|
|
اين شعر در رابطه با دختران قربا نی ...
می خواهم زنده بمانم
سکوت! سکوت! سکوت!
در تکرار ِ
هر لحظه ی توحُش،
صدايی می آيد از قفس
و می خراشد
دلم را هر روز
سرود آی آدمها،
آی آ دمها
کجاييد...
بال و پرم دهيد
می خواهم زنده بمانم
کبوتری زير صخره می شکند
د ختری می گريد ناتوان،
در انتظار ِ پرواز
تو فانی ست به پا
درين عصر ِآشفته ی بی نشان
در ورای زور ِ طاعون ِتازيان
چه بی تفاوت می گذريم ما
و چه بی احساس
می گوييم تمام می شود
شا يد بميرد او
صدايی از
پشت ِ غمنامه ی افق
بر می آيد
مرا به کجا می بريد
پرستوديگر
پر نمی کشد
ز يرا هزاران بار
مرده است
در زير ِ تابوت ِ خموش
ملا ل آور باد می پوشاند
در بند ِ هزاران زنجير ِ
مسموم
و مردی روان گُسيخته،
آن درنده ی پنها ن
می جود جوانه را
در رويای
مخوف ِ سياهش
آی خورشيد ببار
ببار...
در پهنه ی بستر
اين غروب
وای
ديوارها تنگند
سيل ِ رود ِ طغيانم من
دهانم قفل است
و پراز فريادم من
سکوت! سکوت! سکوت!
با ل و پرم دهيد
می خواهم زنده بمانم ...
شهلا آقاپور
(از دفتر
مرواريد سياه) سپتامبر 2006
shahla@aghapour.de
www.aghapour.de
|
|
|
| |