‍‍‍‍جمعه ۲۵ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۵ اوت ۲۰۰۸

گفت وگوی شهروند با «ماز جبرانی» هنرمند استندآپ کمدی

گفت وگوی شهروند با «ماز جبرانی» هنرمند استندآپ کمدی

 

هنر صلح محور و عدالت پرور است

 

شهروند: مازیار(ماز) جبرانی از طنزپردازان آمریکایی ایرانی تبار است. طنز جبرانی از چند لایگی خاصی بهره مند است. او با موضوع های سیاسی اجتماعی و خبرهای روز رفتاری می کند که در نظر نخست ساده و سرراست و دست یافتنی می نماید، اما با هر بار شنیدن هنرپذیر به وجه و صورت و لایه ی دیگری از طنز او دست می یابد.

زبان این طنز و شیوه ی اجرایی آن ویژه ی خود اوست. او از ایرانی تبار بودنش، از خاورمیانه ای و مسلمان زادگی خویش بهره می برد تا ستمی را که بر مردمان آن خطه از جهان می رود، نشان دهد.

 

روی جلد شهروند 1190ـ ماز جبرانیجبرانی تنها هنرپذیرش را شاد و خوشحال و سبکبار به خانه روانه نمی کند، بلکه هر بار یادآوری طنزهای او جان آدمی را قلقلک می دهد و صورت دیگری از واقعیت را پیش روی هنرپذیر به نمایش می گذارد. او به یک جانبه نگری و قضاوت ساده لوحانه ای که نسبت به اهالی خاورمیانه وجود دارد، با وسیله ای که برای مردمان این سوی دنیا شناخته شده است، تلنگر می زند. او با هوشمندی به پیرامون خویش نگاه می کند و با همین نگاه تیز است که کجی و کولگی دنیا را می بیند و به زبان شیرین و زیبای طنز بازآفرینی می کند. او ترس و ترور و توحشی را که در دنیا هست وارد طنزش می کند و با گذراندن از صافی زبان موثر طنز ترس و زشتی آن را می گیرد. اگر اظهارات احمدی نژاد درباره هولوکاست و اسرائیل را دستمایه ی طنز خود میکند، فراموش نمی کند که همانجا سری هم به جرج بوش بزند و اظهارات او را هم یادآور شود و به تماشاگرش بگوید، رهبران نادان فصل مشترک های زیادی باهم دارند.

ماز جبرانی زاده ی تهران است و در منطقه ی سانفرانسیسکوی کالیفرنیا بزرگ شده است. او تحصیلات دانشگاهی اش را تا مقطع دکترا در رشته ی علوم سیاسی در دانشگاه یو سی ال ای ادامه داد ولی آن را نیمه تمام گذاشت و در نهایت به هنر صحنه روی آورد.

ماز جبرانی در آمریکا شناخته شده است و تاکنون در بسیاری از کانال ها و برنامه های تلویزیونی از جمله سی ان ان و برنامه ی پربیننده ی جی لنو حضور پیدا کرده است. ماز جبرانی زمانی که به عنوان یکی از اعضای "محور شرارت" (Axis of Evil)  که برای اولین بار همگی اعضای آن از هنرمندان بنام طنزپرداز خاورمیانه ای تبار بودند، در یک تور سراسری جهانی در سال 2007 برنامه اجرا کرد و این برنامه ها از تلویزیون های آمریکایی نمایش داده شد و دی وی دی آن نیز به معرض فروش گذاشته شد، بیشتر مورد توجه قرار گرفت.

ماز در تلویزیون و سینما نیز فعال است. او  اخيرا در نقش يک راننده تاکسی هندی در سريال کمدی شبکه «ای بی سی» ظاهر شده است.  این سريال «سلحشوران کاميابی» نام دارد و داستان ماجراجويی های سرايدار يک  ساختمان مجلل در «مانهاتان» نيويورک است.  جبرانی  در فیلم مترجم همراه با نیکل کیدمن و شان پن نیز بازی کرده است.

از جبرانی عزیز که به پرسش های شهروند پاسخ گفت سپاسگزاریم و امیدواریم هموطنان در برنامه ی او که یکشنبه 17 اگوست ساعت 8 در St. Lawrence for the Arts, 27 Front St. East اجرا می شود، حضور پیدا کنند، چرا که جبرانی از بهترین های این هنر در آمریکای شمالی است.

 

 در سرزمینی که پیشینه ی بلندی در هنر استند آپ کمدی دارد و طبیعتا بازار رقابت بسیار دشوار است،  شما چگونه توانسته اید به این میزان از شهرت و موفقیت دست یابید؟

من از کودکی به صحنه و نمایش و تئاتر علاقمند بودم و اول بار در 12 سالگی روی صحنه رفتم. بعدها دیدم این علاقه جدی است و به خانواده ام گفتم که می خواهم هنرپیشه شوم. آنها که دوست داشتند من دکتر، مهندس و یا وکیل شوم از این تصمیم من شوکه شدند و می گفتند که ما در خانواده مان تا به امروز دلقک و مطرب نداشتیم که حالا تو دومی باشی. اما من احساس می کردم این رشته ای ست که دوست دارم و علاوه بر آن در خودم استعداد و علاقه ی زیادی نسبت به آن می دیدم. برای همین دیگه چندان نگران مخالفت خانواده نبودم و در هر فرصتی از همان دوران دبیرستان می کوشیدم در برنامه های هنری مشارکت کنم. در همان حال این حس هم در من بود که می توانم بروم روی صحنه و طنازی کنم، برای همین در دوره ی دبیرستان هنگامی که مدرسه اعلام کرد که دانش آموزان هر هنری دارند بیایند و در فلان جشن مدرسه آن را در جمع همکلاسی ها و خانواده هایشان اجرا کنند، من هم رفتم و گفتم می خواهم استندآپ کمدی ارائه کنم، آنها هم موافقت کردند. در چند روزی که به برنامه مانده بود، تمرین می کردم اما از تمرین هایم راضی نبودم. در عین حال بسیار می ترسیدم که لطیفه ها و طنزهای من مورد توجه جمع قرار نگیرد و در مدرسه مورد تمسخر بچه ها واقع شوم، در نتیجه به مدرسه زنگ زدم و انصراف دادم. تا بعدها که در دانشگاه برکلی درس می خواندم، یک شب متوجه شدم که در یکی از کلاب های شهر برکلی هر چند وقت یک بار گونه ای مسابقه می گذارند میان کسانی که گمان می کنند استعداد طنزپردازی بر صحنه دارند. یک مورد از این مسابقه را شاهد بودم و دیدم که به واقع من از اینها بهترم. برای همین بار دیگر که آن مسابقه اعلان شد شرکت کردم و بسیار مورد تشویق قرار گرفتم. شاید حضور دوستانم در آن جمع به تشویق زیاد من کمک کرد و یا هر چیز دیگری از جمله خود کار من. همین باعث شد که رادیوی محلی آنجا از من دعوت کند که بروم و با آنها درباره ی کاری که بر صحنه کردم و مورد استقبال قرار گرفته بود گفت وگو کنم و همین آغازی شد بر حرفه ای که اکنون حاضر نیستم آن را با هیچ حرفه ی دیگری از جمله پزشکی و مهندسی و وکالت تاخت بزنم. دوستی می گفت دلت می خواست دکتر بودی، گفتم مگر مریضم که دلم بخواهد دکتر شوم! این را شوخی کردم. اما من اینجوری وارد دنیای طنز این سرزمین شدم و در مجموع چندان با دشواری روبرو نبودم، اما نمی خواهم بگویم آسان بود و بدون دردسر همه ی این مراحل طی شد. به قول معروف خواستن توانستن است.

 

ماز جبرانی 

 

در دوران دبیرستان و دانشگاه هیچ وقت دغدغه یا وسوسه ی رفتن به سوی حرفه و رشته ی دیگری در شما پدید نیامد؟

چرا! هنگامی که در دانشگاه یو سی ال ای در دوره ی دکترای علوم سیاسی درس می خواندم، برای مدتی تصمیم گرفتم که استاد دانشگاه بشوم و این را با خانواده ام در میان نهادم، اما آنها همچنان به پزشکی و مهندسی و وکالت اصرار داشتند. در همان دوره برای من شانس رفتن به ایتالیا پیش آمد. خانواده از جمله مادرم با رفتن من به ایتالیا که به قول خودشان آن سر دنیا بود، مخالف بودند، اما من در همان حال مشغول تقویت زبان ایتالیایی خودم بودم و می خواستم در هر صورت به این تجربه دست بزنم. شاید همان سفر بود که مرا بار دیگر برد به دنیای بازیگری و طنز و صحنه. علاوه بر آن وسوسه های دیگر هم داشتم از جمله دوره ای گمان می کردم قهرمان فوتبال یا کاراته بشوم، اما هیچکدام به میزان تئاتر و طنز مرا شیفته ی خود نکردند.

 

یکی از ویژگی های اصلی کار شما این است که زمینه های ترس و وحشت و ترور را وارد عرصه ی طنز در صحنه می کنید، چه عواملی شما را به این وادی می برد؟

 

زمینه هایی که گفتید مسائلی هستند که ما ایرانی ها و اهالی خاورمیانه بویژه بعد از یازده سپتامبر با آنها خواسته و ناخواسته درگیر بوده ایم و هر کدام جنبه و جلوه ای از آن را تجربه کرده ایم. من هم در برنامه هایم می خواستم با این موضوع ها شوخی کنم تا کمی از تلخی آنها کاسته شود، قصدم هم این بود که آن تصویر غلطی را که از همه ی ما در رسانه های جمعی، بویژه آمریکا نشان داده می شود درهم بریزم و خوب برای همین هم بود که با ماجراهای تروریسم و مسائل دور و بر حوادث تروریستی هم شوخی می کردم و می دیدم که بی تاثیر هم نیست.

 

از حسن های دیگر کار شما ایرانگی آن است، یعنی از منظر یک آمریکایی ایرانی تبار به مسائل ناخنک می زنید و از ابزارهای آشنا در آمریکای شمالی که معمولا برای سرکوفت اهالی خاورمیانه به کار گرفته می شوند، استفاده می کنید و با طنز زهر آنها را می گیرید و این احساس را در جامعه دامن می زنید که هر دو طرف بیشتر از هر چیز دیگری نیازمند دوستی و درک همدیگر هستند. در این باره نظرتان چیست؟

درست می گویید. اولا من از گنجینه ی شعر و ادب و طنز ایرانی که نمونه ای از آن را می شود در هر یک از ما پیدا کرد در حد امکان خودم استفاده می کنم. و شاید به قول شما همین خبرها و نظرهای جاری در رادیو و تلویزیون اینجا را هم بگیرم و یک جوری ایرانی ـ آمریکاییش بکنم و تحویل هنرپذیرانم بدهم. در نتیجه کسانی که به برنامه های من می آیند چه آمریکایی ها و چه ایرانی ها می بینند که صورت دیگر ــ و می توانم بگویم انسانی تری ــ هم هست که می شود معیار باشد که هیچکس مورد اهانت و آزار قرار نگیرد و جامعه در یک جو پر از ترس و التهاب به سر نبرد. این ها نمونه هایی هستند از انتخاب های من برای نشان دادن اینکه به همه ی اهالی خاورمیانه به عنوان مسلمان بنیادگرا و یا تروریست نگاه کردن درست نیست و به نظرم این کوشش تأثیر خودش را داشته است.

 

شما هم در میان جوانان و نسل دومی ها و هم در میان نسل اولی ها محبوب هستید. فکر می کنید چه جنبه هایی در کار شما هست که هر دو نسل را در بر می گیرد؟

شاید به روشنی نتوانم این ماجرا را شرح دهم، در حقیقت با اینکه از تحلیل شما خوشم می آید، اما چه بسا خیلی هم مربوط به من نشود. ایرانی ها اصولاً تشنه ی دیدن موفقیت هموطنانشان هستند و هر ایرانی که در هر رشته ای و در هر جای جهان موفقیتی در سطح ملی پیدا کند، ایرانیان دیگر با افتخار و مباهات از او یاد می کنند. احتمالاً نظر مثبت دو نسلی که اشاره کردید نسبت به کار من می تواند از همین اخلاق خوب احساس شادی ایرانیان از موفقیت دیگر ایرانیان سرچشمه بگیرد. از سوی دیگر اگر کار من هم در این برداشت مؤثر باشد باعث شادمانی من است.

 

اگر بخواهید از استندآپ کمدی تعریفی بدهید چه خواهد بود؟

 

نمی دانم این را چطوری بگویم که درست از کار در بیاید، اما شاید بشود گفت که استادان این رشته بر این باور بودند که هنرمندان استندآپ کمدی باید از خودشان عقیده و نظر داشته باشند و هر موضوعی را از صافی همان نظر بگذرانند تا برای شنوندگان و یا بینندگان جذاب شود. این موضوع استقلال و احترام به نظر در کار طنز تأثیر مهمی ایجاد کرد تا آنجا که می شود گفت به جای لطیفه گفتن های تکراری دوره ی پیش از آن، حالا دیگر طنزپردازان با موضوع هایی شوخی می کردند که مربوط به خودشان، و با زمینه های فکری و فرهنگی شان است. در نتیجه اگر بخواهم برای این کار تعریفی بدهم همین است که استندآپ کمدی طنزی است که طنزپرداز روی صحنه مؤلف و موجد آن است و با کار و رفتار هر طناز دیگری هم تفاوت دارد!

 

شما در طنزهایتان چه مسائلی را در ارجحیت قرار می دهید؟

من مسائل سیاسی روز را دست مایه ی طنزهایم قرار می دهم و برایم صلح جهانی و مبارزه با فقر در دنیای امروز اهمیت دارد و به این دو، هر وقت مجالی بشود می پردازم. اصولا هنر، صلح محور و عدالت پرور است و وظیفه ی هنرمند است که برای همنوعان خود در هر جای جهان صلح و آرامش آرزو کند. این در مورد من و کارهایم هم صادق است.

 

جوانان و نوجوانان ایرانی هنگام که به مدل های موفقی مانند شما نگاه می کنند امیدشان به موفقیت در این جامعه بیشتر می شود، برای آنان چه رهنمودی دارید؟

همانطور که در بخش های دیگری از گفت وگویمان اشاره کردم، تجربه های زندگی خود من از جمله رشته ی تحصیلی که انتخاب کردم، آن سفر به ایتالیا و علاقه و اصرارم به هنرپیشگی و طنزپردازی نمونه هایی هستند که نشان می دهد اگر جوانان در آنچه هدفشان است جدی باشند، خانواده ها مانع نخواهند شد. اما برای هر علاقه ی سرسری نمی شود خانواده را زیر فشار قرار داد. برای مثال من هم روزگاری فکر می کردم فوتبالیست خواهم شد و یا هر علاقه ی موقت دیگری. مهم این است که جوانان به آنچه استعداد و علاقه واقعی شان هست برسند، آنگاه شک نکنند که هم موفق می شوند و هم خانواده ها از آنها حمایت خواهند کرد. برای مثال خانواده من که گمان می کردند کار من دلقکی و مطربی و نمی دانم چیزهای دیگر است بویژه مادرم، حالا یکی از طرفداران پروپا قرص این کار است. البته برادران و خواهرانم از همان آغاز مشوق من و کارم بودند و حالا حتی درباره ی موفقیت های من غلو هم می کنند.

 

 از ایرانیان و دوستداران هنرتان درتورنتو چه انتظاری  دارید؟

من از اجرای برنامه در تورنتو و کانادا به طور کلی خاطره ی خیلی خوبی دارم. می دیدم که خانواده های ایرانی از کودک گرفته تا مادربزرگ و پدربزرگ همه باهم آمده بودند و مرا تشویق می کردند. اصولا تورنتو جامعه ای فرهنگ محور است و برای من باعث شادمانی است که بار دیگر به شهر شما می آیم و امیدوارم که در 17 آگوست به هموطنانم در برنامه های من خوش بگذرد.