیرد؛ در این صورت واپسگرایی و تحجر بر زندگی اجتماعی حاکم شده و نتایج فاجعه باری را به همراه خواهد داشت. مثلاً انتخاب حکومتهای مذهبی یک انتخاب واپسگرایانه و متحجرانه است. و یا انتخاب حاکمیت عناصر سرمایه بر زندگی اجتماعی که محصول نهادینه شدن بسیاری از عادت های ناپسند گذشته است، یک انتخاب نامتعارف و واپسگرایانه محسوب می شود.

نسل گذشته با عادت کردن به بسیاری از مکانیسمها و سازوکارهای مسلط اجتماعی، با انتخاب بسیار محافظه کارانه و محتاطانه برخورد کرده و یا از آن می پرهیزد. در حالی که نسل نو همواره در حال انتخاب و گزینشهای نوین است. اما انتخابش چون مکان یابی نشده و جایگاه محکمی در سازوکارهای اجتماعی ندارد، همواره در تضاد و تقابل  با عادتهای مسلط قرار دارد. انتخاب عموماً محصول تحول و دگرگونی می باشد؛ بنابراین هر چه قدر سرعت و دامنۀ تحولات اجتماعی  بیشتر و وسیعتر باشد، گزینشهای ارتباطی بیشتر و گسترده تر نمود یافته، و فاصلۀ خویش را با عادت های مسلط بیشتر می کند. این فرآیند پیوند و اتصال با گذشته را سست کرده و اُلف و انس بین نسل گذشته و حال را به چالش می کشد.

 

عادتها هر چه قدر قدیمی تر و متاًخرتر باشند؛ از روند استدلالی و منطقی خارج و به سوی تعابیر و تفاسیر استنباطی روی می آورند که در یک دور تسلسل و باطل گرفتار می آیند. مانند مبانی و قواعد  مذهبی که هر کس متناسب با تمایلات و جایگاهش در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی، استنباط خاصی از آن داشته و به تعبیر و تفسیر آن می پردازد. تعبیر و تفسیراستنباطی  جوهر پنداری و ذهنی دارند و عموماً از حقایق و واقعیتهای زمینی بدور بوده و از توجیه پذیری بالایی برخوردار می باشند. در حالی که انتخاب و گزینشهای ارتباطی در دایرۀ علٌتها قرار داشته وتوجیه پذیر نیستند بلکه الزام به تحقق دارند. زمانی که انتخاب محقق نشود، در سطح و ظرف  باقی مانده  و سطحی و گذرا نمود می یابد. این روند  غفلت را که از نگاه سرسری به پدیده ها و پیوندهای اجتماعی نشئت می گیرد را موجد است.

 

براین اساس، نسل کنونی گذشته را نمی فهمد، و مضامین و مفاهیم گذشته را  ناکافی و عبث می بیند و از ارتباط با آنها می پرهیزد. این پرهیز و اکراه، کارآمدی و کارآیی وی را در مجاری  خودمحورانه و  خود خواهانه سوق داده است. نسل گذشته و میراث گذشتگان بر روح و جسم وی سنگینی کرده و از درک و فهم آنها می گریزد. این امر یک غرور کاذب را در وی الینه کرده که خطر بالقوه ای برای سلامت روانی و زیست اجتماعی وی می باشد. چراکه غرور کاذب بر عکس غرور واقعی که احساس تعلق و تعمّق در روابط و مناسبات بین انسانی و درون اجتماعی می باشد؛ بسوی غفلت و اغفال حرکت می کند. غرورکاذب منشاء رفتار و کردار کاذبی است که برای شدن و ساختن حرکت نمی کند، بلکه  درکجراهه ها و بیراهه های زندگی به سوی مجاری مبتذل و اشتغالات ذهنی محض هدایت می شود. بر این اساس، نمودهای ظاهری و سطحی تعمیق شده و عمق و اساس پدیده ها در تمایلات  بی هویت و فاقد اصل و اساس پایدارو استوار به فراموشی سپرده می شوند.

 

این نسل حال را در نمی یابد و آینده را با شک و تردید می نگرد. تمایزات، تناقضات و ابهامات مسلط بر حال برایش قابل درک و هضم  نبوده وتنگی معیشت و ناهنجاری در روابط و مناسبات انسانی، آینده ای مبهم و نا مطمئنی را در برابرش ترسیم نموده است. او اکنون علّت بسیاری از فجایع، تفاوتها و مغایرتهای  حاکم بر حیات اجتماعی را در نمی یابد، و این در نیافتن  وی را از ارتباطی پویا ، پایا و فعال با عناصر محیطی بازداشته است.او از دوگانگی شخصیت و دورویی و تزویر نسل کهن برای گذران زندگی رنج می برد، و از بلبشویی و هرج و مرج حاکم بر زندگی اجتماعی که عموماً محصول  تفکر و اندیشۀ معیشتی می باشد؛ می گریزد.روند کنونی حرکتهای اجتماعی و رسوخ، نفوذ و تحکیم فرهنگ کاسبکارانه که از واقعیت ها، حقایق و الزامات زندگی اجتماعی می پرهیزد؛ و برای حفظ منافع و تمایلات فردی، تمامی معیارها، مقیاسهاو ملاکهای لازم برای زیست معقول و منطقی اجتماعی را زیر پا می نهد؛ روندی که عموماً پول و مادیت را در زندگی معیار قضاوت و داوری قرار داده، و نسل نو را در وسوسه های شیطانی کالا و پول به سوی اندیشۀ کاسبکارانه و روابط و مناسبات غلط مرتبط با آن هدایت می کند. این امر نسل نو را در گردابی هولناک از زندگی عفن و بی مایۀ مادیت صرف فرو برده و ذهن پویا و خلاقش را تحت الشعاع خود گرفته است.

 

غفلت و اغفال:

بد بینی نسبت به آینده و عدم تحقق انتخاب و گزینشهای ارتباطی نسل نو، برای وی غفلت و اغفال را به ارمغان آورده است.  غفلت که از سهل انگاری و نگاه سرسری و گذرا به رخدادهای محیطی شکل می گیرد؛ با گسترش و تعمیق اش ، اغفال را  که از ضعف معرفت و شناخت  تبادل و تبدیلات محیطی حکایت دارد؛  موجد است. اغفال اصولاً ریشه در ناآگاهی و جهل و خرافه دارد. اکنون نسل نو، گرفتار در دام غفلتهای مداوم  دچار کم بینی و باریک اندیشی گردیده، که به رکود و تحدید اندیشه اش منجر شده است. این روند توهم و پندار را در وی غنا بخشیده و تخیل خلاق اش را به سوی گرایشات و تمایلات فردی هدایت کرده است. بر این اساس است که شکیبایی و تحمل شداید، سختی فرا گرفتن و آموختن و همچنین درک ناشناخته ها در وی تضعیف شده و راحت طلبی و آماده خوری بر بستر تمایلات منفعت طلبانه عمومیت یافته است. این امرتعمق وتاًمل برای درک علتها را درسطحی نگری و نمودهای ظاهری حیات فردی و جمعی اش تحلیل برده است.

 

غفلت تعجیل و شتاب را عمومیت می بخشد؛ بدون اینکه تمامی راههای ممکن و اصولی را برای یافتن بهترین امکان و مفیدترین اقدام مورد ارزیابی و تدقیق خویش قرار دهد. و اغفال با تعمیق و تحکیم خویش، از درک و شناخت مفاهیم و مقولات حیاتی و اصولی دور گردیده و جامعه را از چارچوبهای خردمندانه دور می سازد. بدینسان پیکرۀ تنومند و توانای جامعه( نسل نو)، در ندانم کاری، کم کاری و جهل و کجراهه های ناشی از ندانستن و نیافتن ره صواب، بتدریج تحلیل می رود و در زیر تمنیات و زیاده طلبی های نسلی عاطل و باطل آسیب جدی می بیند. در این فرایند آگاهی، مفاهیم و مقولات زنده و گویای زندگی بصورت خشک و بیروح نمود یافته، و عناصر مغفول را در تنگناها و محدودیتهای سخت و دشوار قرار می دهند. این ویژگی تحریک و تحرک لازم را سلب و قدرت اقناع و ارضاء را از لحاظ روحی و روانی کاهش می دهد. پس در برابر تنوع، تکثر و فشارهای روز افزون محیطی  و ضعف کنکاشهای روحی روانی، نسل نو خودش را بی پناه و غریب یافته و دچار سرخوردگی، یاًس و عدم کامیابی می بیند. این روند بی ثباتی در رفتار و کردارو همچنین عدم ثبات در راًی و عقیده و اتخاذ تصمیم اصولی و اراده ای مصمّم را در نسل کنونی بوجود آورده است.

 

با تداوم غفلت، نسل نو پندار و توهم را بعنوان ابزاری مساعد برای گریز از تنگناها و نارسایی های محیطی بر گزیده است. زیرا که مرزهای امن و ناامن با توهم و تخیل پوشش می پذیرند و ایمنی و سلامتی کاذب برای گریز از تعهدات و رسالتهای انسان فراهم می آیند.عموماً در توهم و پندار، تمامی مفاهیم ارتباطی و مقولات زندگی اجتماعی مطابق خواست و تمایلات آدمی تلّون می پذیرند و بطور مجازی به یک نقطه نظر مشترک و همراهی عوامفریبانه و عوامگونه سوق می یابند. این پدیده که یکی از موضوعات اساسی و مهم نسل کنونی محسوب می شود؛ عموماً بدو طریق نمود یافته و تحکیم می پذیرند. یکی در شرایط ندرت، فقد و فقر مادی و محرومیت های متکاثر اجتماعی قوام می گیرند و دوام می پذیرند و دیگری، ناتوانی آدمی در مقابله با خطرات، تهدیدات و عدم سلامت روانی ناشی از گرفتار آمدن در دام ضرورتها و قانونمندیهای ناشناخته و هول انگیز محیطی و همچنین تاًثیر مخرب استحصالهای انسانی و فرآورده های ابزاری بدان پایه و مایه می بخشد.این ویژگی  نسل نو را از انطباق و همسویی با روند الزامی و ایجابی جامعه باز داشته است. دوئیت در کردار و رفتار، دوگانگی فرهنگی، ناهنجاریهای اخلاقی و ابتذال و همچنین دوئیت در اسلوبها و متدهای ارتباطی بین فردی و درون اجتماعی از ره آوردهای این روند نا متعارف می باشند.

 

پس استمرار و تعمیق غفلت و اغفال، می رود که فرآیند عوامفریبانه و عوامگونه را در نسل نو نهادینه ساخته و جامعه را ازتوان و پویایی ذاتی اش بی بهره سازد.زیرا این فرایند روند عاد ت گونه و مصلحت اندیشانه را تحکیم کرده و قدرت بر انگیختگی در برابرتحریکات و تحرکات محیطی را از وی سلب می کند.  پس با غلبۀ  روند مهاربر اندیشه و روان وی، حرکتهای سازنده و مفید،  به سوی روندی غیر اخلاقی و ابتذال سوق یافته و زود باوری به دلیل ناتوانی در تحلیل و تبیین فرآیند موجودتعمیم می یابند.  این امربی ثباتی و ناپایداری در رفتار و کردار را به صورت یک نمود فرهنگی غالب عمومیت می بخشد. این ویژگی شور و شعور و التهابات درونی و بیرونی نسل نو را به دلیل کاهش تاًثیر وابستگی و علقه های رفتاری نسبت به محیط و دیگران، به سوی دلمشغولی های عموماً کاذب و بی هویت سوق داده است. بدین مفهوم که، نسل نو اکنون بین خود و حضور دیگران یک ارتباط غنی و قابل اعتماد و اتکا نمی یابد؛ و اصولاً آدمی زمانی که یک علقه و ارتباط بین خود و دیگر پدیده های محیطی نیابد، با آن ماًنوس نمی شود و بدان خو نمی گیرد.یعنی بصورت الگوهای رفتاری وکرداری یا نمودهای فرهنگی مفید برایش مبدّل نمی شود.

 

از طرفی تحولات روزافزون محیطی در غفلت و اغفال نسل نو نقش اساسی را بازی می کند. از یکطرف محصول تحولات تاریخی و دستاوردهای تکنیکی بویژه تکنولوژی ارتباطات می باشند. تحولاتی که نیازمند قواعد و نرمهای جدید برای بازگویی سریعتر، سهلترو گویا تر، با تکیه بر تجزیه و تحلیل و ترکیب و تعمیم یافته های انسانی، برای بیان الزامات واقعی جامعه و انسان هستند. رشد و توسعۀ روز افزون تکنولوژی ارتباطات، یک تحول اساسی در زبان، این عنصر کلیدی و اساسی مراودات اجتماعی بوجود آورده است. اکنون زبان تصویری و ایماژی، اگر چه قادر به برقراری روان تر و گویاتر مراودات و ارتباطات اجتماعی انسانی هستند؛ ولی برای بهره گیری اصولی و منطقی از آن، جامعه نیازمند فرهنگ و تمدنی غنی تر و بنیانهای مادی پیشرفته تر با ساختارها و مکانیزمهای نوین می باشد. در گذشته، ایماژ و تصاویر در پس کلمات با تجسم و باز سازی ذهنی نمود می یافتند؛ ولی اکنون این کلمات هستند که از پس تصاویر خود را نشان داده و ارتباطات بین انسانی را تسهیل می نمایند.زبان کلمات زبان تعمق و تاًمل بود؛ ولی زبان تصاویر زبان تکثر و تغافل است. پس اگر با الزامات و هوشمندی عصر در نیامیزد، قادر به  بر قراری ارتباط مفید و سازنده با جامعه و انسان نخواهد بود.

 

نسل نو اکنون گرفتار بین واژه ها، کلمات، ایماژها و تصاویر دچار یک آشفتگی و پریشانی در گزینش ، جهت گیری و سویابی اصولی است. ثبت کردن خود در تصاویر و ایماژها برای وی یک آرزو و رویای دایمی تبدیل شده است. ناگفته نماند که این عارضه برای نسل قدیمی جاذبۀ خاص خودش را دارد. آرمانها و ایده آلهای نسل نو با مقاومت ساختارهای کهنه و اسلوبهای قدیمی که عموماً از شفافیت لازم در روابط و مناسبات اجتماعی انسانی برخوردار نیستند؛ و بدلیل وجود موانع جدی در بروز بازتابهای آزادانۀ  بیان و اقدام وی ، عموماً قابل تحقق نمی باشند. این امر وی را بسوی مجاری ناهنجار و نامطلوب و همچنین دلمشغولیهای کاذب و پندار و توهم سوق داده است. بر این اساس، نسل نو به دنبال شفافیت هر چه بیشترو قوانین گویاتر برای ایجاد هنجارها و نرمهای انسانی تر جهت زیستی متعامل تر، متعادل تر و متعالی تر، با نفی و رد تمامی روابط و مناسبات غیر شفاف گذشته است.

 

عامل دیگر غفلت و اغفال نسل نو، سوء استفادۀ حاکمان جامعه از ابزارهای ارتباطی برای کنترل و جهت دادن شور و شعور جوانان در راستای اهداف خویش است.  بنابراین نسل کنونی نیز همانند نسل گذشته از تعدّی و ستم سرمایه در امان نمانده و نخواهد ماند. ولی فشار و تعدّی به نسل کنونی به دلیل انقطاع تاریخی و گسستگی فرهنگی و همچنین تعمیق فواصل طبقاتی و دور نمای مبهم ووهم آلود، به مراتب بیشتر از گذشته است. توقف جامعه در تجریدات و انتزاعات تعمیق یافتۀ نظام سرمایه داری، روابط و مناسبات بین انسانی را از شفافیت لازم دور ساخته است. این امر که در تعارض با فرایند تحولات کنونی جامعه و انسان قرار دارد، نسل نو را از درک و شناخت واقعیتهای محیطی و الزامات عصر بازداشته است. چرا که با تحکیم  الگوهای ارتباطی نوین ، و گسترش روز افزون دامنۀ تکنیکهای ارتباطی ؛ شفاف سازی و ابهام زدایی  در روابط ومناسبات اجتماعی سرلوحۀ زیست اجتماعی قرار گرفته؛ که عادات و اکتسابات گذشته در برابر نمود آن مقاومت می ورزند.   این ویژگی، ارتباط و پیوند نسل کنونی را با گذشته سست کرده و وی را به سوی تمایلات بی هویت و گذرا سوق داده است.

 

بدینسان است که نسل کنونی، نسل گذشته را به ناتوانی و ضعف خرد و اندیشه متهم می کند و به ارزشهای اعقاب خویش با دیدۀ تردید می نگرد.این شک و تردید نسبت به تجارب و دستاوردهای اسلافش، وی را به سوی  مفاهیم و مقولاتی هدایت کرده که متفاوت و متعارض با گذشته می باشد. نسل کنونی ارزشها را در کجراهه ها، کج فهمی ها و بد فهمی های ناشی از ناهنجاریها و اختلالات درون اجتماعی و خانوادگی طی قرون گذشته تجربه کرده که وی را به سوی مجاری ناسالم ونامتعارف  سوق داده؛ که نه خویشتن را می یابد و نه جامعه را از توان و ابتکار و خلاقیتش بهرۀ کافی و وافی می باشد. چرا که در عصر ارتباطات و ناپایداری ایده و عمل و همچنین بی ثباتی ایماژها، نشانه ها و سمبلهای اتخاذی، در صورتی که روند تحرکات اجتماعی بسوی یک قاعده و قانون با ثبات و متعادل و به یک دوام و قوام استوار و محکم سوق نیابد؛ به سوی روزمرگی، دمدمی مزاجی، حرکتهای گذرا و مقطعی هدایت می شود که روندی تخریبی، تهیجی و گریز از مسئولیت های اجتماعی را در پیش می گیرد.

تجارب و اندوخته های نسلهای گذشته همواره  برای نسلهای بعد ملاک و معیاری برای درک بهترو پیوند مطلوب تر با حال و آینده بوده است. چرا که  کارآیی و کارآمدی آدمی، مفهوم واقعی خود را در پیوند و تجانس بهینه و پایدار بین اندوخته های گذشته و دستاوردهای کنونی می یابد. در حالی که اکنون مباحث و اندوخته های نسلهای گذشته برای نسل کنونی معیار و ملاکی نرمال و منطقی محسوب نمی شوند. چرا که استحکام پیوند ها بین نسلهای گذشته ،از تمایزات و تعارضات کنونی محکمتر و استوارتر بوده است. ولی اکنون کهنگی قواعد، قوانین و نرمهای موجود، از درک و شناخت مطلوب و منطقی بین نسل گذشته و کنونی فاصله ایجاد کرده است.این ویژگی، یک تعارض، تناقض، نارسایی ها و کمبودهای اساسی را در ابعاد متکاثر اجتماعی( اقتصاد، فرهنگ، سیاست و....) ایجاد کرده، که متمایز با گذشته است. در حقیقت، بر خلاف نسل گذشته، تعارضات و تمایزات، نقش بر جسته ترو بنیادی تری را در میان نسل کنونی بازی می کنند؛ تا پیوندها و درک بهتر و مطلوب تر با تجارب و اندوخته های گذشته. چرا که نسل کنونی بین ایده و عمل نسل گذشته یک شکاف و اختلاف جدی مشاهده می کند که ناشی از نهادینه شدن بسیاری از نرمهای ناکارآمد گذشته است. نسل گذشته ، با معیارهای قدیمی به ارزیابی تحولات و دستائردهای کنونی می پردازد؛ در حالی که نسل  نو  با نگاهی نو و متفاوت با گذشته سعی دارد با منش و روش متحول کنونی همراه شود.

 

در گذشته بدلیل درک متقابل ناقص و ناقض بین انسانی، برخورد آمرانه و تحکمی امری رایج و عادی در روابط و مناسبات بین فردی و اجتماعی بوده است. ولی نسل کنونی با درک بهبود یافتۀ متقابل درون اجتماعی و بین فردی آنرا نفی و رد می کند.این امر یک سوء تفاهم، تعارض و اختلاف اساسی را بین نسل گذشته و حال ایجاد کرده است. به زعم نسل گذشته، همه چیز برای بالیدن و رشد و تعالی نسل نو آماده است؛ و این بی عرضگی، بی لیاقتی و ناتوانی وی است که نمی تواند ازامکانات فراهم آمده بهره گیرد. در حالی که نسل نو زیر فشار صعب و سخت محدودیت ها، اجبار، الزام و انقیاد به ستوه آمده است. سنت وعادت، تبعیضات، بیعدالتی ها و نبود بازتابهای آزادانه برای بروز استعدادها و توانمندیها، آسایش و آرامش لازم برای بالیدن و تعالی را از وی سلب نموده است. نظام سرمایه با تبلیغ و تشویق مداوم وی را بسوی پول و شهرت فرا می خواند؛ در حالی که چالشهای قانونی و خصلتی وی را از دستیابی بدان باز داشته و یا وی را ابزاری در راستای  اهداف و امیال خویش بکار گرفته است. او که از رندی و ریب و ریای نسل گذشته بدور است؛ خود را در گرداب هولناکی از خود خواهی ها و تمایلات عفن و بی مایه می یابد که برایش قابل هضم و درک نیست.

 

نا گفته نماند که تاًثیرات عملکرد محیطی بر نسل نو در جوامع مختلف، دارای ویژگیهای متفاوتی  می باشد. در جوامع عقب مانده یا در حال رشد، بدلیل نبود بنیانهای مادی لازم از جمله سازمانها و نهادهای مدنی جهت تعادل و توسعۀ ابعاد متکاثر اجتماعی انسانی، نسل نو از یکطرف تحت فشارهای سخت و ثقیل داخلی و از طرف دیگر با هجمه  و تاًثیرات مداوم ره آوردهای خارجی قرار دارد.از درون استبداد و اختناق حاصله از فقر، فقد و فسد مادی و معنوی و همچنین سنتهای پدر سالارانه و عادتهای بازدارنده وی را از شدن و ساختن باز داشته و از بیرون تاًثیرات مداوم پیشرفت و تحول وی را به سوی خواسته ها و انتظارات نوین و عموماً منطقی هدایت می کند. 

عدم ارضای دریافتهای محیطی وی را به سوی عصیان یا بی تفاوتی نسبت به محیط و دیگران هدایت کرده و یا  به سوی ابتذال و اختلالات فردی و جمعی سوق داده است.  ولی در جوامع رشد یافته با توجه به رشد و توسعۀ بنیانهای مادی جامعه، بدلیل قالبی شدن بسیاری از تکاپوی اجتماعی ناشی از عملکرد یکنواجت و ریتمیک ماشین و کالا و همچنین نهادینه شدن بسیاری از عادات و سنتهای گذشته که بر سیر ثابت و صامت روابط کالا گونه ابرام دارد؛ نسل نو را از بروز الزامی و ایجابی بسیاری ازاستعدادها و توانمندیهایش  بطور اتوماتیک و غیرارادی باز داشته است. این نمود نامتعارف وی را از ارزشها و اصالتهای نسلهای گذشته دور و بسوی اختلالات و ناهنجاریهای اجتماعی هدایت کرده است. علت اساسی این فرآیند ناهنجار، علاوه بر روابط و مناسبات چارچوب پذیرفته و عادت گونه ، بایستی به کهنگی مبانی آموزشی و تربیتی اشاره کرد که به یک خانه تکانی و اصلاحات اساسی نیازمند است. بویژه اکنون که شتاب روزافزون تحولات و دگرگونیهای اجتماعی ، نسل نو را با  اختلالات و ناهنجاریهای جدّی روبرو ساخته است.

 

مبانی آموزشی بایستی طوری اصلاح گردد و بهبود یابد که بتواند دو پدیدۀ آموزشی و تربیتی را  تواماً پوشش دهد، چرا که سلطۀ فرهنگ صنعتی، یک تغییر بنیادی را در روابط و مناسبات خانوادگی ایجاد کرده است، که نقش تربیتی خانواده را تحت الشعاع خود گرفته است. پس آموزش بایستی طوری سامان یابد که مسئولیت و وظایف مربی و خانواده را تواماً انجام داده که الزاماً به یک ارتباط پویا و پایا بین ایندو منجر گردد. ارتباطی که بتواند روح پرخاشجو، عصیانگر و مولع نسل نو را سیراب کرده و به اعتماد و اتصال واقعی  وی با جامعه و خانواده منجر شود.بنابراین مبانی آموزشی بایستی با توجه به مفاهیم و مقولات  حاصل تحول و دگرگونی عصر کنونی سامان یابد و موجد مناسبات و روابط متناسب با آن باشد. مفاهیم و مقولاتی  که با گویایی زبان و روایی بیان عصر پیش روی همراه بوده و با ایجاد قراردادهای نوین اجتماعی، به درک روشن تر و بهبود یافته تری نسبت به گذشته همراه شوند. تحولی که بتواند بین هنجارها و ناهنجاریهای گذر تاریخی، یک پیوند انسانی و اصولی بر قرار نموده و نسل نو را از حقارت و خود کم بینی به سوی واقعیتها و حقایق محیطی هدایت

نماید. این مهم با مشارکت واقعی و فعال نسل نو امکان تحقق دارد.

 

مقاومت و ابرام بر قواعد و نرمهای کهنه و ناکارآمد گذشته برای تداوم و استمرار خویش،  نسل نو را به سوی عصیان و اعتراض درونی و بیرونی هدایت کرده است. چرا که سلطۀ تجریدات و انتزاعات نظام مسلط در طی زمان، وی را از شناخت مضمونی و محتوایی پدیده ها باز داشته و به نمودهای سطحی و ظاهری هدایت کرده است. این امر عموماً اعتراضات و مبارزات نسل نو را در مجاری کور و ناواقع سوق داده است. از طرفی روش و منش سیاسی متزلزل، جهت گیریهای مبهم و متناقض جریانهای سیاسی از طیفهای مختلف که خود محصول تحولات غافلگیر کنندۀ عصر کنونی است؛ نسل نو را از موضعگیریهای مناسب و بهینه برای مبارزه ای هدفمند و اصولی بازداشته است. سیاست قدرتمدارانۀ عوامل سیاسی و توقف در ساختارها و سازوکارهای بی بازدۀ گذشته، نسل نو را به سوی مجاری نامتعارف و ناهنجار برای تخلیۀ تاًلمات روحی و تناقضات درونی هدایت کرده است.

مرزبندی  نامشخص و مبهم و گنگ جریانهای سیاسی بویژه احزاب و سازمانهای چپ، نسل نو را دچار سر درگمی و انحراف از مواضع و حرکتهای اعتراضی اش نموده است. اگر چه مواضع و مفاهیم نیروهای مترقی از نظر محتوا و مضمون یک اختلاف فاحش با مفاهیم و مقولات مورد ملاحظۀ جریانهای حاکم بر جامعه دارند؛ ولی این محتوا و مضمون برای نسل نو بارز و مشخص نیست. چرا که جریانهای چپ دچار یک اشکال اساسی در تعیین مرزبندی تاریخی فرآیند تکامل و تحول اجتماعی هستند؛ که مانع اصلی در اتخاذ اشکال مبارزاتی و تاکتیکهای مناسب برای مبارزات اصولی محسوب می شوند. این امر و عدم همراهی نسل گذشته، منجر به حرکتهای خودجوش و مبارزات کور و بی هدف شده که بدلیل شکستهای مداوم، نسل نو را  به سوی انزوا و انفعال سوق داده است.

بنابراین، اکنون نسل نو تحت فشار صعب و ثقیل فرهنگ گذشته که حاصل غفلتها و مصلحت اندیشی های نسلهای گذشته است؛ و به صورت پدیده ای غامض و پیچیده ذهن و اندیشۀ وی را مشغول داشته، دچار ناهنجاری و اختلالات درونی و بیرونی گردیده است. وی بدلیل نشناختن علّت وعوامل بسیاری از ویژگیهای محیطی، به سوی پندار و توهم سوق یافته و از واقعیت ها و حقایق محیطی فاصله گرفته است. این امر یک روند ناپایدارو متزلزلی را در وی ایجاد کرده که توان ارزیابی خویش و فارغ شدن از منیت ها و خودخواهی های مفرط حاکم بر محیط اجتماعی را برایش مشکل ساخته است. او اکنون از گذشته گسسته و آیندۀ مبهم و وهم آلودی را در برابر خویش می بیند. در این دنیای ناشناخته، او تلاش می کند در پناه دخمه های تنگ و رویاهای کاذب خود را اقناع سازد. حلول این روح بیگانگی و اسیر شدن در قید و بند عادات،سنتها و فرهنگ قالبی و چارچوب پذیرفته و همچنین رواج و تعمیق فرهنگ کالایی و مصرف زدگی ، در حال تبدیل شدن به نسلی تن پرور و بی عاری می باشد؛ که برای رهایی از تنهایی ، یاًس و سرخوردگی ، در امواج خشم و نفرت کالا، پول و ماشین دست و پا می زند. پس جامعه نیازمند ایجاد بسترهای مادی و فرهنگی خاصی است که نسل نو با اتکاء  بدان بتواند نقش اصیل و واقعی خویش را برای بروز  خصایل نیک و سازنده در راستای حفظ و حراست از دستاوردهای انسانی و کسب مهارتهای نوین بازی کند.

 

 

 

اسماعیل رضایی

پاریس

14/7/2008