شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۵ مارس ۲۰۰۸

خانم شهلا شفیق شما چرا؟

 

علی اصغر حاج سید جوادی

 

هنگامی امضای شما را در پای نوشته مشترک مندرج در لوموند 28 فوریه، زیر عنوان (سازمان ملل بر ضد حقوق بشر) دیدم که از برکت بمباران بدون وقفه ارتش اسرائیل، صدها کشته و زخمی از مردم بی‌دفاع نوار غزه، بر خاک بلادیده فلسطین بر جا مانده است.

 امضای شما در کنار امضای کسانی است که چه در مقام هم‌کیشی و هم‌نژادی و چه در مقام هم‌مسلکی و هم‌عقیدتی سیاسی، سالهای درازی است که در هر موقعیت و به هر مناسبت با احساس تکلیف و تعهد و تعصب، با گذاشتن پا بر روی حق مسلم مردم بی‌پناه فلسطین از استمرار تجاوز و ادامه اشغال نظامی سرزمین فلسطین با حمایت بی‌قید و شرط آمریکا با استفاده از جایگاه‌های ممتاز اجتماعی و علمی و سیاسی خود، در وسایل ارتباط جمعی و افکار عمومی غرب دفاع می‌کنند.

 بر خود بقبولانیم که خانم الیزابت ‌بادنتر و پاسکال برونر و ژرژ شارپاک و پاتریک کسل و آلن‌فین‌کیل‌کرو و برنار دبره و کورین لاپاژ و الی ‌ویزل و کلود لانزمان و غیره به خاطر هم‌کیشی و هم‌نژادی، و امثال آندره تقی‌اف به علت هم‌مسلکی و هم‌عقیدتی خواسته‌اند با وقوف کامل به دروغی که در این نوشته می‌بافند و به خورد افکار عمومی (معمولاً بی‌اطلاع) می‌دهند، با گذاشتن یک درخت ظاهر فریب در جلوی صحنه، جنگل سیاه و انبوهی را که در پشت مخفی شده است، از دید تماشاچی پنهان کنند. خانم شهلا شفیق اما شما چرا؟

خانم شهلا شفیق شما چرا بر پای نوشته‌ای امضا می‌گذارید که عنوان برجسته و چهارستونی آن در لوموند 28 فوریه سراپا مجعول و عاری از حقیقت است.

 جمعی که شما به آنها پیوسته‌اید به خوبی میدانند که سازمان ملل در مدت شصت سال پس از اعلامیه جهانی حقوق بشر درختی خوش‌نما و سروی بی‌ثمر است که در پشت بنای بستر تو خالی آن، جنگلی سیاه از جانوران وحشی و تشنه خون و پول با چنگال‌هائی مجهز به آتش ویرانگر مرگ و گرسنگی و کینه مسلط بر فضای زمینی و دریائی و هوائی کره خاکی ما وجود دارد که نام آن «شورای امنیت سازمان ملل متحد» است. آن جانوری که در ظاهر پرفریب نیرومندترین مدافع آزادی و دموکراسی، با توطئه کودتای 28 مرداد 1332 حرکت آزادی‌خواهی و مردم‌سالاری را در ایران به حمایت از شاه و به خاطر منافع سرشار شرکت‌های نفتی خود منکوب کرد، و با حمایت بی‌قید و شرط از اسرائیل به خاطر حق وتوی خود در مدت شصت سال پس از تأسیس آن همه قرارهای شورای امنیت را در تخلیه اراضی اشغالی فلسطین به دست اسرائیل به زباله‌دانی سازمان ملل انداخت یکی از پنچ عضو اصلی این جنگل پرتوحش است و هموست که با دشمنی علنی با آزادی و مردم‌سالاری ایران و با نشاندن مجدد شاه بر تخت سلطنت استبداد خودکامه راه صعود تدریجی دین‌مداران حوزه‌های مذهبی را به قله قدرت و حکومت سیاسی استقرار ولایت مطلقه فقیه هموار نمود.

 آن جانوری که به نام حمایت از زحمتکشان و تهیدستان و برای جلوگیری از سقوط حکومت پوشالی نظامیان افغانی در برابر موج فزاینده انقلاب بهمن 1357 ایران، افغانستان را با نیروی نظامی اشغال کرد و راه خروج طلبه‌های مدارس قرآنی پاکستانی را به کمک دلارهای عربستان سعودی با سازماندهی آمریکا و پاکستان به جبهه مبارزه با ارتش سرخ گشود، از اعضای با نفوذ همان جنگلی است که به نام شورای امنیت چرخ سازمان ملل را در محور منافع سیاسی ـ افتصادی خود از زمان تأسیس تا امروز می‌چرخاند. و هموست که با استفاده اختصاصی از حق وتوی خود بر هر گونه مداخله سازمان ملل و مجامع غیر دولتی مدافع حقوق بشر را در نگاه بر مصیبت و ستمی که از مسکو بر مردم بی‌دفاع چه‌چن و جمهوری‌های مسلمان فدراسیون روسیه می‌گذرد مهر باطله میزند.

 آن جانوری که با تئوری محاصره شهرها از راه روستاها برای رهائی صدها میلیون انسان زیر ستم با تسلط قدرت بر جمهوری جوان وارث امپراطوری هزار ساله در اشغال سرزمین تبت و زیر و روکردن هویت فرهنگی و سنتی مردم بی‌دفاع آن لحظه‌ای غفلت نکرد و اکنون بر سر مردم مسلمان ترکستان شرقی تابع خود در همان راهی است که همسایه دیوار به دیوار خود در چه‌چن و همکار صمیمی خود در شورای امنیت سازمان ملل میرود. از مستعمره‌چی‌های قدیمی اروپا که اکنون خود در جنگلی لبریز از تشنگی پول و خون با حق وتو نشسته‌‌اند بگذریم که در ظاهر خلع شده از خلعت استعمارگری بر سجاده دموکراسی به لباس گربه شد عابد و مسلمانا نشسته‌اند بگذریم که به نسبت قوای تحلیل رفته خود با حداکثر توانائی از تجربه‌های اندوخته خود در خوردن لاشه‌های بازمانده از شکار پر زورترها لحظه‌ای مسامحه نمی‌کنند که در جنگل وحوش اگر در سهمیه‌بندی حق وتو همه برابرند اما به قول ژرژ اورول، برخی برابرترند.

 به این ترتیب وقتی دبیر کل سازمان ملل و مسئولان صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی ـ سازمان خواربار و کشاورزی جهانی ـ سازمان یونیسف ـ سازمان یونسکو ـ سازمان تجارت جهانی ـ سازمان پناهندگی جهانی و همه ارکان وابسته به سازمان ملل جز با تأیید و تصویب پنچ عضو اصلی و دارای حق وتو در شورای امنیت این سازمان ، منصوب نمی‌شوند و هنگامی که پطرس غالی دبیر کل مصری سازمان ملل به خاطر عدم رضایت کلینتون رئیس جمهور آمریکا از طرز برخورد او با سیاست آمریکا از تجدید دورۀ دیگر در مقام دبیر کلی محروم می‌شود و تاریخ شصت ساله سازمان ملل متحد مملو از این گونه دخالت‌هاست، باید به این نتیجه برسیم که شورای امنیت سازمان ملل در حقیقت رکنی از ارکان تابعه سازمان نیست، بلکه سازمان ملل متحد تابع سیاست و منافع سیاسی ـ اقتصادی ـ نظامی پنچ عضو سازمان ملل متحد عموماً و آمریکا در رأس آن خصوصاً می‌باشد.

خانم شهلا شفیق اگر شما نمی‌دانید آنهائی که امضای شما را پای نوشته خود گذاشته‌اند به خوبی می‌دانند که سازمان ملل متحد مخلوق غلبۀ زور بیشتر بر زور کمتر است، هیتلر و ماشین نظامی او با تکیه بر زور اروپا را به خاک و خون کشید، یعنی با تکیه بر زور نه فقط بر حق زندگی مردم اروپا تجاوز کرد، بلکه میلیونها مردم بی‌دفاع اروپا را به جرم دین و نژاد در کوره‌های آد‌م‌سوزی نابود کرد.

 یک چنین هیولائی از اروپا برخاسته بود و به وسیله‌‌ای جز زور به زانو در نمی‌آمد، آنهائی هم که این غول رهاشده از خاکستر جنگ اول جهانی را به زانو در آوردند به زور متوسل شدند، اما با تشکیل سازمان ملل متحد با جعل حق انحصاری وتو برای خود به عنوان نجات‌دهندگان بشریت از توحش و بربریت نازیسم به استفاده از زور در روابط بین‌المللی لباس مشروعیت پوشاندند. در نتیجه حق انحصاری وتو برای آمریکا و روسیه و چین و فرانسه و انگلیس در شورای امنیت سازمان ملل متکی بر هیچ دلیل و سند حقوقی و تاریخی نیست و در هیچ یک از اصول حقوق بین‌الملل عمومی منعکس نشده است، این حق بر زور و بر اصل حق با قوی است متکی می‌باشد، و تا جائی پیش میرود که به عنوان مثال اگر کاخ سفید بوش نتواند به خاطر ترس از حق وتوی فرانسه از شورای امنیت سازمان ملل جواز تجاوز به عراق را دریافت کند، از بالای سر این شورا و بدون اعتنا به اصولی که در منشور سازمان ملل  برای دخالت نظامی سازمان پیش‌بینی شده است برنامه طرح شده در چارچوب سیاست خود را اجرا می‌کند.

 شکوه و شکایت امضاکنندگان نوشته مورد اشاره از سازمان‌های ملل متحد این است که این سازمان و کمیسیون رسیدگی به وضع حقوق بشر آن نسبت به وضع افراط‌گرایان اسلامی و شعارها و ضدیت و دشمنی آنها با اسرائیل و یهودیان و طبعاً نسبت به خصومت و کینه‌ورزی آنها نسبت به حقوق زن سهل‌انگاری و هر گونه انتقادی را نسبت به  آزادی و دموکراسی به پای مخالفت با اسلام مورد تخطئه قرار میدهد، امضاکنندگان نوشته یادآوری می‌کنند که: «…جنایت‌های سیاسی بزرگ همیشه به کلماتی نیاز دارند که آنها را توجیه کند از کتاب نبرد من هیتلر و رادیوی هزار تپه، از استالین تا پل‌پوت، مثال‌ها در این زمینه فراوان است تا محو و تار و مار کردن دشمن خلق به نام نژاد و به نام نجات زحمتکشان یا به نام یک نظم مقدس به این ترتیب ایدئولوژی‌های توتالیتر و خودکامه به جای مذهب می‌نشیند…..».

آنها از خود نمی‌‌پرسند زیرا صلاح آنها در این پرسش نیست، اما چرا خانم شهلا شفیق از خود نمی‌پرسد، مگر کلماتی از قبیل «ارض موعود» و «سال آینده در اورشلیم» ، « در سرزمینی که خدا به اسرائیل و فرزندان او بخشیده است» کلماتی بزرگ برای مشروعیت بخشیدن به چهل سال اشغال و تصاحب تدریجی همراه با زور و ارعاب خانه‌ها و مزارع و دهکده‌ها و شهرک‌های مردم بی‌دفاع فلسطینی نیست؟.  اگر امضاکنندگان نوشته کذائی می‌دانند و نمی‌پرسند خانم شهلا شفیق اما چرا نمی‌پرسد مگر ایدئولوژی سیاسی صهیونیزم برای استقرار در فلسطین و تصرف کامل آن ژودائیزم را وسیلۀ مشروعیت تاریخی قوم یهود در سرزمین فلسطین نکرده است؟ مگر خانم شهلا شفیق نمی‌داند که امروز در تمام اروپا و آمریکا، هر گونه انتقاد و اعتراض به اسرائیل و تجاوز بلاوقفه او به مردم فلسطین به تهمت ضد یهودیت و نژادپرستی متهم می‌‌شود و حتی کار منتقد و معترض به دادگاه و محاکمه می‌کشد؟.

اما امضاکنندگان نوشته و از جمله خانم شهلا شفیق به خوبی می‌دانند که اسلام در پهنه جغرافیائی خود از اقصی نقاط آسیای جنوبی و جنوب شرقی و آسیای مرکزی تا اقصی نقطه آفریقای شمالی کشیده می‌‌شود، با دهها قوم و نژاد و زبان بیگانه از هم و با گونه‌های مختلف و رنگارنگ آداب و سلوک و مناسک و عقاید و سنن جدا از یکدیگر، در این صورت نه فقط چیزی به نام اسلام متحد در مذهب و مسلک در این پهنه گسترده وجود ندارد، بلکه هرگز پدیده‌ای به نام "اسلامیسم" یا ایدئولوژی یا آئین متحد و یک پارچه افراطی‌گرائی نظری و عملی سیاسی شناخته نشده است. اما نقطه‌ای در این پهنه گسترده از اقیانوس هند تا سواحل مدیترانه غربی، به چشم می‌خورد که با ژئوپولیتیک خاص خود، مذهب را به صورت تنها سلاح مبارزه با زورگوئی و تجاوز و تنها وسیله دفاع از حقوق زیر پا نهاده خود در می‌آورد.

 در این ژئوپولیتیک خاص است که به سه علت، مذهب یا اسلام به رنگ اسلامیسم یا سلفیسم ملون می‌شود و یا در قالب «تروریسم و دشمنان آزادی و دموکراسی» جاسازی می‌شود.

 قبل از پرداختن به این مطلب، باید این واقعیت را گوشزد کنم که گرایش به افراط‌گرائی یا رادیکالیسم مذهبی در دنیای گسترده مسلمانان در آنجا قابل ذکر و اشاره است که به مرزهای ملی محدود می‌شود و هرگز به صورت یک ایدئولوژی سیاسی فعال و پیوسته به هم به مرزهای دیگر نواحی اسلامی صادر نشده است، مثلاً در مصر اخوان‌المسلمین و یا در ایران فدائیان اسلام که هرگز به کانون رهبری بنیادگرائی اسلامی و گسترش سازماندهی نظری و عملی آن در سایر بلاد اسلامی تبدیل نشدند، و این گونه گرایش‌های افراطی در قالب سازمان و ادبیات خود از مقوله، وجود هسته‌های افراطی و خرافی و ضد تاریخی در هر مذهب و مسلکی است.      اما مسئله و مشکل آنجا آفریده می‌شود که مذهب به عنوان آخرین سلاح مبارزه و تنها وسیله بیان حقوق پایمال شده توده‌ها حتی تا مرز توسل به خشونت خودنمائی می‌کند.

 با توجه به منطق درونی حوادث این ادعا بی‌جا نیست که بگوئیم که باعث و بانی تبدیل مذهب به اسلحه مبارزه با حقوق پایمال شده تا سرحد خشونت، آمریکا بود، اما در کجا؟ در آنجائی که آمریکا در توازی با منافع خاص سیاسی ـ اقتصادی و نظامی خود در سه جبهه، خود را متعهد کرد، این سه جبهه در منطقه‌ای گشوده شده است که هم منابع و ذخایر عظیم نفت و گاز خاور نزدیک و میانه را در بر می‌‌گیرد و هم اسرائیل را و هم نظام‌های قبیله‌ای و خودکامه و فاسد عربی را. و در این سه جبهه است که نطفه تبدیل دین به سلاح مبارزه تا سرحد خشونت از ناچاری در شکم پیوند ناگسستنی سیاست آمریکا با منابع نفتی و حاکمان مستبد و اسرائیل متجاوز بسته می‌شود و آمریکا در پیوند و بستگی با این سه جبهه است که خود مذهب را وسیله مقابله با روسیه شوروی در افغانستان و حمایت از طالبان قرار میدهد و به دست خود پناهگاه آینده اسامه‌بن‌لادن را آماده می‌سازد. این ما مخالفان و مبارزان قدیمی خودکامگی شاه و ولایت مطلقه آخوندها نیستیم، بلکه این استیون کینزر گزارشگر واقع‌نگر آمریکائی است که در کتاب همه مردان شاه می‌گوید: تخمی که آمریکا با توطئه کودتای 28 مرداد 1332 (1953)، در سرکوب نطفه آزادی و دموکراسی در ایران کاشت در 11 سپتامبر 2001 با رنگ و لعاب مذهبی در نیویورک و واشنگتن به بار نشست. خانم شهلا شفیق، کسانی که امضای شما را در پای نوشته خود گذاشته‌اند، از رنجی که هموطنان شما در محرومیت از آزادی در دوران سلطه شاه و اکنون در حکومت سیاه ملاها می‌کشند بی‌خبرند، همچنان که از فقر و بیکاری و بیماری و گرسنگی میلیونها مردمی که دست به گریبان جهل و خرافه از نعمت معرفت و دانش و آگاهی به حقوق خود در سرزمین‌های آسیائی و آفریقائی محرومند، شما از تبار آنها نیستید، «گیرم که مارچوبه کند تن به شکل مار ـ کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست».

آنها نمی‌فهمند و یا نمی‌خواهند بفهمند که چرا مردمی که هم از آزادی بیان و عقیده محرومند و هم از فرهنگ معرفت و شناخت نسبت به حقوق خود طرد شده‌اند و هم به شلاق شقاوت و خشونت مفتخوران مستبد گرفتارند جز مذهب وسیله دیگری برای بیان حق پایمال شده خود حتی تا سر حد خشونت ندارند آنها می‌دانند تا کنون و تا هرگز نه جامعه بین‌المللی و نه سازمان ملل تا هنگامی که آمریکا و روسیه و چین و فرانسه و انگلیس در مبارزه با «تروریسم اسلامی» دست اتحاد به هم داده‌اند دستی به سوی آنها دراز نخواهد کرد.    آنها نمی‌فهمند، اما شما چطور؟، شما که شاهد بودید که استبداد و فساد و خودکامگی سلطنت و سرکوب هر چه فکر و حرکت زنده چگونه توده‌ها را به آغوش خمینی انداخت، شما چرا از شناخت واقعیت بنیادگرائی مذهبی فرار می‌کنید؟ شما چرا گذشته نزدیک زندگی نسل خود و نسل‌های قبل از خود را که هیچ راهی به سوی آزادی فکر و بیان عقیده و گفت و شنود عقلانی نداشتند جز سکوت و انزوا یا زندان و شکنجه از یاد برده‌اید؟           شما با نزدیکی با الی ویزل و خانم بادنتر و فین‌کیل‌کرو نمی‌توانید بر قامت خود لباس تجدد بپوشانید، شما چرا به حرکت یهودیانی نظیر دانیل بارنبوام تبعه اسرائیل و رهبر بزرگ جهانی ارکستر توجه نمی‌کنید که برخلاف فین کیل‌کرو، که با چنگ و دندان از اسرائیل و سیاست او دفاع می‌کنند، با قبول تابعیت فلسطین در کنار تابعیت اسرائیل می‌گوید: «موجودیت مستقل مردم فلسطین شرط الزامی برای بقای دولت اسرائیل است، او می‌گوید: اگر باید فکر اروپائی یهودیت که موجب ایجاد دولت اسرائیل شد همچنان طنین خود را در آینده حفظ کند، باید با هویت فلسطینی دمساز گردد». (لوموند 5 فوریه 2008).

 خانم شهلا شفیق: هر گونه تجاوز به زندگی و هستی و حیات انسانها به هر بهانه و دست‌آویز اعم از دینی و نژادی و قومی و ملی، نزد انسانهائی که زندگی را حق ذاتی و طبیعی بشری می‌دانند محکوم است. اما بند سوم از دیباچه اعلامیه جهانی حقوق بشر «حاکمیت قانونی برای حمایت از حقوق بشر را امری ضروری دانسته است تا انسانها به عنوان آخرین چاره به طغیان بر ضد بیداد و ستم مجبور نگردد».   خوب پرسش من ازشماست اما نه از مشاهیر روشنفکران و فلاسفه و جامعه‌شناسان و برندگان جایزه حقوق بشر که امضای شما را در پای نوشته خود گذاشته‌اند، پرسش من این است که: مرز طغیان بر ضد بیداد و ستم برای انسانهائی که چه در حریم حاکمیت دولت‌های خود و چه در حریم جامعه بین‌المللی و در رأس آن سازمان ملل متحد، هیچ مرجعی برای دفاع از حق موجودیت و حیات و هستی آنها وجود ندارد از کجا شروع می‌شود؟    نویسندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر وجود حاکمیت قانون را برای حمایت از حقوق بشر ضروری دانسته‌اند، اما در منشور سازمان ملل، قدرت محرکه تأمین جهانی حاکمیت قانون برای حمایت از حقوق بشر به دست زورمندانی سپرده شده است که در شورای امنیت سازمان ملل جز تأمین منافع خاص ملی خود در روابط بین‌المللی به هیچ قراری که از سوی مجمع عمومی سازمان ملل به آنها ارجاع می‌شود پا‌ی‌بند نیستند. زیرا سازمان ملل متحد مخلوق اراده خواست دولت‌هائی است که با تکیه بر زور و قدرت نیرومند سلاح‌های خود بر تجاوزگران نازی پیروز شدند. بنابراین سازمان ملل متحد پس از جنگ دوم جهانی نظیر جامعۀ ملل پس از جنگ اول جهانی سنگ بنایش زور دولت‌هائی بود که به نام دفاع از آزادی و دموکراسی بر دولت‌هائی که با تکیه بر زور به حق آزادی و استقلال دیگران تجاوز کرده بودند غالب شدند. بنابراین حق وتوی دولت‌های فاتح در جنگ در شورای امنیت سازمان ملل در واقع همان حقی است که آنها با تکیه بر زور از غلبه بر حریف در میدان‌های جنگ به دست‌آورده بودند. به همین دلیل که استالین با تکیه بر زور ناشی از پیروزی خود در جنگ نه فقط اروپای شرقی را در حصار نفوذ خود در بند کشید، بلکه به عنوان یکی از اعضای اصلی صاحب حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل به حفاظت از منافع خاص بدست‌آمده خود نشست، با سازمان ملل بود که دنیا در چهار دیواری شورای امنیت به دو پارچه دشمنان امپریالیسم جهانی و مدافعان آزادی و دموکراسی تقسیم شد و در کنار سازمان ملل بود که جنگ سرد بین دو اردوگاه شرق و غرب آغاز شد و پیمان آتلانتیک   رنگارنگ و قشون‌کشی‌های مخفی و آشکار حق آزادی و استقلال و امنیت ملت‌های آسیائی و آفریقائی و آمریکای لاتین را زیر پا گذاشتند، اکنون چه اتفاق تازه‌ای رخ داده است که تازه پس از شصت سال که حقوق بشر با حضور سازمان ملل که مأموریت اصلی آن در منشور سازمان حفظ صلح و امنیت جهانی است اما این صلح و امنیت پیوسته به وسیله آمریکا و روسیه و چین و انگلیس و فرانسه، صاحبان حق وتو در شورای امنیت و دیکتاتورهای مورد حمایت آنها سرکوب می‌شود، خواب آسودۀ گروهی از مشاهیر روشنفکری فرانسه را آشفته کرده است؟.

خانم شهلا شفیق، آنها حق دارند با وجود تمامی صلاحیت علمی خود در پژوهش و کاوش علمی، چشم خود را از علل و ریشه‌های اساسی تجاوز به حقوق بشر برگردانند و برای فرار از واقعیت، به گردن معلول‌ها بیاویزند، صاحبان حق وتو در شورای امنیت را رها کنند که در پنچ عضو اصلی دارنده بزرگترین انبارهای سلاحهای اتمی و شیمیائی و پیچیده‌ترین وسایل نظارت فنی ، دریائی و هوائی و زمینی و مجهزترین نیروهای جنگنده جهانی خلاصه می‌شود و فراموش کنند نقش کسی را که در ریاست بر نیرومندترین قدرت سیاسی جهان و در مقام عضویت در شورای امنیت با حق وتو با دروغ و جعل و فریب افکار عمومی آمریکا، کشور عراق را به خاک و خون کشید.

 آنها که امضای شما را زیر نوشته خود گذاشته‌اند، خود نیز در نگاه به جهان در شمار همان علت‌هائی هستند که معلول آنها همان افراد و گروهها و سازمان‌هائی است که به خطر محرومیت از حمایت حاکمیت قانون چه در حریم دولت‌های خود و چه در حریم جامع بین‌الملل و سازمان ملل دست به آخرین چاره میزنند، یعنی طغیان بر ضد بیداد و ستمی که یک دم دست از گریبان آنها بر نمی‌دارد، خانم شهلا شفیق قربانی کردن جان خود به قیمت نابود کردن زندگی دیگران در هیچ منطق عقلانی قابل قبول نیست، اما این یک روی سکه است، که در دادگاه عدالت بشری آنچنان که در اعلامیه جهانی حقوق بشر منعکس شده پذیرفتنی نیست، روی دیگر سکه اما انسانهائی هستند که در جلوی سرنوشت آنها و فرزندانشان طغیان بر ضد بیداد و ستم به عنوان آخرین چاره راهی جز همان عملی که در دادگاه عقلانیت بشری قابل قبول نیست وجود ندارد. اما انصاف و عقلانیت بشری حکم میکند که از این نقطه به آسانی نگذریم و از خود و از وجدان انسانهای فارغ از هر گونه تعصب دینی و نژادی و قومی و ملی از علل و موجباتی پرسش کنیم که راه هر گونه انتخابی را برای رهائی و آزادی انسانی جز این راه مسدود کرده‌‌اند، پرسش کنیم از مسئولیت افراد و دولت‌ها و سازمان‌هائی که خود علت و یا به وجودآورنده علت‌هائی هستند که انسانها را تا ورطه یأس و ناامیدی به هاویه خشم و انتقامجوئی به ازای حفظ منافع سیاسی و اقتصادی خود سوق می‌دهند و سپس به کمک مجهزترین وفعال‌ترین وسایل تبلیغاتی ندای مظلومیت سر می‌دهند.

 خانم شهلا شفیق،

در نظر من با امضای شما در کنار مشاهیری که در آن روی سکه ایستاده‌اند چیزی بر شما افزوده نمی‌شود، زیرا آنها عامداً ـ عالماً به قول مثل معروف، حق را با ارادۀ باطل بیان می‌کنند، و وحشت‌آور این واقعیت است، که ما اکنون شاهد وضعی هستیم که کسانی که با تکیه بر زور نظامی و اقتصادی و سیاسی خود بر سرنوشت مردم جهان حکومت می‌کنند، چه در حریم مرزهای ملی و چه در حریم مرزهای بین‌المللی دیگر نیازی  به پوشاندن اراده باطل خود در پایمال کردن حقوق مردم ندارند. گوئی که صعود غول‌آسای تکنولوژی قدم به قدم با گسسته شدن پیوند همبستگی و همزیستی بشری هماهنگ شده است. وحشت‌آورتر چشم‌انداز جهانی این مصیبت است که هنوز بشریت راه حلی برای این مشکل نیافته است که انسانها نسبت به حق زندگی در آزادی، آنچنان در زیر حمایت حاکمیت قانون به امنیت جسمی و روحی برسند که از توسل به آخرین چاره که طغیان بر ضد بیداد و ستم است بی‌نیاز شوند و در مقابل خشونت قانونی اقویا به خشونت غیرقانونی ضعفا متوسل نشوند.

مارس 2008