‍‍‍‍دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۸ اوت ۲۰۰۸

 

ما...یا تقدیر؟

 

راشل زرگریان

 

همه ما هرروز با اخبار ایران وجهان کم وبیش مطلع میشویم. آیا چند تا از این خبرها مارا خوشحال ویا نگران میکنند؟ بدون شک اخبار ناراحت کننده وتکان دهنده خیلی بیشتر مارا به هیجان میاورد وچنان غمی در وجود

ما میکارد که آنروز را با افکار مضطرب وپیچیده سپری میکنیم. اولین سئوال که در ذهن ما جا میگیرد این هست که آیا سرنوشت مقصر هست ویا خود ما؟  مثلا" وقتی به عکس جوانان بی گناه مانند   " ابراهیم لطف الهی " و"یعقوب مهرنهاد" خبرنگار باهوش وبا ذکاوت   وبسیاری  جوانهای بیگناه دیگر مانند آنها نگاه میکنیم در میابیم که فقط خود انسان مقصر نیست بلکه سرنوشت قسمت عظیمی از زندگی انسانها را در مشت خود گرفته ومیکوبد.  هنگامیکه  انسان بدون خواسته حتی بدون تصور با هیولا ویا هیولاها مواجه میشود اینجا سرنوشت کاملا" روی آن شخص تسلط دارد وهیچ عاملی جلو گیر آن نمیتواند باشد.   باز هم اینجا این سئوال پیش میاد که چگونه خداوند با اینهمه ظلم موافقت کرده؟  با این که علم بطور دائم در حال پیشر فت هست اما  سئوالهای بسیاری بیجواب مانده است. از خود می پرسیم که خداوند اینهمه زیبائی رو خلق کرده پس برای چی بدی رو آفریده؟ همه این تفاوتها از اسرار خلفت است. شاید فقط پس از مرگ بتوانیم جواب بگیریم. اما با این وجود انسان تا حدود زیادی میتواند در سرنوشت خود دخالت داشته باشد و حکمت و درایت میتواند مانع خیلی از حادثه های بد را بگیرد.

 

انسان دارای ساختمان فکری مخصوصی است که هرگزاز دست یافتن بعلم ومعرفت باز نمیماند وهر اندازه هم که فراهم ساختن معاش برای او گرفتاری سازد واشتغالا ت فکری او بهر مقدار وسیع باشد با این حال روح وذهن او همیشه در باره فلسفه ایجاد عالم  وسرنوشت انسانی دست وپا میزند. طبق تلمود "آئین یهود" زندگی هر فردی از روزی که بدنیا می آید تعین شده وهیچ چیز بدست ما نیست که روی سرنوشت ما بتواند تاثیر گذار باشد. این موضوع شاید در یک مورد حقیقت باشد  و آنهم مرگ هست.  هیچ کس هرگز نتوانسته ونخواسته که تصمیم بگیرد کی میمیرد. از طر ف دیگر این فرضیه  میتواند انسان را کاملا" از زندگی نا امید کند واز همه بدتر به اشتباه بیاندازد. اصلا" خود کلمه سرنوشت  میتواند مانع بزرگی برای دستیابی به هدف باشد.  چنانچه این موضوع حقیقت داشته باشد بنابراین ما هرگز قادر نخواهیم بود که جلو خیلی وقایع بد را بگیریم.  همه ما با حس ششم بدنیا آمدیم لیک فقط تعداد کمی از ماها قادر به توسعه این حس میباشیم. طبق ایده مدرنی اصلا" چیزی بنام سرنوشت وجود ندارد که انسان با آن بد نیا آمده باشد بلکه آنطور که ما هستیم وزمینه خانوادگی وتجربه انسان همه با هم, زندگی ما را تشکیل مید هند. همه ما باور داریم که با پتانسیل بدنیا آمدیم ومیتوانیم همه چیز وهمه کس باشیم و بچه هایمان میتوانند هر قله ای را تسخیر کنند فقط اگر به آنها آزادی بیان وعمل داده شود. اما طبق تلمود همه چیز از آسمان تعین شده مثل بلند, کوتاه, فقیر, ثروتمند, عاقل, احمق, سیاه وسفید همه بدست خداست ولی صداقت وشرارت بدست آسمان نیست بلکه راهی است که خود انسان تعین میکند.  بازهم طبق تلمود زمانی که جنین درحم مادر جا دارد قطره ای بنام سرنوشت روی او ظاهر میشود که زندگی این بچه چی میشود (سرنوشت وبخت او به کجا میکشد). طبق این عوامل تعین شده نشان میدهد که انسان هیچی راتعین نمیکند.  اما تجربه شخصی نشان داده که سه عامل اصلی میتوانند سرنوشت را تا حدود زیادی  تغییر دهند.  یکی ایمان قوی به چیزی که هستیم ووجود داریم.  دوم تغییر مثبت در شخصیت.  سوم معرفت وانسانیت.  یکی از این عوامل با  "تلمود" تطبیق میدهد ,عملی بنام  کمک که نام آن در فارسی کلمه " صواب" هست میتواند سرنوشت انسان را بطور قابل ملاحظه ای تغییر دهد.  در حقیقت تلمود  نشان میدهد که کمک به دیگران میتواند از سرنوشت خیلی بالاتر وقوی تر باشد وزندگی بسیاری را نجات دهد.  تغییر جا نیزاثر بسزائی در تغییر سرنوشت دارد. اما باز سئوالی پیش میآید.  چنانچه کلمه سرنوشت حقیقت باشد ما باید دست بسینه بنشینیم که منتظر باشیم شاید روزی "مسایا" (امام زمان) بیاید که زندگی همه را نجات دهد؟ این فرضیه  فقط یک خیال باطل است.  اولین قدم در تغییر سرنوشت درون فکر انسان هست وبعد عکس العمل درمقابل فکر.  ترکیب افکار وتصور واحساس, این سه تا مرکز سازندگی در زندگی انسان هستند.  ارزشهای فردی وایمان قوی به هرچه که انسان داراست ازنظرشخصیتی واستعداد درونی همراه با عواملی که درتلمود ویا هر کتاب مقدس دیگر گفته شده ترکیب آنها میتواند راه اصلی انسان رامشخص کند ونسبتا" بطور دلخواه زندگیش راادامه دهد. در حقتیقت سرنوشت یعنی خود ما,  اما نه بطورمطلق.  در مواردی سرنوشت میتواند کاملا" تسلط بر انسان داشته باشد اگر آن شخص بطوردائم متکی بر کلمه سرنوشت باشد  در اینصورت زندگی روی آن شخص تسلط دارد ونه آن شخص  روی زندگی. اکثر آدمها به سرنوشت ایمان دارند وسر نوشت هم بر آنها ریاست میکند.  اما با تمام این تفاسیر همه چیز در یک نقطه تمام خواهد شد که هیچ شخصی و هیچ قدرتی روی آن تسلط ندارد.  مانند وقایع تکان دهنده ای که درمورد آن جوانان  ناکام  (زندانیان سیاسی) درایران  که به  دست شرارت مصلوب شدند  سرنوشت از قبل تعیین شده . اما اتحاد ویکپارچگی وهمبستگی همونوعان شاید بتواند جلوی این فجایع را بگیرد.  این همبستگی هم طوری بوجود خواهد آمد که در زندگی تغییر بزرگی رخ دهد که آنهم بستگی به وحدت ویگانگی هموطنان دارد. دراینجا تعیین کننده سرنوشت فردی نیست بلکه دسته جمعی میتواند تاثیرسازباشد.