‍‍‍‍جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۵ اوت ۲۰۰۸

 

 

چه توان کرد ....  ؟

 

 

 

با دیدن تصویراین دخترک زیبا که  شاخهء گل سرخی روی تصویر پدر مقتول و جوان خود گرفته است از خود پرسیدم «چه می توان کرد؟»  و از ذهنم گذشت : « من جدا و تو جدا ، چه توان کرد؟»

و سپس شعر زیر نوشته شد.

پس با یاد:  یعقوب مهر نهاد  که همچون بسیاری از جوانان وطن ، جوان افتاد!

                                                                                                         م.سحر

  

 

من جدا و تو جدا چتوان کرد؟

خفقان حلقهء ما چتوان کرد؟

 

زین اسارت گِله با کِتوان بُرد؟

دست بسته ست به پا، چتوان کرد؟

 

عقل بسته ست به دین ، چتوان گفت

گرگِ جهل است رها چتوان کرد؟

 

تخت بر منبر و منبر درکاخ

واعظان هرزه دُرا چتوان کرد؟

 

همه چون پنجره ها حنجره ها

بسته بر روی صدا ، چتوان کرد؟

 

کار در دستِ «امام» است و«ولی»

نیست در دستِ خدا، چتوان کرد؟

 

نغمه ای  نیست که درنایی نیست 

مگر از غم به نوا ، چتوان کرد ؟

 

خرمنی نیست که در آتش نیست

هیزم از ما و شما ، چتوان کرد؟

 

وطن سوخته آئینهء ماست

درغم ِ سوخته ها چتوان کرد؟

 

به جز از چون و چرا کرد کسی؟

به جز از چون و چرا چتوان کرد؟

 

هرکه بر مرکب خویش است سوار

ره نداند به کجا ، چتوان کرد ؟

 

دسته ای بسته برآخور دل و دین

بسته را غیر چَرا چتوان کرد؟

 

جـَرگه ای  سوده  به دندان جگری

با جگرخوارِ جفا ، چتوان کرد؟

 

جمعی از دوست گریزد به عدو

وز ملالت  به دغا ، چتوان کرد ؟

 

اینچنین است زمان ، چتوان بود ؟

وینچنین است فضا ، چتوان کرد؟

 

این میان هستی انسان هیچ است

سخن از شاه و گدا چتوان کرد؟

 

سخن از دین و زبان چتوان گفت ؟

جنگِ مُچ بند و قبا چتوان کرد ؟

 

صد و اندی شد و آزادی ما

نشد از بند رها ، چتوان کرد ؟

 

نشد از بند رها بندی ِ ما

بهر این بندی ِ ما چتوان کرد ؟

 

دشمنی شیوهء همراهی نیست

به جز این شیوه ترا  چتوان کرد؟

 

ما فرو بستهء  یک زنجیریم

بهر این زخم ِ به پا چتوان کرد؟

 

درد ، هربارفزونترمان کـُشت

نک به تدبیرِ دوا چتوان کرد ؟

 

چه توان دید ؟ کرا باید دید ؟

چه توان کرد؟  روا چتوان کرد؟

 

جان انسانیت از غم فرسود

بهر فرزندِ خدا چتوان کرد؟

 

بهر فرزند خدا کودک و پیر

به جز از ذِکر و دُعا ، چتوان کرد؟

 

ناسزاوار فراوان بوده ست !

کاری اما به سزا چتوان کرد؟

 

وطن ازفردِ شما غمگین است

جمع گردید که تا چتوان کرد!

 

م. سحر

پاریس 13.8.2008

                             http://msahar.blogspot.com/