چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۹ مارس ۲۰۰۸

رهبران جمهوری اسلامی و نوروز!


 

بزرگان جمهوری ی اسلامی ی ما، در یک نشست اضطراری که به دعوت رهبر عظیم الشأن انقلاب، حضرت آیت   الله العظما خامنه ای، با قید سه فوریت، تشکیل شده بود، شرکت کردند تا نقطه نظرات خود را در رابطه با نوروز و بهار و شادمانی روز افزون آنان، یک کاسه کرده و به جمعبندی بنشینند.

علت واقعی ِ این فراخوان هم این بود که طبق گزارش های سالانه ای که بدفتر رهبر، از زمان غصب انقلاب مردم تا سال پیش رسیده بود، نشان می داد که تلاش مستمر حکومت اسلام برای نابودی و فراموشی ی جشن های مردم و بویژه آیین های نوروزی، ببار ننشسته و این مردم نمک نشناس از خدا بی خبر، هر ساله و سربزنگاه شروع می کنند به برپایی جشن سوری و خانه تکانی و خوان نوروزی  و.....

در این رابطه نه دشنامگویی و توهین های مرحوم ِ حاج آقا مطهری کار ساز افتاد و نه ترهات حاج آقا خزعلی! نه بگیر و ببند نیروهای انتظامی چاره ساز بود و نه پند و اندرزهای حضرت حاج روح الله خمینی! در هر حال حاصل ِ این جلسه ی اضطراری، گزارشی است که در زیر می خوانید:

مقام معظم رهبری در رابطه با فرارسیدن سال نو و آیین های نوروزی  فرمودند:

این چه کاری است که این مردم از خدا بی خبر می کنند؟ این شادمانی و جشن نباید برگزار بشود! حالا که دارید این فعل نادرست را مرتکب می شویید، چرا یک عده ای می خواهند در تخت جمشید، مرتکب شوند. بهتر آن است که در مشهد و در جوار حضرت رضا(ع) برگزار کرده و اشکی بریزند. رهبر سپس دست بر بناگوش ِ مبارک نهادی و با ناله ی جانسوزی اشعار زیر را« نوحه» فرمودند: 

 

امت نرود به تخت جمشید

در جشن مجوس و عید نوروز

طاغوت بنا نهاده آن را

تا جشن بپا کند در این روز

اسلام کجا و شوق و شادی

پاکوبی و رقص ِ حاجی فیروز

ما امت نوحه و بکائیم

شادی کش و نحس و کینه اندوز

در مرقد ثامن الائمه

هی ناله کنید سرد و جانسوز  

 

برادر احمدی نژاد که از نوحه ی آقا بشدت منقلب شده بود و به پهنای صورت(!) اشک می ریخت، دنباله ی نوحه را گرفته و از ته ِ دل نعره برآورد که:

 

ما حال نمی کنیم مردم

با فصل بهار و بلبل و گل

وقتی که بهار هسته ای نیست

بهتر نرسد ز راه بالکل

شادیم که هسته دار گشتیم

بلغور کنیم مثل ِ بلبل

ما کشور هسته ای شده ستیم

هنگام ِ کلاهک است و کاکل

روزی که کلاهک از در آید

سر مست شویم و شاد و شنگل!

صد جشن بپا کنیم آن روز

هی نوش کنیم دوغ قل قل  

 

اما حالا نه!  درست است که دیگر در جهان اولیم و همه جا، حتا در سالن سازمان ملل، چشم ها به ما و هاله ی نور معروف ِ گرد سرمان روشن و خیره مانده، اما، هنوز وقتش نرسیده!

سرِ وقتش هم  که شد،  من خودم به شما خواهم گفت.

ببینید، حساب دو دوتا چهارتا است. می دانید چرا آقای حاج آقا رفسنجانی از چشم و چار رهبر لیز خورد و امتاد؟ زیرا: 

 

اکبر ز دو چشم رهبر افتاد

زآنروز که هسته هاش گم شد 

 

چون نامبرده که یک روز می گفت که: دیگر بمب اسلام در هرجای جهان که ما اراده کنیم فرود می آید، دست از هسته برداشت و گذاشت روی پسته!

حاج آقا منتظری هم چوب همین بی هسته ای خود را خورد و بر او همان رفت که همه برآن آگاهید.

آن منتظری ی «هسته نادار»

دیدید اسیر ِ حصر ِ قم شد؟  

آقای حسن روحانی هم سرنوشتی بهتر از آقای منتظری نخواهد داشت. چرا که: 

روحانی ی ما هسته ندارد

بامی ست که گلدسته ندارد  

من بقیه ی حرف هایم را پس از جشن هسته ای خواهم زد! 

در این موقع رئیس جلسه، آقای حداد عادل، به آقای خاتمی تکلیف کردند که نظریات ِ خویش را بیان فرمایند.

حاج آقا شیخ محمد خاتمی با اندکی عشوه و فلسفه پا پیش نهاد و در حالی که لبان مبارک را غنچه ای کرده بود به ایراد ِ سخن پرداخت. ایشان فرمودند:

پیش از گفتگو در رابطه با بهار، من می خواهم پاسخ ِ دندان شکنی به آن خانمی که به من لقب ِ «آخوند هیز» داده بدهم تا دل و جگرش بسوزد.آقای خاتمی به صراحت از خانمی نام نبرد، اما شواهد گواه ِ آن است منظور ایشان یک خانم ِ سایت دار ِ کشته مرده ی رئیس جمهور ِ فعلی است -  بهر حال آقای خاتمی در حالی که دستان آفتاب ندیده و سفید و پشمکی اش را تکان می داد، فرمود: منهم بتو می گویم «فاطمه اره»!

پس از آن نظزیاتش را در رابطه با نوروز و.... بصورت زیر بیان کرد:  

 

آخوندم و خوش پوش و تمیزم

چون پسته و کشمش و مویزم

ما را چه به نوروز و بهاران

خوش گفت ولی ی پا تمیزم

با عشوه و اندکی ترقص

بگذار براش قر بریزم

شاید که دوباره  راه یابم

در قلب ولی که نرم و لیزم

خوش خنده ی بی رگم به مولا

از با نمکی ولی لذیذم

ای کور شوی تو فاطمه اره

فریاد کنی که لوس و هیزم؟

گر باز شوم رییس جمهور

بی شبهه کنم ترا کنیزم  

 

وقتی آقای رفسنجانی رشته ی سخن را بدست گرفت، با تواضع و فروتنی ی بسیار که از یک سردار ِ سازندگی بعید بنظر می رسید، فرمود: من هم دقیقن (دقیقا) همانی می گویم که مقام معظم رهبری فرمودند. پس: 

 

نوروز و بهاران به من و آقا چه؟

این شادی ی بی جا که شده بر پا چه؟

شعبان و محرم و صفر البته!

نو گشت ِ سپهر به من ِ ملا چه؟  

 

و در ادامه ی سخن، در حالی که روی مبارک را بطرف ِ قهرمان هسته ای برگردانده و لبخند ِ تمسخرآمیزی به گوشه ی راست لب داشت، فرمود: نمک نشناس ها حق و حقوق دیگران را نادیده می گیرند و همه چیز را بپای خویش می نویسند. بهتر است که بعضی ها بدانند که درو و حاصل برداری امروز، حاصل بذرافشانی ی دیروز ما است که به قیمت خون های بسیار بدست آمده است. از مختاری گرفته تا فروهر، از غفار حسینی بگیر تا پوینده و زالزاده، از سعید امامی تا شهید واجبی! در این عرق ریزی حتا شنل هایمان هم قرمز شد: 

 

با پسته و هسته نرد جان باخته ایم

بر نطع زمانه ششدر انداخته ایم

عمامه مان چرخ ِ زنان می گوید:

این چرخه ی هسته ایست، ما ساخته ایم! 

 

آیت الله مکارم شیرازی عزیز، گویی برای تغییرِ جو و فضای حاکم بر بحث غیر دوستانه ی مجلس، بدون نوبت از ته مجلس با آهنگ حاجیانی ی نزدیک به دشتستانی که گاهی اوقات به کرد ِ بیات تن می زد، شروع به خواندن کرد: 

 

بهارا زین همه روی تو فریاد

که هر ساله از ایران می کنی یاد

دو پایت بشکند، دیگر نیایی

که جسم و جان مردم می کنی شاد! 

برو از گل مگو، از خون سخن گوی

بیا از جامه ی گلگون سخن گوی

قمه بر فرق خود زن، زوزه برکش

کمی از اشک چون جیحون سخن گوی  

بهار بی حیا! یک دم حیا کن

برو گم شو دم  ِ ما را رها کن

اگرمردی بیا وردست ِ حاجیت

عروسی ی خلایق را عزا کن 

 

صدای احسنت! احسنت! حضار از هرسوی برخاست و رهبر با صدای جلی فرمود: فتبارک الله و احسن الخالقین!

در این هنگام حضرت آیت العظما مصباح یزدی، از ترسِ این که از قافله عقب بماند و نوبت به او نرسد، هروله برکشید و فریاد برآورد که:  

 

پاییزمنم بهار را قورت دهم

دین را به چنین روال « ساپورت » دهم

آروغ زنان کنار رهبر چو رسم

بنشینم و از قضیه «لاپورت» دهم

و خطاب به حاضرین، در حالی که از جای برخاسته بود و بجای مبهم و دوری اشاره می کرد، باصدای رسا این رباعی را خواند: 

 

نوروز مجوس را بدور اندازیم

با صلح نشد اگر، بزور اندازیم

آن سفره ی هفت سین و آن ماهی ی سرخ

آتش بزنیم و در تنور اندازیم 

 

وقتی نوبت به آقای کروبی رسید، برخلاف بقیه با بسمی تعالی ی غرایی آغاز سخن فرمود و موجز و مختصر نظریات مشروط خود را، درست مثل همیشه که روی دو صندلی می نشیند، مکنونات ِ قلبی خود را بگونه ی نه سیخ بسوزد و نه کباب بیان داشت. ایشان گفتند که اگر نوروز، همینجوری بیاید و باعث شادی مردم و جشن و پایکوبی شود، چیز بیخود و عبثی است. اما اگر پول و پله و زیرمیزی چیزی، حالا بگو عیدانه، در آن میان باشد، خوب بد که نیست هیچی، خیلی هم خوب و خوش مزه است. ما که از شهرام جزایری عرب گرفتیم، خوش مزه بود! 

 

نوروز ِ عجم به نفسه بیهوده بود

زیرا که اساس ی شادی ی توده بود

لاکن اگر عیدانه رسد از شهرام

در کنج ِ دهن شبیه ِ پالوده بود! 

 

آخرین سخنران ِ مجلس، حضرت آیت الله خزعلی بود گه نظریاتش را بشرح زیر بیان داشت. 

 

بار الها جشن نوروز مجوس

از جهان برگیر و جایش غم بکار

حال اگر یکباره نتوانی نمود

ریزه کاری کن بیا کم کم بکار

شادمانی هایشان بر باد ده

جای آن یکبارگی ماتم بکار

سال را صد ماهه کن بی گفتگوی

از محرم تا صفر در هم بکار.

امتی که نوحه خوان ناید برون

نفله فرما جای آن شلغم بکار! 

 

لازم به توضیح است که نامبرده از دشمنان اصلی ی شادمانی مردم و نوروز و بهار است. ایشان که به گفته خودش حتا «اف اف ِ» در خانه اش بجای جرینگ جرینگ، «یا علی» می گوید، بارها فرموده اند که چرا مردم آمدن بهار و سر زدن گل و آواز بلبل را جشن می گیرند، اما روز غدیر را نه!؟ * 

یاور استوار  نیمه دوم اسفندماه 1386

Yavar.ostvar@gmail.com 
 

*  

آیت اله خزعلی:

       اگر به منزل بنده بياييد مى بيند كه زنگ خانه هم به صداى يا علی است.

چرا مردم جوانه زدن درختان را در بهار جشن می‌گیرند ولی روزی را که پیامبر اکرم دستان علی را بعنوان جانشین خود به آسمان بلند کرد همچون نوروز جشن نمی‌گیرند؟ 

 

شیخنا که اسم و رسمش خزعلی‌ست

ساز و ضربِ دربِ خانه‌ش یاعلی‌ست  

شغل ِ اول یاوه گویی روز و شب

شغل ِ دوم درس ِ جادو جنبلی ست 

مفتخواری از شمار  دلقکان

اصل و آل و کار و بارش ازگلی ست  

دخلش از میلیاردها بالا زده

حرفه‌اش « لاکن » ز جنس ِ تنبلی‌ست  

جبه و دستار و تنبانش نگر

حاصل ِ منچستر است و ململی‌ست  

در همان شورای رسوای کذا

پاسدار ِ بیضه‌ی شخص ِ ولی‌ست  

در وزغ‌آباد ِ آروغ و دروغ

بلبلی نام‌آور ِ صوت ِ جلی‌ست  

مدعی ی جشن ِ نوروز  و بهار

دشمن شیراز و رشت و انزلی ست  

عاشق ِ عید ِ غدیر ِ خم بود

گر چه در این ادعایش هلهلی ست 

اهل ِ سور و سات و اشکم ، بی گمان

سینه چاک ِ دنبلان ِ دمبلی‌ست  

خزعلی هم چون هزاران شیخ، گر

بر زبانش قصه‌ی آل ِ علی ست، 

دشمن زردشت و عیسا و  کلیم

هم عدوی شافعی و حنبلی‌ست  

در غمِ رویین تن ِ بنزِ  ِ خود است

بی غم ِ ماشین مشدی مندلی‌ست  

بوالفضولی را ز رهبر برده گوی

شیخنا را جای و رتبه افضلی ست  

در فریب و مکر و قالتاقی یقین

بر سکو و جایگاهِ اولی ست ! 

یاور استوار  نیمه ی دوم دیماه 84

 

Yavar.ostvar@gmail.com