چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۹ مارس ۲۰۰۸

 

کاهش تلفات آمریکائی، ناکامی القاعده *

آیا آمریکا در جنگ عراق برنده خواهد شد؟

 

آلن گرش، Alain GRESH  ، معاون لوموند دیپلماتیک

 

ترجمه بهروز عارفی

لوموند دیپلماتیک، شماره ۶۴۸- مارس ۲۰۰۸

 

ارتش امریکا با استفاده از تاکتیک های ضد شورشی جدید و از جمله با بهره گیری از خدمات بخش مردم شناسی، موفقیتی چند در عراق کسب کرده است. جان مک کین، نامزد انتخابات ریاست جمهوری نوامبر آینده، حتی از پیروزی آمریکا در جنگ سخن رانده است. اما، این تظاهر به ظفرمندی، پیش از هر چیزی، سرپوشی است که جورج دبلیو بوش قصد دارد با آن ماندگاری حضور امریکا را در بین النهرین پنهان کند.

 

«در حالی که دشمن هنوز خطرناک است، کار ما تمام نشده، بسیج [خیزش-هجوم(1)] آمریکائی و عراقی نتایجی ببار آورده است که کمتر کسی در میان ما، حتی سال پیش نیز تصورش را می کرد. [کف زدن حضار]  هنگامی که ما در سال گذشته گرد هم آمدیم، بسیاری بر این عقیده بودند که متوقف ساختن خشونت هاغیر ممکن است. یک سال بعد، از تعداد حملات تروریستی بزرگ کاسته شده و از تعداد مرگ ومیر غیرنظامیان نیز همین طور، و همچنین کشتار میان گروه های  مذهبی کمتر شده است. (...) هنگامی که ما در سال گذشته گرد هم آمدیم، القاعده در مناطق متعدد عراق پایگاه داشت و رهبران آن سازمان به نیروهای ما راه امنی برای خروج از این کشور نشان می دادند. برعکس امروز، القاعده در جستجوی راهی امن [برای فرار] است.»

این بخشی از سخنرانی جورج دبلیو بوش در « نطق سالانه رئیس جمهور» در کنگره امریکا در 28 ژانویه 2008 است.  او  جنگ 5 ساله عراق را چنین به تصویر کشید. شاید بتوان به این وسوسه افتاد که با بی خیالی از کنار چنین نتیجه گیری گذشت، چرا که این دولت بارها افکار عمومی را فریب داده و واقعیت ها را دستکاری کرده و داده ها را وارونه جلوه داده است... بررسی جدیدی نشان می دهد که بوش و شش نفر از نزدیک ترین همکارانش، در فاصله یازده سپتامبر و آغاز جنگ عراق، در مورد خطر عراق برای آمریکا ...935 بار دروغ گفته اند(2)!

باوجود این، این بار رسانه ها و برخی از مسئولان امریکائی، از جمله دموکرات ها به بزرگ نمائی سخنان ارباب کاخ سفید پرداختند. چنین بر می آید که این بیانات بر داده های مستحکمی استناد می کند.

پیرو یک گزارش آمریکائی (3)، تعداد قربانیان خشونت در میان غیرنظامیان عراقی در دو سال، از بالاترین میزان آن در نوامبر 2006 یعنی سه هزار  به هفتصد نفر در دسامبر 2007 رسیده است. در مورد تلفات سربازان ائتلاف امریکائی، از تعداد میانگین صد نفر در ماه (130 سرباز در ماه مه 2007) به بیست نفر در پایان سال گذشته رسیده است. تعداد حملات گسترده و بزرگ (اتومبیل های بمب گذاری شده، سوءقصدهای انتحاری و غیره) از صد و سی در ژوئن 2007 به چهل در دسامبر گدشته رسید. بالاخره، در حالی که 2200 عراقی در خشونت های میان قبیله ای در دسامبر 2006 کشته شده بودند (عمدتا میان سنی ها و شیعیان)، این رقم در نوامبر 2007 به حدود دویست نفر کاهش یافت. این موفقیت ها  دولت آمریکا را ترغیب کرد تا کاهش تدریجی نیروهای امریکائی، معادل پنج هزار نفر در ماه را اعلام کند. این کاهش تا حدی شروع شده است. در تابستان آینده تعداد سربازان امریکائی از 170 هزار نفر به صد وسی هزار نفر خواهد رسید.

 

وحدت با چریک های سنی

 

با وجود این، در اواخر سال 2006، وضع نیروهای آمریکا در عراق بطور جدی بحرانی می نمود و افکار عمومی جهت فراخواندن سریع نیروها فشارسختی وارد می آورد. پیروزی دموکرات ها در انتخابات کنگره در نوامبر گذشته شاهد این مدعاست. کمیسیون دوجانبه      دو حزبی به ریاست مشترک جیمز بیکر، وزیر خارجه پیشین و لی هامیلتون رئیس پیشین کمیسیون امورخارجه مجلس نمایندگان، داوری بسیار انتقادی در مورد سیاست واشینگتن نمود. این کمیسیون تغییر سیاستی را در جهت عقب نشینی تدریجی ارتش آمریکا و آغاز گفتگو با ایران و سوریه و نیز درنظر گرفتن مسئله فلسطین پیشنهاد کرد.

اما، رئیس جمهوری آمریکا به رغم همه موانع کوتاه نیامد. او با استناد به گزارش بنیاد راست گرای «آمریکن اینترپرایز اینستیتوت» راه دیگری را در پیش گرفت. فردریک کاگان، یکی ازنویسندگان ادبیات نو محافظه کاران و ژنرال بازنشسته جک کین متنی با عنوان «انتخاب پیروزی: طرحی برای موفقیت در عراق» تهیه کرده بودند که بر خلاف کمیسیون بیکر – هامیلتون، اعزام نیروهای بیشتری را برای تمرکز در ناحیه بغداد جهت برقراری نظم پیشنهاد می کرد.

آیا همان طوری که بوش در « انطق سالانه رئیس جمهور »ادعا کرد، این انتخاب خوبی بوده است؟ اذعان کنیم که با ورود سی هزار سرباز اضافی، وضع امنیت در پایتخت عراق بهتر شد. با ساختمان دیواری برای جدا کردن محله های سنی و شیعه و تقلیل تصادمات میان مذهبی، با افزایش پاسگاه های بازرسی (در معابر بغداد و حومه  صد هزار بلوک سیمانی نصب شده است)، و غیره، موجب کاهش سوء قصدها گردیدند.  گر چه این مقایسه عاقلانه نیست، ولی میتوان یادآوری کرد که ارتش فرانسه با بسیج نیروهایش در سال 1957، در نبرد الجزیره پیروز شد، اما این امر نتوانست از شکست فرانسه در جنگ الجزایرجلوگیری کند...

دو عامل دیگر در کاهش خشونت ها در عراق موثر بودند. نخستین آن ها، آتش بس یک جانبه ای بود که مقتدا الصدر در اوت 2007 اعلام کرد(4). سپاه مهدی قدرتمند ترین نیروی میلیشیای شیعه، نماینده فقیر ترین لایه های شیعیان است. سپاه مهدی شدیدا ناسیونالیست بوده و همواره نسبت به طبقه حاکم ایران فوق العاده مظنون بوده و با حضور آمریکا خصومتی آشتی ناپذیر دارد. ولی، آتش بس ناپایدار است، زیرا منافع ایالات متحده و آقای الصدر در تضاد باهم قرار دارند.

عامل تعیین کننده دیگر در کاهش حملات، عبارتست از نزدیکی ایالات متحده با جامعه سنی عراق. این قرابت که در بهار 2007 شتاب گرفت، دارای دو جنبه است. از یک طرف، قدرت اشغالگر سخاوتمندانه به قبیله ها کمک مالی کرده تا آنان را بسوی خود جلب کند؛ و از سوی دیگر، آمریکائیان با گروه های مقاومت ضد آمریکائی پیمان هائی عقد کرده است. این جنبش که برخی ناظران سحوه (بیداری) نام گذاشته اند، و آمریکائیان بصورتی عجیب و غریب آنرا «شهروندان محلی مربوطه» می نامند، چندین ده هزار مرد مسلح (بدون تردید 60 هزار) را بسیج کرده است.

این افراد دارای انگیزه های متفاوتند: در ابتدا و بویژه، آنان القاعده و افراطی گری آن و نیز اراده آن سازمان را جهت تحمیل یک «دولت اسلامی» سرسخت افراطی، رد می کنند وبا هدف های «جهانی» القاعده احساس قرابت نمی کنند. به علاوه، این گروه ها در منظر اتحاد تاکتیکی با ایالات متحده، در پی کسب پارسنگی برای «ه خطر بالقوه شیعه» هستند. بالاخره، پول محرک بسیار قوی برای روسای قبایل می باشد. نتیجه این «چرخش» ملموس است. همان طوری که نوشته  پاتریک کوک برون گواه آنست: شهر فلوجه که هنوز ساختمان های زیادی از زمان تصرف آن توسط تفنگداران آمریکا در نوامبر 2004، بصورت ویران مانده اند، به نسبت شش ماه پیش آرام تر است. رزمندگان القاعده که بر شهر تسلط داشتند، یا از آن خارج شده اند یا موضع غیرفعالی اتخاذ کرده اند. (5)»

این اتحاد غیرعادی شکننده است. بیش از هر چیز، به دلیل این که گروه های مقاومتی که به آمریکا پیوسته اند، همچنان با طرح های آمریکا و هر گونه حضور دائمی نیروهای این کشور مخالفند. در درجه بعدی، باید به مخالفت  جنبش های سنی مسلح با حکومت مرکزی (با اکثریت شیعه) اشاره کرد. همان طوری که کثرت درگیری ها در بغداد و دیگر نواحی سنی نشین، میان میلیشیای «متفق» آمریکا و پلیس (یا ارتش) عراق که شیعیان در آن اکثریت دارند، گواه بر این مدعا ست (6).

هیچ قدرت مرکزی قادر به «بهره برداری» از موفقیت آمریکا وجود خارجی ندارد. پیمان آمریکا با میلیشیای سنی موجب وخامت بیشتر چنددستگی حکومت شده است. «پاکسازی مذهبی» در مناطق متعددی از جمله در بغداد ، شتاب گرفته است و با تضعیف القاعده، پیوند گروه های مسلح سنی و مسدود شدن محلات از طریق ساخت دیوار موجب کاهش درگیری های بین مذهبی گردیده است. با وجود این، جدائی فوق ثبات بیشتری در سطح منطقه ای و محلی ایجاد نکرده است.

هیچکدام از سه «جامعه» بزرگ، یعنی شیعه، سنی و کرد مجموعه همگونی را تشکیل نمی دهد. کردستان «خودمختاری» خود را حفظ کرده است، اما در میان ناحیه تحت کنترل حزب دموکرات کردستان (عراق) و ناحیه تحت سلطه اتحاد میهنی کردستان عمیقا دچار چند دستگی است. بویژه که قدرت این دو حزب با رشد گروه های کرد اسلام گرا مورد تهدید قرار گرفته است. در جنوب کشور، رقابت تندی میان سپاه مهدی و شورای عالی اسلامی عراق (وابسته به عبدالعزیز حکیم) جریان دارد. در سطح محلی، میلیشیائی که «نظم» برقرار می کنند، بر طبق منطقی چپاولگر فعالیت می کنند که بر ضد منافع مردم است. منطقه نفوذ حکومت مرکزی به «ناحیه سبز» بغداد که بمانند دژ عظیمی تحت حفاظت تفنگداران آمریکا قرار دارد، محدود است.

ایالات متحده برای تقویت جلب نظر مجدد سنی ها، بر مقامات مملکتی فشار می آورد و در این منظر، در ژانویه و فوریه 2007، مجلس عراق سه قانون گذرانده است. قانون اول، به «بعث زدائی» مربوط می شود (فرماندار آمریکا  پل برمر بدنبال «آزادی» کشور در سال 2003، این  امر را تحمیل کرده بود ولی دولت آمریکا از این پس آن را مضر ارزیابی می کند)؛ لایحه دوم، عفو نسبی ده هزار زندانی (اکثرا سنی) را در مد نظر دارد؛ و قانون سوم، امتیازات ویژه قدرت های محلی و چگونگی انتخاب آنان را در اول اکتبر آینده تعیین می کند . این امر ممکن است نقش فزاینده ای را در مناطق دارای اکثریت سنی یا نواحی مختلط (اشاره شود که سنی ها انتخابات ژانویه 2005 را بایکوت کرده بودند)  به سنی ها واگذار کند.

معهذا بدلیل حدت کینه و عداوت میان نیروهای سیاسی و ضعف حاکمیت قانون، اجرای این تصمیمات دشوار خواهد بود. برای مثال، طارق الهاشمی معاون رئیس جمهوری(که سنی است) از امضای لایحه «بعثی زدائی» امتناع کرد ، زیرا این قانون بر خلاف هدف اعلام شده، می تواند به اخراج عده باز هم بیشتری از اعضای بعث از دستگاه دولتی بیانجامد.

چه کسی در عراق برنده خواهد شد؟ به هر حال، عراقی ها برنده نیستند. بدون تردید، برآورد هزینه انسانی جنگ غیر ممکن خواهد بود. و این نکته روشن است که هیچ کوشش جدی در جهت شمارش تعداد کشته شدگان عراقی به عمل نیامده است، در حالی که تعداد سربازان آمریکائی کشته شده در جنگ دقیقا معلوم است (3967 نفر در 20 فوریه 2008). ما در مورد تلفات جنگ  فقط با تخمین و برآوردها روبرو هستیم. در تنها موردی که وحدت نظر وجود دارد، دهشتناکی ابعاد فاجعه است.

گزارشی که اخیرا از سوی یک موسسه بریتانیائی بنام Opinion Research Business منتشر شده و بر مصاحبه حضوری با 2414 نفر متکی است، تایید می کند که خانواده های 20 درصد این افراد، دست کم یک نفر را از دست داده اند. این گزارش تعداد افرادی را که مستقیما یا بطور غیر مستقیم در اثر جنگ و در فاصله 19 مارس 2003 و تابستان 2007 کشته شده اند، یک میلیون نفر تخمین می زند. یک بررسی دانشگاه جان هاپکینز که از سوی مجله پزشکی The Lancer  در ماه اکتبر 2007 انتشار یافته، از رقم 650 هزار کشته سخن می راند. سازمان بهداشت جهانی به نوبه خود، در اطلاعیه ای بتاریخ 9 ژانویه 2008 اعلام کرد که از آغاز جنگ تا ژوئن 2006، 151 هزار عراقی در اثر خشونت های جنگ کشته شده اند.

انحطاط وضع امنیت با وخامت وضع زندگی روزانه همراه است. نه تنها، تولید نفت هنوز از میزان تولید پیش از جنگ نگذشته است، بلکه برق چند ساعت در روز قطع می شود. و 70 در صد عراقی ها به آب آشامیدنی دسترسی ندارند، بیمارستان ها کالائی دریافت نکرده و پزشکان بسیاری مهاجرت کرده اند و غیره. از این گذشته، تعداد پناهندگان و مهاجران به 4 میلیون نفر می رسد که از زمان جنگ افغانستان در سال 1980 بزرگترین فاجعه منطقه ای شمار می رود.

گوش چه کسی آماده شنیدن این رنج مردم است؟ همان طوری که مایکل ماسینگ در ماهنامه New York Review of Booksگزارش می دهد، گروه مطبوعاتی آمریکائی مک کلاچی Mc Clatchy دفتری در بغداد تاسیس کرده و یک وب لاگ اینترنتی موسوم به Inside Iraq«در درون عراق» براه انداخته است تا شهروندان عادی  که معمولا مورد مرحمت خاص مطبوعات آمریکائی نیستند، بتوانند نظر بدهند. (7). زیرا ، کاهش تعداد مرگ و میر سربازان باعث کاهش بازتاب جنگ در رسانه های آمریکائی شده است و این امر موجب تقویت این نظریه شده که «پیروزی » در پیش است چرا که اگر تلویزیون حرفی از جنگ نمی زند، یعنی اتفاق خاصی نیافتاده است ...

همان طوری که لیلا فاضل، مسئول دفتر مک کلاچی در بغداد توضیح می دهد، «آمریکائی ها تصور می کنند که سربازان شان در راه خیر می جنگند. عراقی ها چنین نظری ندارند. آنان سربازانی را می بینند که حضورشان در عراق فقط برای دفاع از منافع خودشان  است،  بر روی جاده ها از سمت مخالف جریان تردد می کنند، رفت و آمد را به دلخواه خود متوقف می کنند و برای کشته نشدن، بهتر است که به آنان هرگز نزدیک نشد» . یکی از شرکت کنندگان در وب بلاگ «در درون عراق» واقعه ای را تعریف می کند که طی آن سربازان آمریکائی وارد یک مدرسه می شوند، یکی از کودکان سنگی به سوی آنان پرتاب کرده بود. سربازان او را زیر کتک له و لورده می کنند. چرا، این کودک سنگ پرت کرده بود؟ «آنان سربازان خارجی هستند. ما زیر اشغال زندگی می کنیم.». لیلا فاضل اضافه می کند که بیشتر عراقی ها چنین احساساتی ابراز می کنند. «با هر کس که صحبت کردم، چنین فکر می کردند. آن ها در کشور خودشان کوچکترین قدرتی ندارند.»

چند ماه پس از تجاوز آمریکا به عراق،  ژان فرانسوآ روول نوشت: «عراقی ها عموما ضد خارجی هستند، درست مثل همه کشورهای عربی. آنان همه غربی ها را هدف می گیرند (...) ما در برابر ملتی هستیم که خود قادر به حکومت نیست و در عین حال، نمی خواهد که دیگران به آنان بپردازند.»(8). این علامه دهر جناح راست فرانسه که در سی آوریل 2006 در گذشت، از این که عراقی ها با آغوش باز  و با دسته های گل از «آزاد کنندگان» خود استقبال نکرده بودند، مشمئز شده بود. [یکی از نویسندگان و فیلسوفان راست گرا و محافظه کار فرانسهJean-François Revel، در آخرین کتابش «وسوسه فکری ضد امریکائی » به دفاع از لیبرالیسم آمریکائی پرداخته است. م  ]

اما، نخستین کسانی که به شگفت افتادند، خود رهبران آمریکا بود. آن ها قادر نبودند که احساسات ملی عراقی ها و رد وامتناع آنان را به رغم نفرتی که از صدام حسین داشتند، درک کنند و نیز از درک نفرت آنان ازهر نوع جدید استعمار که از تاریخ دردآلود و خاطره طولانی اشغال بریتانیا ریشه می گیرد، عاجز بودند. کاخ سفید، در سال 2003 به عراقی ها گوش نداد. آیا اکنون برای این کار آماده است ؟ شواهد امر چنین چیزی را نشان نمی دهد.

موفقیتی که آمریکا در ماه های اخیر کسب کرده است، هر چند که نسبی باشد، امکان داد تا فشار افکار عمومی آمریکا  بر دولت بوش جهت خروج سربازان از عراق کاهش یافته و انتقادات بین المللی بی رمق تر شود. اما، مهلتی که پیش آمده، رئیس جمهوری را به سوی تغییر استراتژی در ماه های آخر ریاستش سوق نخواهد داد. بلکه عکس آن  پیش خواهد آمد.

سازمان ملل سرانجام در سال 2004، یک سال پس از آغاز جنگ، اختیاراتی به «نیروهای ائتلاف» و در واقع آمریکا (9) تفویض کرد  که در دسامبرامسال به پایان خواهد رسید. کاخ سفید،  خواهان تمدید آن نیست و در تلاش است که آن را با قراردادی دوجانبه جایگزین کند. (مذاکرات با بغداد قرار است پیش از تابستان به پایان برسد). پرده ابهام، ماهیت این مصالحه را پوشانده است. سنای آمریکا میخواهد با استفاده از صلاحیتش چنین متنی را تصویب کند؛ کاخ سفید بدل می زند و می گوید که مشارکت آمریکا در دفاع از عراق یا ایجاد پایگاهی دائمی در این قرارداد پیش بینی نخواهد شد. و لذا تایید سنا ضروری نیست.

چشم انداز خصوصی  سازی نفت عراق

باوجود این، همین پرزیدنت بوش بود که به هنگام امضای بودجه بی سابقه 515 میلیارد دلاری برای سال مالی 2008 «توضیحاتی» بر آن افزود. به این صورت که به عقیده وی محدودیت های پیش بینی شده در لایحه برای محدودیت بودجه  برای استقرار دائمی پایگاه های نظامی در عراق، شامل او نمی شوند. (10)! از سوی دیگر، ایالات متحده، که برای تصویب قانونی جهت خصوصی سازی حوزه نفتی عراق با مجلس آن کشور در کشمکش است، از دولت عراق میخواهد که بدون رجوع به مجلس و رای آن، قانون را به اجرا درآورد ...(11)!  باوجود این، ملی شدن شرکت نفت عراق در سال 1972 برای عراقی ها غرور آمیز بوده  و هنوز نیز می باشد. و آن هم بدون توجه به وابستگی قبیله ای یا مذهبی آنان.

سرانجام، عمده ترین موفقیت بوش، شاید تغییردادن بحث در خود آمریکاست. در سال 2006، آبروریزی اجتناب ناپذیر جلوه می کرد، ولی امروز برخی ها خوش باورانه به پیروزی امیدوارند. رئیس جمهوری امیدوارست که از این راه، دستان جانشین خود را بسته و او را وادار به ادامه همان سیاست  بکند، که روشن است راه به جائی ندارد. با وجود این، موفقیت های باراک اوباما، نامزد انتخابات رئیس جمهوری که با ادامه حضور سربازان آمریکائی در عراق مخالف است، نشان می دهد که حتی در زمینه داخلی نیز، بوش مطمئن نیست موفق شود.

--------   

پاورقی ها:

1 – واژه انگلیسی بکار رفته surge است که میتوان «به جلو راندن» نیز ترجمه کرد. در اینجا، این واژه افزایش شمار سربازان آمریکائی را در عراق تداعی می کند.

2 – علاوه بر مجموعه مقالات لوموند دیپلماتیک، شماره سپتامبر6200، تحت عنوان «5 سال «جنگ با تروریسم» »، به مرجع زیر مراجعه نمائید:

Charles Lewis & Mark Reading-Smith, « False pretense », The Center for Public Inegrity, www.publicintegrity.org/warcard

3 -  ,Anthony Cordesman, «  The evolving security situation in Iraq : The continuing need for strategic patience ». Center for strategic and International Studies, Washington, 21 January, 2008

4 – دلایلی که آقای الصدر را به قبول آتش بس سوق داد در اثر زیر شمرده شده اند:

« Iraq’s civil war, the Sadrists and the surge », International Crisis Group, Bruxelles, 7  february 2008

5 – Patrick Cockbrun, « Return to Fallujah », www.counterpunch.org, 28january 2008

6 – « Awakening agonistes », Abu Aadwark (blog de Marc Lynch), http://abuaardvark.typepad.com/abuaardvark

7 -  « As Iraqis see it », The New York Review of Books, january 17th, 2008

8 – روزنامه فیگارو، چاپ پاریس، شماره8 سپتامبر 2003.

9 – تعداد سربازان نیروهای متحد آمریکا از 50 هزار در سال 2003 به ده هزار نفر در زمان حاضر رسیده اند.

10 -  به سند زیر مراجعه کنید:

Ray McGovern, « « The inquities and inequalities of War », Counterpunch, february 1,2008

www.counterpunch.org/mcgovern02012008.html

11 – روزنامه فاینانشل تایمز، چاپ لندن، شماره 6 فوریه 2008 به مقاله زیر مراجعه کنید:

« Iraq pushes ahead with oil plans » ;

 

----------    

لوموند دیپلماتیک، مارس 2008

* عنوان اصلی مقاله:

Diminution des pertes américaines, Revers d’Al-Qaïda

Les Etats-Unis vont-ils gagner la guerre en Irak ?

-------