‍‍‍‍دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷ - ۱۰ اوت ۲۰۰۸

 

 

 

 

ناهید حسینی

مداد کج نقشه کش خاورمیانه!

 

 بعد از سالیانی نه چندان کوتاه تا حدی یاد گرفته ام که تعصب  و یک بعدی نگری را کنار بگذارم  وبه قول مولانا  بعد از عمری بی سو شوم. در دنیای اینترنت که میرود تا تمام کوره دهاتهای دنیا را به هم آنچنان وصل کند که دیگربرای کسی راه گریزی جز پذیرش همزیستی تمامی اختلافات بشری اعم از مذهب، نژاد، زبان و ملیت بجای  نگذارد و پدیده جهانی شدن که دیگر نه مرز زمینی می شناسد و نه مرزبازجویی هویتی، میرود تا دگمهای فکری را تعدیل بخشد. دنیایی که از یک طرف علم، دانش، فرهنگ و صلح دوستی را بدون  فعالیت های تجاری به اقصاء نقاط جهان می فرستد و از طرف دیگر بلاهایی چون ایدز، فحشاء و جنگ رانیز بهمراه خود دارد. در این چنین  دنیایی با این ویژگیها، دیگر ناسیونالیسم، خودی و غیر خودی، مرزهای پر پاسدار و ارتش جنگجو لاجرم باید طی پروسه ای جای خود را به پذیرش و رسمیت شناختن دیگری و احترام به تفاوتهای فرهنگی بدهد و فکرهارا جهت مبارزه با معضلات جهانشمول به حرکت و گسترش وادارد.

 

 انسانهای کره خاکی امروزه نیاز دارند که ازدل تنوعات، دنیای همبستگی ها را بوجود آورند نه دنیای از هم بیگانه اسلام ومسیحیت ویا جدایی انسان سفید و سیاه را. مگر نلسون ماندلا در این راه نامی جاودانه نیافت؟ مگر گاندی راه زندگی مسالمت جویانه بین هندوها و مسلمانان را بازنکرد؟ مگر آمریکا این امکان را به آقای اوباما نداده است که  رئیس جمهور آینده این کشور بشود؟ مگر در کانادا به غیر از تخصص و قابلیت انسانها چیز دیگری  مورد سئوال قرار میگیرد؟ مگر در لندن این شهر ممتاز دنیا هر ملیتی منطقه ای را به خود اختصاص نداده است؟ در محله هندیها در غرب لندن واقعا این احساس به انسان دست میدهد که وارد هندوستان شده است، مغازه و رستورانهای هندی، موزیک هندی، تمام خانمها با لباسهای رنگی ساری در حرکت و کارند. در شرق لندن گویا وارد افریقا می شوی و بندرت سفید پوستی رادر آنجا می بینی، بقیه لندنیها گاهی برای گذرندان شنبه شب خود به نایت کلابهای جامائیکایی که در و دیوارها را به سبک آفریقایی قرمز و نارنجی رنگ زده اند میروند. در شمال لندن ترکهای ترکیه برای خود کشور ترکیه درست کرده اند، وگاهی کردها و ترکهانیز بهم حمله ور می شوند.  محله عربها نیزنزدیک مرکز لندن قرار دارد زنان نقاب رو ومردان سفید پوش در رفت و آمد همیشگی هستند، موقع نماز به مسجد میروند و عصرها نیزپای بساط قلیان در پیاده روها می نشینند. در واقع میتوانم بگویم لندن، جهانی با مقیاس کوچکتری از جهان کنونی است.  

 

 به اعتقاد من  قومهای مختلف ایرانی  میتوانند در چهارچوبه ایران درصورت داشتن حقوقی برابروعادلانه همزیستی مسالمت آمیزی با هم داشته باشند. از آنجائیکه  ماهمیشه دارای حکومتهای دیکتاتوری و مرکزگرا بوده ایم هیچگاه حقوق ملیتهای دیگر مورد توجه قرارنگرفته است. در طول تاریخ معاصر، ما با درگیریها و تنش های قومی متعددی در ایران روبرو بوده ایم. اما شاید همیشه این فکرهم دربسیاری از ما وجود داشته است که زیبایی وپویایی زندگی درچهارچوب جغرافیای ایران بربستر همین تنوعات قابل تحقق است. از طرف دیگر آمیزش  مابین ملیتهای مختلف هویت نوینی را بوجود آورده است که نیاز به تعریف جدیدی دارد. من باملیت  کرد و دارای فرهنگ ومذهبی معین، با همسری ازملیتی ترک وفرهنگ ومذهبی متفاوت ازمن، دارای فرزندی هستم که به دلیل مهاجرت اجباری ما از توفیق تحصیل وکاردرمحیطی کاملامتفاوت ازایران باارزشها ومعیارهای دیگر برخوردارشده است. با این توصیف هویت اورا چگونه باید تعریف کرد؟

 

اما امروز من ایرانی وبا اندیشه باوربه جهانی شدن، سئوالاتی جدی در رابطه با خاورمیانه برایم مطرح شده است. بالطبع ایران نیزدرمحور این سئوالات قرار میگیرد.  این سئوالات را بدون تعصب و محافظه کاری مطرح می کنم، حداقل این اجازه را دارم سئوالاتی که سالهاست ذهن مرا به خود مشغول داشته است بر زبان بیاورم.

 

 آیا تقسیم بندی جغرافیایی خاص خاورمیانه خود منشا اصلی درگیرها و کشمشکش های یک قرن گذشته  نبوده است؟ آیا به هنگام تعیین مرزها بوسیله قدرتهای بزرگ بعد از جنگ اول و دوم چهانی، ملل تقسیم شده مورد مراجعه برای تعیین کم وکیف هویت سیاسی آینده شان قرارگرفتند؟ آیا هیچ فکر کرده اید ما امروز از تصمیماتی دفاع می کنیم که ممکن است درگذشته مورد اعتراض نیاکان ما بوده باشد؟ و براستی تا بحال چند بار منصفانه با وجدان خود خلوت کرده وپرسیده اید چراکردها باید مابین چهار کشور عرب و ترک و فارس تقسیم شوند؟ آیا آذربایجان شمالی و جنوبی با یک فرهنگ، مذهب، زبان و یک منطقه جغرافیایی بایدهمچنان  تقسیم شده آینده خود را رقم بزنند؟ هرگز از خود پرسیده اید چرا باید مردم بلوچ همچنان باید در سه قسمت مختلف، درایران، پاکستان و افغانستان مرزهای تحمیلی راپاس بدارند؟ و به همین ترتیب آیا فکر کرده اید ممکن است تاجیکها و بخشی از افغانها واقعا بخواهند با فارسی زبانان ایرانی زندگی کنند؟ اصلا بگذارید بگویم آیا فکر نمی کنید این نقشه جغرافیایی خاورمیانه بسیار غیر انسانی و جنگ افروزانه درست شده است؟

 

برای یک لحظه تعصب و حس ناسیونالیستی را کنار بگذارید و به سئوالات بالا فکر کنید. آیا برای پایداری صلح و روابط عادلانه انسانها بهتر نیست یک بازنگری اساسی و بدور از تعصب در تقسیم بندی مجدد کشورها انجام گیرد؟ یک بار این جداییها بدست قدرتهای بزرگ بعد از جنگها صورت گرفته است. این بار اختیار به دست شهروندان این مناطق داده شود تا خود تصمیم بگیرند کجا می خواهند زندگی کنند. به چه زبانی میخواهند تحصیل کنندو چگونه می خواهند سرزمین خود را اداره کنند؟

 

 در ایران معاصر اغلب اقلیتهای ملی از حقوق طبیعی خود محروم بوده اند واز هرنوع مشارکت موثردراداره امور بازنگه داشته شده اند. آیا واقعا فکر نمی کنید امروز جا دارد به جای توهین و ناسزا و خفه کردن افراد با پرچسب تجزیه طلبی و جدایی خواهی یک بار هم شده با خود خلوت کنیم و با این نقشه تا متعادل و مسئله ساز خاورمیانه، آگاهانه، مسئولانه و صلح جویانه برخورد کنیم؟

 

 وطن مطلوب من جایی است که حقوق انسانی من بی کم وکاست محترم شمرده شود. حق رای، حق تحصیل و کار ، حق آزادی بیان و انتخاب لباس و...را برای همگان تضمین کند وهرگونه اعدام و سنگسار را از قوانین خود بر دارد، لذا برای من فرق نمیکند پاسپورت ترکی، کردی و یا انگلیسی داشته باشم، مهم آنست آن جامعه، حقوق انسانی مرا به رسمیت بشناسد حالا میخواهد وطنم به کوچکی یک ده باشد و یابه بزرگی دنیا!