‍‍‍‍سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۹ اوت ۲۰۰۸

چند سالی هست غمگینم 

مهناز هدایتی

 

چند سالی هست غمگینم  نمی گویم  چرا

ماه را زیبا  نمی بینم  نمی گویم   چرا

 

عطر گل ها را نمی بویم نفس ها زخمی اند

زخم دل  بدخیم  می بینم  نمی گویم  چرا

 

پشت پرده دست های گورکن در کار هست

 عشق خود را مرده می بینم  نمی گویم  چرا

 

  او که مثل یک فرشته بود مرده  مرده است

زندگی  بی او نمی بینم  نمی گویم  چرا

 

بغض باران بغض من بغض همیشه سوزناک

 بغض  را ساکت  نمی بینم  نمی گویم  چرا

 

یک کلاغ زشت روی شیروانی هست که

در نگاهش مرگ می بینم نمی گویم  چرا

 

 آن فرشته  را  کلاغ  شوم  کشته است آه

روزگاران  تلخ  می بینم  نمی گویم  چرا

 

از کلاغ  شوم می ترسم مرا تهدید کرده است  

چاره ای جز این نمی بینم  نمی گویم  چرا

 

 

 m_h_t98@yahoo.com