دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۷ - ۵ مه ۲۰۰۸

بسم‌الحق

 

با نام آزادی، آگاهی و برابری

 

تقدیم به آنانكه از نابسامانیها رنج می‌برند و راه نجات می‌طلبند

 

نامه سرگشاده به آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای

 

 

دكتر محمد ملكی

اردیبهشت 87

 

باسلام و سپاس از خداوندی كه این جرأت و جسارت را در سالی كه آنرا سالِ نوآوری و شكوفایی نام نهاده‌اید عطا كرد تا در یادداشتی خطاب به شما كه روزهای پیش از انقلاب در سنگر مبارزه با ظلم و استبدادِ قدرت به دستان در كنار هم بودیم و جنابعالی در كسوتِ یك روحانی روشنفكر و مبارز برایمان از حكومت عدل علی (ع) و رفتار او با مخالفین می‌گفتید، نکاتی را یادآوری کنم.

آنروزها می‌گفتید داستانِ زن یهودی را كه خلخال از پای او كشیده بودند و می‌گفتید چگونه علی (ع) دستِ برادر نابینایش عقیل را به خاطر سهم بیشتر از دیگران خواستن به آتش نزدیك كرد و ما را بخاطر برپایی چنین حكومتی آمادة هر نوع فداكاری می‌كردید. اكنون در سالِ جدید و پس از گذشت 30 سال از آن روزهای به یادماندنی می‌خواهم سخنی بر نوشته‌ها و گفته‌ها و اعمالِ شما داشته باشم.

پس از پیروزی انقلاب و تبدیل نظام شاهی به نظامِ اسلامی هر یك به سویی رفتیم، شما مدارج پیشرفت را با عضویت در شورای انقلاب و وكالت مجلس اوّل و ریاست جمهوری و تا امروز رهبری نظام طی كردید و من به عضویت شورای موقت دانشگاهِ تهران انتخاب و پس از بسته شدنِ دانشگاهها به بهانة انقلاب فرهنگی و اسلامی كردنِ دانشگاهها تنها به دلیل پیش‌بینی حوادث آینده دچار گرفتاریها، زندان و شكنجه‌ و بیماریهای گونه‌گونِ باقی مانده از آن دوران شدم. اجازه دهید حالم را برایتان تشریح كنم و بگویم كه:

جای جای تنم زخمدار «تعزیر» است

 و قلب و كلیه و مثانه جملگی بیمار

و پشت ‌گوژ ز سنگینی و صلابت دار.

حال بمناسبت بیست و هشتمین سالگرد تعطیلی دانشگاهها و پس از مدتی كلنجار رفتن با خودم كه بنویسم یا ننویسم و با پذیرش تمام هزینه‌های آن و با توجه به اینكه سالخوردگی و بیماری ممكن است فرصت را بگیرد و موفق به باز كردن سفرة دل با جنابعالی نگردم، می‌نویسم؛ هرچه باداباد.

راستی یادمان نرود شما و دیگر روحانیون بارها پیش از پیروزی انقلاب در گوشمان خواندید كه «قولوا الحق ولو علی انفسكم» حق را بگویید هر چند به زیان شما باشد. پس می‌گویم و می‌نویسم برای ثبت در تاریخ.

 

 وقتی حزب جمهوری اسلامی كه شما یكی از رهبران آن بودید تصمیم گرفت دانشگاهها را تعطیل كند و گردانندگی اینكار بعهده اقای حسن آیت دبیر سیاسی حزب و دوستِ آقای دكتر بقایی[1] نهاده شد، ایشان از اواخر سالِ 1358 كار خود را شروع كرد و در جلسه‌ای گفتند:

"دانشگاه به این صورتِ فعلی باید تعطیل بشود و برنامه‌های آینده، كارهای علمی در رابطه با مردم و در زمینة ایدئولوژی و اسلامی كردن، این كلیات مسئله است. و مطمئن باشید كه نقشه آماده است و اصلاً زیر و رو می‌شود تمامِ مسائل و غیر از مسائلی كه شما فكر می‌كنید می‌شود، بعد از 14 خرداد مطلقاً نه امتحانی خواهد شد و نه دانشگاهی باز خواهد بود، دانشگاه تعطیل خواهد شد."[2]

 

طبق برنامة تنظیمی روز سه‌شنبه دوّم اردیبهشت 1359 دانشگاهها توسط عوامل حكومت برای اسلامی كردن اشغال شدند و فردای آن روز (چهارشنبه سوم اردیبهشت) مدیریت دانشگاه تهران كه می‌دانست هدف نه اسلامی كردن دانشگاهها كه تسلط بر آنهاست و تصفیه عظیم استادان و دانشجویانِ دگراندیش در پیش است، طی یادداشتی  اعلام استعفا كرد و نوشت:

"... هنوز چند روز از دعوتِ رئیس‌جمهور از ملت برای وحدت در مقابله با امپریالیسم نگذشته است كه ناگهان ظاهراً با یك برنامة بدونِ مطالعه و بی‌آنكه شورای انقلاب و اداره‌كنندگان مملكت با مقاماتِ دانشگاهی از جمله دانشگاه تهران كوچكترین تماسی گرفته و مشورتی كرده باشند تصمیمی گرفتند كه مملكت را با سوءاستفادة گروههای ضد انقلاب ازاین فرصت، متشنج كرده و به آتش و خون كشید و بهترین بهانه به آمریكای جهانخوار داد تا بلافاصله از درهم‌ریختگی وضع ایران اظهار خوشحالی كند[3]...."

 

و چند روز از این ماجرا و اشغالِ دانشگاهها نگذشته بود كه جنابعالی در خطبة نماز جمعه روز 15 اردیبهشت 1359 خطاب به مدیریت مستعفی دانشگاه تهران فرمودید:

"آقایانی كه مسئول دانشگاه بوده‌اند در طولِ این یك سال هر كارِ خلافی در دانشگاه انجام گرفته است. این ملت حق دارد گریبان آنها را بچسبد و از آنها جواب بخواهد. دسته‌جمعی استعفا می‌كنند و گناه را به گردنِ دولت و در حقیقت به گردنِ ملت می‌اندازند. این یك خیانت است، این كار یك خطای بزرگ است. این عمل ضربه زدن به حیثیت این انقلاب است. آقایان مسئولِ این مفسده انگیزی‌های این یك سال دانشگاه هستند باید به این جواب می‌دادند. نباید در مقابل مردم می‌ایستادند، نباید برای جلب چند نفر یا یك قشر یا یك جناح و كسبِ وجاهت و كسب حیثیت و آبرو در مقابل انقلاب و در مقابل شورای انقلاب می‌ایستادند."[4]

 

جناب آقای خامنه‌ای؛ راستی ما در آن یكسال و چند ماه چه كرده بودیم كه ملت باید گریبان ما را می‌گرفت و از ما جواب می‌خواست؟ مگر ما بعد از فرمایشات شما در نماز جمعه بارها تقاضا نكردیم در یك مناظره‌ی رودررو با هم بنشینیم و گفتگو كنیم تا مردم به قضاوت بنشینند؟ اصلاً ما در استعفانامه چه گفته بودیم جز اینكه اسلامی كردن دانشگاه و جامعه از طریق خشونت و حمله به دانشگاهها و مراكز اجتماعات و حذف دگراندیش‌ها میسر نیست. مگر ما اعلامِ خطر نكردیم كه با بستن دانشگاهها ده‌ها هزار دانشجو را خلع قلم نكنید تا سلاح به دست شوند؟ مگر ما وقایع دهه شصت را كه منجر به زندانی شدن و كشتار ده‌ها هزار از بهترین زنان و مردانِ این سرزمین شد یادآوری نكرده بودیم؟ آنها كه روزی به ما می‌آموختند كه پیامبر و علی و دیگر امامان شیعه با مردم عادی به بحث می‌نشستند و به حرف آنها گوش می‌دادند، چرا حاضر نشدند حتی جواب درخواست‌های ما را برای یك گفتگو بدهند؟ شما بعد از بستن دانشگاهها آنچه خواستید كردید، امّا نتیجه چه شد؟ اجازه دهید جملاتی از جناب مصباح یزدی كه یكی از سرشناسترین ایدئولوگ‌ها و استراتژیست‌های رژیم است را در اینجا بیاوریم تا نتیجة حكومتِ اسلامی بعد از حدودِ 30 سال مشخص شود:

"نسلِ آینده در معرض خطر است كه نه آداب قدیمی و سنتی و نه ارزش‌های اسلامی بر تربیت آنها حاكم است و با این فرهنگ غربی و تلویزیون و دروسِ دانشگاهی تربیت شدند و در كلاس درس، دانشجویان غیر از بدگویی به نظام و بعضاً به اسلام چیز دیگری یاد نمی‌گیرند. وی افزود باید سعی كنیم این نسل جوان را تقویت كرده و در تربیت دینی آنها نقش داشته باشیم، ایشان افزودند نباید توقع داشته باشیم كه اگر فرد یا گروهی برنامة صحیحی ارائه كرد صرفِ امضاء رئیس دولت حتماً اجرا می‌شود كه در این صورت باید كشور در چند ماه مانند حكومت امیرالمؤمنین (ع) می‌شد. (ایشان با كمال زرنگی توپ را به زمین شما پرتاب می‌كند و می‌گوید:) دستور مقامِ معظم رهبری بر همه چیز اعتبار و مشروعیت می‌دهد و ما در تصمیم‌گیری‌ها نباید دخالت كنیم و هرچه ایشان امر كنند آن را می‌پذیریم."[5]

 

جناب آقای سیدعلی خامنه‌ای؛ فرمایشات جناب مصباح یزدی در مورد وضع جامعه و دانشگاهها خاطرات حدودِ پنجاه سال قبل را در من زنده كرد. در آن سالها ما نوشته‌ها و گفته‌های شما را با تمام وجود می‌خواندیم و می‌شنیدیم از جمله كتابِ «ادعانامه‌ای علیه تمدنِ غرب و دورنمایی از رسالتِ اسلام» تألیف سیدقطب با ترجمة سیدعلی خامنه‌ای و سیدهادی خامنه‌ای. این كتاب با مقدمه نسبتاً مفصل و آموزنده‌ای در آذرماه سال 1349 در چاپخانه دقت مشهد به چاپ رسید و منتشر شد. مترجمین، كتاب را به آنانكه از نابسامانیها رنج می‌برند و راهِ نجاتی می‌طلبند اهداء نموده‌اند. در مقدمه‌ای كه جنابعالی به آن نوشته‌اید آمده است:

"در این كتاب پس از شمارش مشكلاتِ «تمدن صنعتی غرب» و نشان دادنِ نابسامانیهایی كه برای انسان ببار آورده و پس از معرفی انسان و بازگو كردنِ ویژگیهای این موجودِ «یگانه» و «بی‌نظیر»، راهِ حل نهایی در این ابتلاء بزرگ را با نظری دقیق و قلمی شیوا و با اخلاصی هرچه بیشتر ترسیم و تحلیل كرده است.

بنظر او ـ و به نظر ما ـ این معجزه در انحصار اسلام است، دیگر راهها جز سرگردانی بیشتر، نتیجه‌ای ببار نمی‌آورند و همچنان كه خود مولود عجز و ضعف‌اند، جز بر عجز و ضعف آدمی كمكی نمی‌كنند، فقط اسلام است ـ این مكتب الهی ـ كه چون زاییده‌ی علم و قدرت و حكمت است می‌تواند انسان را به علم وقدرت و حكمت رهنمون گردد.

ما نمك‌‌پروردگانِ «اسلام» كه یكروز بهترین مرحله‌ی زندگی خود را از آن گرفته‌ایم، معجزة «نظامِ اسلامی» را از نزدیك دیده‌ایم نباید خود را فریب دهیم و به سرابی دل خوش سازیم. بسی نابخردانه است كه بجای نسخه‌ی تجربت نموده‌ی خود، باطله‌ی دیگران را بدست گیریم و نیروی خود را اینجا و‌آنجا هرز كنیم.

اگر آدمی باید در راه آرمانی و هدفِ مقدسی تلاش كند و با این تلاش بزندگی خود معنی و جهت بخشد، همان بهتر كه راهِ خدا را كه سرانجامِ آن «نقطه‌ی اوج انسانیت» است برگزینند و نظامی اسلامی را كه ضامنِ آزادی وبرابری و عزّت و نیكفرجامی است بطلبند و در راهِ آن تلاش كنند. اینست آن تلاش مقدسی كه بزندگی جلوه و صفا می‌بخشد و آدمی را لایق عنوانِ «خلیفه‌ی خدا» می‌سازد و بی‌گمان در آخر كار نیز با موفقیت و پیروزی قطعی قرین می‌گردد.

... بامیدِ آنروز[6]..."

 

برای بهتر روشن شدنِ ویژگیهای نظامِ اسلامی یا بقول سید قطب جامعه‌ی اسلامی مورد نظر شما و سید، جملاتی چند از نظرات سید قطب را هم در اینجا از متن كتاب كه توسط جنابعالی ترجمه شده است می‌آورم:

"صدها كتاب درباره‌ی اسلام، صدها سخنرانی و خطابه در مسجدها و تالارها و میدانها، صدها فیلم تبلیغی و صدها هیئت اعزامی از طرف حوزه‌ها و مراكز تبلیغ اسلام، نمی‌تواند باندازه‌ی یك اجتماع كوچك كه در نقطه‌ای دورافتاده بر اساسِ اسلام تشكیل شود و با روش اسلامی زیست كند، مزایای مكتب اسلامی را آشكار سازد و خلاصه، نمایشگرِ زندگی در سایه‌ی اسلام باشد، اثربخش و آموزنده باشد. اینست كه از شبح اسلام می‌هراسند و حاضر نیستند به هیچ عنوان وجود تحقق یافته‌ی آن را تحمل كنند.

بدون هیچ شك و تردید باید این جامعه، جامعه‌ی اسلامی، تحقق یابد. اگر این آرزو امروز جامعه‌ی عمل نپوشد فردا خواهد پوشید و اگر در این گوشة جهان تحقق نیابد در گوشه‌ای دیگر تحقق خواهد یافت. هیچ دلیل ندارد كه در مورد مكان یا زمان این آینده‌ی حتمی، پیشگویی كنیم، چه، مقدرات ما افراد بشر همواره در ورای حجاب غیبت پوشیده است و كسی جز خدا از آن با خبر نیست.

در آن روز سر و كارِ اجتماع، با قماش اصیل و پردامنه‌ی «شریعت» است و می‌تواند جامعه‌ای زیب پیكر و ساز اندام خود از آن اختیار كند و خود را از وصله‌بندی و پاره‌دوزی نجات بخشد."[7]

 

جناب آقای خامنه‌ای؛ حدودِ 29 سال است كه به ادعای حكومتگران، نظام یا جامعه‌ی اسلامی در ایران تحقق یافته است و شریعت اسلام بر همة امور حاكم است تا آنجا كه در اصلِ چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب مجلس خبرگان (1358) آمده است:

"كلیة قوانین و مقرراتِ مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید براساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عمومِ همه اصولِ قانونِ اساسی و قوانین و مقرراتِ دیگر حاكم است و تشخیص این امر بر عهدة فقهای شورای نگهبان است."

 

و اصلِ پنجم قانونِ اساسی جمهوری اسلامی ایران می‌گوید:

"در زمان غیبت حضرت ولی‌عصر «عجل الله تعالی فرجه» در جمهوری اسلامی ایران ولایتِ امر و امامتِ امت برعهدة فقیه عادل و باتقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است كه طبق اصلِ یكصد و هفتم عهده‌دار آن می‌گردد."[8]

 

و با توجه به اینكه پس از تبدیل رژیم شاهی به رژیمِ ولایت فقیه و تأسیس جمهوری اسلامی و تصویب قانون اساسی همه‌ی امور از جمله قوانین و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و سایر قوانین با الهام‌گیری از شریعت اسلام تدوین گردیده و شما ولایت مطلقه نظامِ ولائی را در دست دارید، می‌توان گفت خواست سید قطب كه آرزو می‌كرد روزی در جایی از جهان جامعة اسلامی تأسیس گردد و شما در مقدمه كتاب ذكر شده آورده‌اید كه نظامِ اسلامی تأمین‌كنندة آزادی و برابری و عزت و نیكفرجامی است[9] به ادعای قدرت‌بدستان عملی گردید.

 

حال این سئوالِ اساسی مطرح می‌گردد كه آیا نظامِ اسلامی پس از 29 سال كه از برپایی آن می‌گذرد به این اهداف رسیده است، و اگر چنین است چرا كسانی مانند مصباح یزدی مراد و مرشد و مرجع اصول‌گرایان (بنیادگرایان) از جمله آقای احمدی‌نژاد، می‌گویند:

"نه آداب قدیمی و سنتی و نه ارزشهای اسلامی بر تربیت آنها (نسل آینده (حاكم است و با این فرهنگِ غربی و تلویزیون و دروس دانشگاهی تربیت شدند و در كلاسِ درس دانشجویان غیر از بدگویی به نظام و بعضاً به اسلام چیز دیگری یاد نمی‌گیرند."[10]

 و آقای امامی كاشانی در خطبه‌های نماز جمعه 6/2/87 این چنین وضع دانشگاهها را تشریح می‌كنند:

"باید مغز و هوش ایرانی كه ثابت شده در صف اوّل استعدادهای دنیا است را به منصه ظهور بگذاریم و این وظیفه مدارس و دانشگاه‌ها و جوانان است ... ای جوان، دانشگاه و درس را به عیاشی، رفیق‌بازی و شهوت تبدیل نكن."[11]

باید از آقایان پرسید شما و همفكرانتان كه ایدئولوگ این نظام بودید، در این 30 سال چه می‌كردید كه امروز استادانِ منتخب خودتان در دانشگاه‌ها به دانشجویان جز بدگویی به نظام و بعضاً به اسلام و عیاشی، رفیق‌بازی و شهوت چیز دیگری یاد نمی‌دهند؟ و مگر دانشجویانی كه بقول شما به نظام و اسلام بد می‌گویند و شهوت‌رانی می‌كنند متولدین پس از انقلاب و پرورش یافته در دامانِ نظام اسلامی ادعایی شما نیستند؟ براستی ، چه كسی یا كسانی مسئول به وجود آمدنِ این وضع هستند؟ آقایان یا راست می‌گویند و یا تهمت می‌زنند. اگر راست می‌گویند مسئولِ این نابسامانیها كیست و اگر تهمت می‌زنند، چرا به اتهامِ نشر اكاذیب و تشویش اذهان عمومی و توهین به نظام مورد تعقیب قرار نمی‌گیرند؟ این چه عدالت و برابری است كه اگر دانشجویان، كارگران، معلمان، زنان و دیگر طبقاتِ دگراندیش نقدی بر حاكمیت بزنند، سروكار آنها با دادگاههای انقلاب و محرومیت از درس و كار و رفتن به زندان و هزاران بلای دیگر است، اما هیچ كس حتی جنابعالی نمی‌گوئید بالای چشم آقایان ابروست.

جناب آقای سیدعلی خامنه‌ای؛ بالاخره باید به این سئوال پاسخ داده شود كه نظام ما یك نظام اسلامی هست یا نه؟ اگر نیست اعلام كنید تا بیش ازاین مردم همه نابسامانی‌ها را به حساب اسلام نگذارند و فوج فوج از دین خدا خارج نگردند و اگر هست پاسخ دهید در برابر این همه فقر (خوب می‌دانید اقتصاددانهای رژیم می گویند كسانیكه درآمد ماهانه‌ی انها از 600 هزار تومان كمتر است زیر خط فقر قرار دارند. از خودم كه یك استاد بازنشسته دانشگاه هستم می‌گویم که پس از بیش از 50 سال تدریس و تحقیق طبق آخرین فیش، حقوق دریافتی‌ام كمتر از 400 هزار تومان است [فروردین 87 برابر با 3626695 ریال]. حال ببینید دریافتی كارمندان و معلمان و كارگران و دیگر اقشار شاغل و بازنشسته چه مقدار است و آنها باید چگونه زندگی كنند؟) ، فساد بی‌حد، اعتیاد، خرافات، تن‌فروشی دختران، خیابان‌گردی بچه‌ها، كارتن‌خوابی، چپاول و دزدی و رشوه‌خواری، ثروتهای كلانِ بادآورده، اختلافِ وحشتناكِ طبقاتی كه آمار آنها از سوی مقاماتِ حكومتی منتشر می‌گردد چه كسی مسئول است؟ چرا دولت‌های مورد حمایتِ شما به جای شعارهای توخالی و مردم‌فریب و نخ‌نما شده، حقایق را نمی‌گویند؟ چه شد  آن آزادی و برابری و عزت و نیكفرجامی كه قرار بود نظامِ اسلامی منادی آن باشد؟ كجاست آن دانشگاههای اسلامی كه می‌خواستید الگویی باشد برای دانشگاههای ممالك اسلامی؟ چرا این همه دشمنی با دانشجویان و دانشگاهیان؟ پس از آن همه ستم و كشتار دانشجویان و استادان در دهه شصت چگونه است كه هنوز بسیاری از زندانیهای سیاسی ـ عقیدتی را دانشجویان تشكیل می‌دهند؟ اصولاً دانشگاه را برای چه می‌خواهید وقتی می‌شود با نیایش، باران از آسمان نازل كرد، وقتی می‌توان با صلوات، مشكلات را حل كرد (کتاب «صلوات كلید حل مشكلات»، تألیف علی خمسه‌ای قزوینی معروف به حكیم هندی، چاپ هشتاد و دوم، اخیراً به بازار آمده است)، وقتی رئیس‌جمهور مملكت می‌گوید، یك خواهر و برادر جوان در آشپزخانه منزلشان با كماجدان و كفگیر و ملاقه انرژی اتمی تولید كرده‌اند، دیگر دانش و دانشگاه را برای چه می‌خواهید؟

جناب آقای سیدعلی خامنه‌ای؛ نمیدانم آنچه در كشور ما می‌گذرد چگونه و تا چه اندازه به اطلاع شما می‌رسد امّا می‌دانم وضع بسیار بدتر از آن است كه شما گاه‌گاه در فرمایشات خود به آنها اشاره می‌كنید. احتمالاً افرادِ بیت و دوستان و نزدیكان به شما می‌گویند که اكثریتِ قریب باتفاق مردم طرفدار رژیم هستند. گولِ این حرفها و تظاهراتی كه صاحبان زر و زور و تزویر برایتان راه می‌اندازند را نخورید. بیایید برای نجات کشور و ثبت در تاریخ با استفاده از اختیاراتی كه قانونِ اساسی طبق بند 3 از اصل یكصد و دهم به شما داده است، فرمانِ یك همه‌پرسی در مورد نظام ولائی را با تمام شرایط انتخابات آزاد و شفاف صادر فرمایید تا هر كس كه شناسنامه ایرانی دارد بتواند در آن شركت كند و حكومتِ دلخواه خود را بار دیگر پس از گذشت 30 سال همانگونه كه در 12 اردیبهشتِ سال 58 شد انتخاب نماید تا معلوم شود چند درصد مردم طرفدار نظام هستند و برای اینكه «دشمنان» ملك و ملت حرف و حدیث نسازند!! از سازمانهای بین‌المللی و حقوقِ بشری دعوت كنید بر آن نظارت نمایند كه اگر امروز چنین نكنید، فردا دیر است.

 

منابع



1. به كتابِ زندگينامة سياسي دكتر مظفر بقايي نوشته‌ي حسين آباديان صفحه 271 (نامه آيت‌ به بقائي) مراجعه شود.

2. قسمتي از سخنان آيت در نوار افشا شده در خرداد سال 59

3. متن استعفانامة مديريتِ موقت دانشگاه تهران چهارشنبه 3 ارديبهشت سال 1359

4. فرمايشات جنابعالي در خطبه نماز جمعه 15 ارديبهشت سال 1359

5. سخنانِ آقاي مصباح يزدي چاپ شده در روزنامة اعتماد ملي صفحه 2 يكشنبه اوّل ارديبهشت 1387

6. مقدمه كتاب ادعانامه‌اي عليه تمدن غرب و دورنمايي از رسالت اسلام نويسنده سيّد قطب ترجمه سيدعلي خامنه‌اي صفحات 14 تا 17

7. كتاب فوق صفحات 287 تا 289

8. اصولِ چهارم و پنجم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

9. كتاب ادعانامه‌اي عليه تمدن غرب، مقدمه بقلم سيدعلي خامنه‌اي صفحه 16

10. فرمايشات آقاي مصباح يزدي در روزنامه اعتماد ملي يكشنبه اوّل ارديبهشتِ 1387

11. فرمايشات آقاي امامي كاشاني منتشر شده در روزنامة اعتماد ملي شنبه 7/2/87 صفحه 2