تبليغات چيان اسرائيل

(بخش اول)

 

از : جان مرسها یم , استفان والت

ترجمه : ص. زیبا ( فلوریدا )

 

 

سياست خارجی آمريکا در حوزه خاور ميانه در چند دهه گذشته و مخصوصاً از جنگ شش روزه 1967 اعراب و اسرائيل بر مبنای روابط اين کشور با اسرائيل شکل گرفته است. ترکيب دو سياست: حمايت بی چون و چرا از اسرائيل و تلاش های مربوط به گسترش "دمکراسی" در سراسر خاور ميانه دنيای عرب و اسلام را به چنان خشم و خروشی وا داشته است که نه تنها امنيت آمريکا بلکه بقيه جهان را نيز متزلزل کرده است. چنين موقعيتی در تاريخ سياسی آمريکا بی سابقه است. چرا آمريکا برای پيشبرد منافع کشوری ديگر مشتاقانه امنيت خود و بسياری از متحدان خود را ناديده می گيرد؟ برخی ممکن است چنين تصور کنند که تعهد آمريکا به اسرائيل به دليل منافع مشترک استراتژيک و يا مبانی اخلاقی استوار است. اما هيچ کدام از موارد ياد شده توجيه کننده حمايت مادی و ديپلماتيک فوق العاده آمريکا از اسرائيل نيست.

 

در واقع، منشاء جهت گيری سياسی آمريکا در خاور ميانه تقريباً به طور کلی از سياست های داخلی آمريکا و مخصوصاً از تلاش های "دلالان و تبليغات چيان سياسی اسرائيل" سرچشمه می گيرد. گرچه، ساير گروه های منافع خاص نيزدر شکل دهی سياست خارجی آمريکا موثر هستند اما تاکنون هيچ گروهی به اندازه تبليغات چيان اسرائيل نتوانسته است آمريکا را اين چنين از دنبال کردن منافع ملی منحرف و در عين حال همزمان به آمريکائيان بقبولاند که منافع آمريکا و کشوری ديگر—در اين مورد خاص اسرائيل—آنچنان در هم تنيده است که تشخيص آن دو از يکديگر عملاً غير ممکن است.

 

از جنگ اکتبر 1973 به بعد، هيچ کشوری به اندازه اسرائيل از حمايت گسترده آمريکا برخوردار نبوده است. از سال 1976 و به طور کلی از جنگ جهانی دوم، اسرائيل بزرگترين دريافت کننده کمک های سالانه مادی و نظامی آمريکا به شمار می رود. اين کمک در سال 2004 بالغ بر صد و چهل ميليارد دلار بود. اسرائيل مستقيماً سالانه سه ميليارد دلار يعنی حدود يک پنجم بودجه کمک های خارجی آمريکا را به سوی خود جلب می کند که حدود پانصد دلار در سال برای هر اسرائيلی است. اين گشاده دستی نسبت به اسرائيل مخصوصاً که اينک خود يک کشور صنعتی مرفه با در آمد سرانه ای معادل با کشورهائی همچون کره جنوبی و اسپانياست، بسيار در خور تامل است.

 

در حالي که همه اعانه بگيران اعاناتشان را به اقساط فصلی می گيرند، اسرائيل کل اين مبلغ را در اول سال مالی در يافت می کند که در واقع متضمن سود نيز هست. بسياری از اعاناتی که برای اهداف نظامی اهدا می شود بايد در خاک ايالات متحده آمريکا به مصرف برسد، اما اسرائيل مجاز است حدود بيست و پنج درصد از اعانات دريافتی اش را صرف رايانه در صنايع دفاعی اش بکند. اسرائيل تنها کشوری است که از حساب دهی و ارائه کارنامه در مورد اعانات دريافتی اش مستثنی است چنين مجوزی عملاً دست آمريکا را از جلوگيری از مصرف اين بودجه در برنامه هائی که مخالف آن است، مانند شهرک سازی در کرانه باختری، کوتاه می کند. همچنين، آمريکا برای بهبود و پيشرفت نظام زراد خانه اسرائيل سه ميليارد دلار به آن کشور اهدا کرده است. افزون بر آن، اسرائيل از مزيت دسترسی به سلاح های فوق العاده پيشرفته ای همچون هلی کوپترهای عقاب سياه و جت های اف شانزده نيز برخوردار است. و بالاخره اينکه آمريکا دست اسرائيل را در دسترسی به اطلاعاتی که آمريکا آن را حتی از متحدان ناتوی خود دريغ می کند باز گذاشته و چشم خود را در قبال برنامه های هسته ای تل آويو بسته است.

 

واشنگتن، همچنين، حمايت ديپلماتيک خود را از اسرائيل همواره به نمايش گذاشته است. از سال 1982، آمريکا سی و دو قطعنامه شورای امنيت سازمان ملل را، که همگی در ارتباط با محکوميت سياست های اسرائيل بودند، وتو کرده است. اين رقم بيش از همه وتو هائی است که از سوی ساير اعضای شورای امنيت تا بحال صادر شده است. چنين عملکردی تلاش کشورهای عرب برای وادار کردن اسرائيل به پيوستن و پيروی از برنامه سازمان بين المللی انرژی اتمی را خنثی کرده است. آمريکا چه هنگام بروز جنگ بين اسرائيل و کشورهای عرب و چه هنگام انجام مذاکرات صلح از اسرائيل قوياً حمايت کرده است. دولت نيکسون علاوه بر حفظ اسرائيل از خطر مداخله شوروی سابق آن کشور را در جنگ اکتبر با تجهيز سلاح ياری بخشيد. واشنگتن در مذاکراتی که به خاتمه آن جنگ انجاميد و همچنين در روند طولانی صلح گام به گام پس از آن نقشی کاملاً مستقيم و فعالانه بر عهده گرفت؛ همچنانکه در مذاکرات قبل و پس از پيمان 1993 اسلو نيز نقشی کليدی بازی کرد. در هر کدام از موارد ياد شده، اختلافاتی بين مقامات اسرائيل و واشنگتن پيش آمد که البته واشنگتن همواره از در حمايت از موضع اسرائيل وارد شد. يکی از شرکت کنندگان آمريکائی در کمپ ديويد سال 2000 گفت: "ما در اغلب موارد در نقش وکيل اسرائيل بازی کرديم." و سرانجام اينکه، بخشی از بلند پروازی دولت بوش در تغيير موقعيت خاور ميانه برای بهبود بخشيدن به موقعيت استراتژيک اسرائيل صورت می گيرد.

 

اين گشاده دستی فوق العاده در صورتی که اسرائيل اهميت استراتژيک حياتی يا اخلاقی الزام آور برای آمريکا داشت، قابل فهم بود. اما هيچ کدام از توجيهات ارائه شده از سوی آمريکا برای چنين حمايتی قانع کننده نيست. ممکن است کسی بگويد که اسرائيل در جنگ سرد با ارائه نقشی به عنوان نماينده آمريکا در منطقه با جلو گيری از گسترش نفوذ شوروی در منطقه و شکست تحقير آميز متحدان آن کشور يعنی مصر و سوريه موقعيتی حياتی برای آمريکا داشت. اسرائيل در مواردی از ساير متحدان منطقه ای آمريکا مانند ملک حسين در اردن حمايت کرد؛ و قدرت نظامی آن کشور موجب شد که شوروی بودجه بيشتری را برای حمايت از اقمار خود اختصاص دهد. و همچنين،سازمان جاسوسی آن کشور اطلاعات قابل توجهی را در مورد توانائی های شوروی در اختيار آمريکا گذاشت.

 

با اين حال، حمايت از اسرائيل برای آمريکا گران تمام شده است. و روابط اين کشور را با دنيای عرب مخدوش تر و پيچيده تر کرده است. برای مثال، تخصيص دو ميليارد و دويست ميليون دلار کمک نظامی اضطراری به اسرائيل در جنگ اکتبر به اعمال تحريم نفت از سوی اوپک منجر شد که خسارت قابل توجهی برای کشورهای غرب به بار آورد. در مقابل، نيروی نظامی اسرائيل در موقعيتی نبود که بتواند از منافع آمريکا در منطقه حمايت کند. آمريکا، به عنوان مثال، نتوانست در انقلاب 1979 ايران، که نگرانی هائی را در مورد امنيت عرضه نفت ايجاد کرده بود، به اسرائيل اتکا کند و بنابر اين ناچاربه پياده کردن طرح نيروی اعزام سريع خود شد.

 

با اولين جنگ خليج آشکار شد که اسرائيل تا چه حد بار و زحمت استراتژيکی آمريکا را افزايش داده است. آمريکا نمی توانست بدون ايجاد شکاف و گسيختگی در ائتلاف ضد عراق از پايگاه های اسرائيلی استفاده کند و بنابراين مجبور شد برای جلوگيری از هر گونه اقدام تل آويو که ائتلاف عليه صدام حسين را به خطر می انداخت به راه حل های ديگری متوسل شود. تاريخ يک بار ديگر در سال 2003 تکرار شد: گرچه اسرائيل خواهان حمله آمريکا به عراق بود اما بوش بدون مخدوش کردن روابط واشنگتن با دنيای عرب نمی توانست از کمک آن کشور بهره مند شود. در نتيجه، يک بار ديگر اسرائيل در حاشيه باقی ماند.

 

با آغاز دهه نود و مخصوصاً پس از واقعه يازدهم سپتامبر 2001، حمايت آمريکا از اسرائيل اين چنين توجيه می شود که هر دو کشور از سوی گروه های تروريستی برخاسته از دنيای عرب، مسلمان، و کشورهای شروری، که از اين گروه ها حمايت و در جستجوی ساخت سلاح های کشتار جمعی هستند، مورد تهديد قرار دارند. چنين توجيهی به اين معناست که واشنگتن نه تنها بايد دست اسرائيل را در رابطه با فلسطين باز بگذارد و تل آويو را برای واگذاری امتيازاتی به فلسطينيان قبل از کشتن يا زندانی کردن همه تروريست های فلسطين تحت فشار قرار ندهد بلکه بايد کشورهائی مانند سوريه و ايران را نيز تنبيه کند. بنابر اين ديدگاه اسرائيل متحد عمده آمريکا در جنگ با تروريسم به شمار می رود چرا که هر دو کشور دارای دشمنان مشترک هستند. در واقعيت، اما، اسرائيل در تلاش آمريکا برای روياروئی با کشورهای شرور باری بر گردن آمريکاست.

 

تروريسم مفهوم واحدی نيست و تاکتيکی است که حوزه گسترده ای از گروه های سياسی را در بر می گيرد. سازمان های تروريستی که اسرائيل را مورد تهديد قرار می دهند در رابطه با آمريکا چنين برخوردی ندارند مگر در مواردی که آمريکا عليه آنان اقدام بکند، مثل: رويداد لبنان در سال 1982. به علاوه، تروريسم فلسطين خشونتی انفجاری و تصادفی نيست بلکه به طور عمده پاسخی است به جنگ فرسايشی اسرائيل برای مستعمره کردن کرانه باختری و نوار غزه.

 

از همه مهم تر آنکه، توجيه اتحاد آمريکا و اسرائيل به دليل تهديد تروريستی مشترک توجيهی وارونه است: در واقع، خطر تروريسم برای آمريکا از رابطه بسيار نزديک اين کشور با اسرائيل ناشی شده است. حمايت از اسرائيل نه تنها به تروريسم ضد آمريکائی دامن می زند بلکه مبارزه با آن را نيز دشوارتر می کند. هيچ ترديدی نيست که بسياری از رهبران القاعده از جمله اسامه بن لادن به دليل حضور اسرائيل در بيت المقدس و موقعيت بد فلسطينيان به خشم و خروش آمده اند. حمايت بی قيد و شرط آمريکا از اسرائيل کار جلب نيرو و حمايت گسترده عمومی را برای افراط گرايان بسيار آسان تر می کند.

 

همين حالت در مورد کشورهای به اصطلاح شرور خاور ميانه نيز صادق است. اين کشورها آن قدر که تهديدی برای اسرائيل هستند برای آمريکا، اما، تهديدی مرگبار به شمار نمی آيند. حتی در صورت دسترسی اين کشورها به سلاح های اتمی، که البته شرائط مطلوبی نيست، هيچکدام از اين دو کشور مورد تهديد قرار نمی گيرند زيرا تهديد کنندگان می دانند که در صورت حمله گرفتار اقدامات تلافی جويانه سنگينی می شوند. خطر انتقال چنين سلاح هائی به تروريست ها نيز به همين دليل غير واقع بينانه و بعيد به نظر می رسد. زيرا کشور شرور نمی تواند خود را از خطر افشا و سرزنش و تنبيه ساير کشورها حفظ کند. رابطه با اسرائيل روياروئی آمريکا با کشورهای شرور را دشوارتر کرده است. زراد خانه اتمی اسرائيل يکی از دلائل کشورهای مجاور آن برای دسترسی به سلاح اتمی است و تهديد آن کشورها به تغيير رژيم عزم آنها را در دستيابی به اين سلاح ها راسخ تر می کند.

 

و دليل نهائی در زير سئوال بردن ارزش استراتژيک اسرائيل برای آمريکا اين است که اين کشور هرگز مانند يک متحد وفادار رفتار نکرده است. مقامات اسرائيلی غالباً در خواست آمريکا را ناديده گرفته و تعهدات خود از جمله توقف شهرک سازی و ترورهای از پيش تعيين شده رهبران فلسطينی را زير پا گذاشته اند. اسرائيل تکنولوژی حساس و سری نظامی خود را در اختيار چين که رقيب بالقوه آمريکاست قرار داده است؛ آنچنان که بازرس کل وزارت خارجه از آن به عنوان "روند رو به رشد و فزاينده در انتقال غير قانونی" ياد می کند. بر اساس گزارش اداره حسابرسی عمومی "اسرائيل بيش از هر متحد ديگر آمريکا عمليات جاسوسی عليه آمريکا طراحی می کند." علاوه بر پرونده جاناتان پولارد، که اطلاعات طبق بندی شده وسيعی در اوايل دهه 80 در اختيار اسرائيل قرار داده بود (و اين اطلاعات در برابر مجوز خروج يهوديان به شوروی سابق منتقل شده بود)، يک مورد جنجال برانگيز ديگر در سال 2004 روی داد: يک مقام کليدی پنتاگون به نام لری فرنکلين اطلاعات طبقه بندی شده ای را به يک ديپلمات اسرائيلی منتقل می کرد. البته اسرائيل تنها کشوری نيست که عليه آمريکا جاسوسی می کند اما اشتياق آن کشور برای جاسوسی عليه حامی عمده خود ترديد بيشتری را در مورد اهميت استراتژيک آن برای ايالات متحده بر می انگيزد!

 

ارزش استراتژيک اسرائيل تنها موردی نيست که مدافعان آن کشور مطرح می کنند. به باور آنان، اسرائيل به دليل حضور فيزيکی در حصار کشورهای دشمن به حمايتی بی بديل نيازمند است؛ اسرائيل يک کشور دمکراتيک است؛ يهوديان از جنايات گذشته رنج بسيار برده اند و شايسته برخوردی ويژه اند؛ و نهايتاً اينکه، عملکرد اسرائيل از منظر اخلاقی در مقايسه با عملکرد مخالفانش بسيار بهتر بوده است. اما دريک بازبينی نزديک و دقيق هيچ کدام از دلائل ارائه شده قانع کننده نيستند. گرچه برای وجود اسرائيل يک دليل اخلاقی قوی وجود دارد اما نفس اين وجود در حال حاضر به هيچ عنوان در خطر نيست. اگر مساله را به شکل عينی بررسی کنيم عملکرد و سياست گذشته و فعلی اسرائيل هيچ گونه توجيه اخلاقی در اولويت دادن آن کشوربه فلسطينيان به دست نمی دهد.

 

از اسرائيل غالباً به صورت داوود در مقابله با جالوت ياد می شود در حالی که عکس آن به حقيقت ماجرا نزديک تر است. بر خلاف باور عمومی، صهيونيست ها در جنگ استقلال 1947 تا 49 از نيروها و تجهيزات نظامی بهتر و برتری برخوردار بودند و نيروهای دفاعی اسرائيل پيروزی های سريع و آسانی را در برابر مصر در سال 1956 و مصر، اردن، و سوريه در سال 1967 کسب کردند. همه اين دستاوردها پيش از سرازيری کمک گسترده آمريکا به آن کشور بود. امروز، اسرائيل برترين قدرت نظامی خاور ميانه است؛. نيروهای کلاسيک آن بسيار قدرتمندتر از کشورهای همسايه است؛ و همچنين تنها کشور صاحب توان هسته ای در منطقه است؛ مصر و اردن با اسرائيل قرارداد صلح بسته اند؛ و عربستان سعودی نيز چنين پيشنهادی داده است؛ سوريه حامی خود يعنی شوروی را از دست داده است؛ عراق با سه جنگ ويرانگر نابود شده است؛ و ايران صدها مايل از آن کشور دور است؛ فلسطينيان حتی دارای يک نيروی پليس کار آمد نيستند چه برسد به ارتشی که تهديدی برای اسرائيل محسوب شود. بنابر برآورد مطالعات استراتژيک مرکز دانشگاهJaffee  تل آويو در سال 2005، "کفه توازن استراتژيک در منطقه شديداً به طرف اسرائيل متمايل است به طوری که شکاف کيفيتی قابل ملاحظه ای را در توان نظامی آن کشور نسبت به قدرت های بازدارنده و همسايگان مجاور آن به وجود آورده است." اگر حمايت از طرف بازنده انگيزه ای قوی و قانع کننده است آمريکا بايد طرف رقيبان اسرائيل را بگيرد.

 

اينکه اسرائيل کشوری دمکراتيک است که از طرف رژيم های ديکتاتوری دشمن در منطقه محاصره شده است نمی تواند توجيه کننده گستره کمک فعلی آمريکا به آن کشور باشد:در سطح جهان حکومت های دمکرات فراوانی وجود دارند که هيچکدام در سطح اسرائيل از کمک های سخاوتمندانه آمريکا برخوردار نيستند. آمريکا وقتی پای منافع خودش در ميان بوده حکومت های دمکراتيک فراوانی را بر انداخته است و از رژيم های ديکتاتوری حمايت کرده است— در حال حاضر نيز روابط بسيار حسنه ای با برخی از رژيم های ديکتاتوری جهان دارد.

 

از ديگر سو، برخی از جنبه های دمکراسی اسرائيلی با ارزش های نهادين و بنيادين آمريکا همخوانی ندارند. بر خلاف دمکراسی آمريکا، که پايه آن بر اصل برخورداری از حقوق مساوی بدون در نظر گرفتن نژاد، مذهب، يا قوميت برای همه شهروندان آن استوار است وجود کشوری به نام اسرائيل بر پايه مذهب يهوديت شکل گرفته است و شهروندی آن بر اساس نسبيت خونی است. با در نظر گرفتن اين واقعيت، جای تعجب نيست که يک ميليون و سيصد هزار عرب ساکن آن کشور به عنوان شهروند درجه دو محسوب می شوند به طوری که يکی از کميسيون های دولتی آن کشور اخيراً گزارشی ارائه داد که اسرائيل " با شهروندان عرب تبار خود تبعيض آميز و خصمانه برخورد می کند." همچنين خودداری اسرائيل از اعطای حق تشکيل يک کشور مستقل با حقوق سياسی کامل به فلسطينيان موقعيت دمکراتيک آن کشور را زير سئوال برده است.

 

يک توجيه ديگر برای حمايت اخلاقی از اسرائيل به تاريخ رنج يهوديان، مخصوصاً هالوکاست در غرب مسيحيت باز می گردد: چون يهوديان قرن ها مورد تعقيب بوده اند و تنها می توانند در يک کشور يهودی به امنيت دست يابند بسياری از مردم خواهان رفتار ويژه آمريکا با آن کشور هستند. تشکيل اسرائيل بدون شک پاسخی مناسب در برابر فهرست بلند جنايت عليه يهوديان بود اما خود اين کار به نوبه خود جنايات تازه ای را عليه يک گروه گسترده  ثالث بی گناه به وجود آورد: فلسطينيان.

اين مساله را رهبران اوليه اسرائيل به خوبی دريافت کرده بودند. ديويد بن گورين خطاب به نائوم گلدمن، رئيس کنگره يهوديان جهان گفت:

 

اگر من يک رهبر عرب بودم هرگز با اسرائيل مذاکره نمی کردم. اين طبيعی است: ما کشور آن ها را از دستشان گرفته ايم... ما از اسرائيل هستيم ولی اين موضوع به دو هزار سال پيش باز می گردد، و اين چه ربطی در حال حاضر به عرب ها دارد؟ درست است که ضد يهودگرائی، نازيسم، هيتلر، و آشوويتس وجود داشته است اما تقصير عرب ها چيست؟ آنها فقط شاهد يک چيز هستند: ما آمديم اينجا و کشورشان را دزديم. آنها چرا بايد آن را بپذيرند؟

 

از آن زمان تاکنون، رهبران اسرائيلی همواره حق ملی فلسطينيان را انکار کرده اند. گلدا ماير، يکی از نخست وزيران اسرائيل جمله مشهوری دارد مبنی بر اينکه "چيزی به عنوان فلسطينی وجود ندارد." تنها فشارهای ناشی از خشونت های افراطی و رشد جمعيت فلسطينی بود که رهبران بعدی اسرائيل را به عقب نشينی از نوار غزه و مواردی از مصالحه ارضی وادار کرد. اما حتی اسحاق رابين نيز راضی به تشکيل يک کشور مستقل فلسطينی نبود. پيشنهاد ظاهراً سخاوتمندانه احود باراک در کمپ ديويد تنها ضامن يک مستعمره تحت محاصره با کنترل همه جانبه اسرائيل بود. تاريخ تراژيک مردم يهود نمی تواند آمريکا را متعهد به کمک به اسرائيل با ناديده گرفتن عملکرد تل آويو بکند.

 

حاميان اسرائيل همچنين وانمود می کنند که اسرائيل در هر فرصتی در جستجوی برقراری صلح بوده است و حتی با وجود تحريکات اعمال شده عليه آن کشور بردباری فراوانی از خود نشان داده است و در مقابل، بنا به ادعای اين حاميان، عملکرد عرب ها با شرارت و خباثت فراوانی همراه بوده است. در عمل، اما، کردار اسرائيل خيلی متفاوت از مخالفان آن نبوده است. بن گورين تصديق می کند که صهيونيست های اوليه با عرب های فلسطينی که در برابر قصد صهيونيست ها برای تشکيل دولتی از آن خود در سرزمين عرب مبارزه می کردند—مبارزه ای که چندان تعجب آور نيز نبود، چندان هم دوستانه و انسانی برخورد نکردند، تا آن جائی که ايجاد يک کشور اسرائيلی در سال های 47- 48  با پاکسازی قومی فلسطينيان، اعدام ها، کشتارها، و تجاوز مردان يهودی به زنان فلسطينی همراه بود. رويکردهای بعدی اسرائيل از آن پس غالباً بی رحمانه تر و وحشيانه تر بوده است: کرداری که هرگونه ادعای برتری اخلاقی آن کشور را خنثی می کند. برای مثال، بين سال های 1949 و 1956 نيروهای امنيتی اسرائيل بين 2700 و 5000 عرب را که اکثراً نيز غير مسلح بودند، کشتار کردند. آی دی اف،IDF – نيروی دفاعی اسرائيل-- صدها تن از اسرای مصری را در جنگ های 1956 و 1967 به قتل رساند و در همين حال در جنگ 1967، بين 100000 )صد هزار( تا 260000 )دويست و شصت هزار( فلسطينی را از کرانه غربی که به تازگی اشغال کرده بود بيرون راند. همين کار را با 80000 )هشتاد هزار( سوری در بلندی های جولان انجام داد.

 

در جريان اولين انتفاضه، آی دی اف، با توزيع باتون به نيروهايش آنان را تشويق به شکستن استخوان های معترضان فلسطينی کرد. بنا بر تخمين شاخه سوئدی سازمان نجات کودکان "در دو سال اول انتفاضه 23600 (بيست و سه هزار و ششصد) تا 29900 (بيست و نه هزار و نهصد) کودک فلسطينی به خاطر جراحت های ناشی از ضرب و شتم سربازان اسرائيلی به درمان پزشکی نياز داشتند." نزديک به يک سوم اين کودکان ده ساله يا کمتر بودند. واکنش اسرائيل به انتفاضه دوم خشونت آميزتر بوده است تا حدی که هاآرتض، روزنامه معتبر اسرائيلی، اعلام کرد: "آی دی اف،... به ماشين کشتاری تبديل شده است که کارآئی آن حيرت انگيز و حتی هراس انگيز است." آی دی اف در چند روز اوليه قيام يک ميليون گلوله شليک کرد. از آن پس، در برابر هر اسرائيلی کشته شده، اسرائيل اقدام به کشتن 3.4 فلسطينی کرده است که اکثراً آنان نيز عابران ناظر بی گناه بوده اند. درصد کودکان کشته شده فلسطينی در برابر کودکان کشته شده اسرائيلی حتی بالاتر است يعنی 5.7 کودک فلسطينی در برابر يک کودک اسرائيلی. همچنين قابل ذکر است که صهيونيست ها با کمک تروريست های بمب گذار انگليسی ها را از فلسطين بيرون راندند. و اسحاق شامير، که زمانی تروريست و بعداً نخست وزير اسرائيل شد، اعلام کرد که "نه اخلاق يهودی و نه سنت يهودی می تواند مانع کاربرد تروريسم به عنوان وجهی از مبارزه باشد."

 

پناه بردن فلسطينیان به تروريسم گرچه غلط اما تعجب آور نيست. فلسطينيان باور دارند که هيچ راهی به جز تروريسم برای مجبور کردن اسرائيل به صلح وجود ندارد. همچنانکه يک باراحود باراک تصديق کرد که "اگر وی يک فلسطينی به دنيا می آمد، حتماً به يک سازمان تروريستی ملحق می شد."

 

بنابراين اگر هيچکدام از توجيهات استراتژيکی و اخلاقی برای حمايت آمريکا از اسرائيل قانع کننده نيستند، اين حمايت را چگونه بايد توضيح داد؟

 

توضيح را در قدرت بی منازعه و بی بديل بنگاه تبليغاتی اسرائيل بايد جست. ما از واژه "بنگاه تبليغاتی" به عنوان واژه ای کوتاه برای اطلاق به ائتلاف ملايم افراد و سازمان هائی استفاده می کنيم که در جهت هدايت سياست خارجی آمريکا برای حمايت از اسرائيل فعالانه تلاش می کنند. اين به معنای آن نيست که پديده "بنگاه تبليغاتی" جنبشی يکپارچه با رهبری مرکزی است يا اينکه افراد درون اين بنگاه دارای مواضع متفاوت در مورد مسائل گوناگون نيستند. همه يهوديان آمريکائی البته عضو اين بنگاه نيستند، چون اسرائيل برای بسياری از آنان موضوعی حياتی و اصلی به شمار نمی رود. برای مثال، در بررسی ای صورت گرفته در سال 2004، تقريباً سی و شش درصد از يهوديان آمريکائی اظهار داشتند که "نه چندان" و يا "اصلاً" از لحاظ احساسی به اسرائيل وابسته نيستند.

 

آمريکائيان يهودی همچنين در مورد برخی از سياست های اسرائيل با يکديگر اختلاف نظر دارند. بسياری از سازمان های کليدی داخل اين بنگاه، مانند کميته امور عمومی آمريکا- اسرائيل (ايپک) و کنفرانس روسای سازمان های عمده يهودی را بنياد گرايانی اداره می کنند که عموماً از سياست های توسعه طلبانه حزب ليکود و از جمله دشمنی آن با روند پيمان صلح اسلو حمايت می کنند. در همين حال، اکثريت يهوديان آمريکائی تمايل بيشتری برای مصالحه با فلسطينيان نشان می دهند و تعداد اندکی از اين گروه ها مانند صدای يهوديان برای برقراری صلح، طرفدار جدی آن اقدامات هستند. با وجود اين اختلافات، هم ميانه روها و هم بنياد گرايان خواهان حمايت همه جانبه از اسرائيل هستند.

 

جای تعجب ندارد که رهبران يهودی آمريکا غالباً با مقامات اسرائيلی مذاکره و مشورت می کنند تا مطمئن شوند که اقداماتشان در جهت پيشبرد اهداف اسرائيل است. همچنانکه يکی از تلاشگران يک سازمان عمده يهودی می نويسد: برای ما عادی است که بگوييم: "اين سياست ما در قبال فلان موضع است اما به هر حال بايد از نقطه نظرات طرف اسرائيلی مان نيز بايد آگاه شويم." ما به عنوان يک تشکل هميشه همين کار را می کنيم. تعصب شديدی عليه انتقاد از سياست اسرائيل وجود دارد و اعمال فشار عليه اسرائيل خارج از قاعده محسوب می شود. تا آن جائی که ادگار برانفمان، رئيس کنگره يهوديان جهان، با نوشتن نامه ای به پرزيدنت بوش در نيمه سال 2003 برای قانع کردن اسرائيل به خودداری از ساختن "حصار امنيتی" مجادله برانگيز به خيانت و پيمان شکنی متهم شد. منتقدان وی گفتند "چنين درخواست هائی از سوی رئيس جامعه جهانی يهوديان به رئيس جمهوری آمريکا برای متقاعد کردن وی به مقاومت در برابر سياست هائی که از  سوی دولت اسرائيل اجرا می شود، در هيچ زمان و شرائطی قابل قبول نيست."

به همين ترتيب، وقتی سيمور رايش، رئيس انجمن سياست اسرائيل، در نوامبر سال 2005 به کاندوليزا رايس پيشنهاد کرد که از اسرائيل بخواهد گذرگاه نوار غزه را بگشايد، عمل او به عنوان "يک حرکت غير مسئولانه" محکوم شد. منتقدان وی نوشتند: "در فرآيند اقدام يهوديان برای اجرای سياست هائی که متضمن امنيت اسرائيل است مطلقاً جائی برای چانه زنی وجود ندارد." برای فرار از اين حملات، رايش اعلام کرد که واژه "فشار" آنجائی که مربوط به اسرائيل می شود، مطلقاً در گنجينه لغات او جائی ندارد.

 

يهوديان آمريکائی با تشکيل صف مستحکمی از سازمان های پر نفوذ سياست خارجی آمريکا را هدايت می کنند. ايپک پرنفوذ ترين و قوی ترين آنهاست. در سال 1997 مجله Fortune  طی يک نظر خواهی از سناتورها و کارمندان آنها در خواست کرد فهرست قدرتمند ترين بنگاه های تبليغاتی واشنگتن را بنويسند. ايپک در مقام دوم پس از اتحاديه بازنشستگان آمريکائی و پيش از فدراسيون سازمان های کارگری

(AFL-CIO) و اتحاديه تفنگداران ملی قرار گرفت. نشنال جورنال در مارچ 2005 نيز به نتيجه ای مشابه دست يافت.

 

اين بنگاه همچنين دارای اعضای مسيحی مومنی همچون گری باوئر، جری فالول، رالف ريد، پت رابرتسون، و همچنين ديک آرمی و تام دیلی، رهبران سابق اکثريت نمايندگان مجلس،است که معتقدند تشکيل اسرائيل تحقق پيش بينی الهی است. اين اعضا از برنامه گسترش اسرائيل حمايت می کنند؛ به باور آنان، هر حرکتی برضد اين توسعه مخالفت با خواست و اراده خداوند است. نو محافظه کارانی همچون جان بولتون، رابرت بارتلی، سردبير سابق وال استريت جورنال، ويليام بنت، وزير سابق آموزش و پرورش، جين کيرک پتريک، سفير سابق سازمان ملل، و جورج ويل، ستون نگار پر نفوذ، نيز از طرفداران دائمی و پا برجای اسرائيل هستند.

 

ساختار بدنه دولت آمريکا راه های فراوانی را برای نفوذ در آن باز کرده است. گروه های منافع می توانند نمايندگان و اعضای شاخه های اجرائی را با بمباران های تبليغاتی به سوی خود جلب کنند؛ بودجه مبارزات انتخاباتی را تامين کنند؛ در انتخابات رای دهند؛ عقيده عمومی را شکل دهند؛ و غيره. درصد تاثير و نفوذ آنها در مورد موضوعی که عقيده عمومی نسبت به آن بی تفاوت است بسيار بالاتر است. در اين حالت سياست گذاران مجبورند سياست خود را مطابق نظر کسانی تنظيم کنند که نسبت به آن موضوع حساسيت نشان می دهند حتی اگر تعداد آن افراد اندک باشد.

 

در شکل اوليه و ابتدائی، بنگاه تبليغاتی اسرائيل چندان متفاوت از بنگاه های تبليغاتی اتحاديه های کارگری فولاد، منسوجات، و يا گروه های قومی نيست. هيچ چيز بد و خلافی در اقدام يهوديان آمريکائی و متحدان مسيحی آنها که سعی می کنند سياست آمريکا را به سوئی خاص جلب کنند ديده نمی شود: تلاش های بنگاه تبليغاتی اسرائيل توطئه ای از آن گونه که در پروتکل کهنسالان صهيون ديده می شود، نيست. در اکثر موارد، اعضای اين بنگاه، که متشکل از افراد و گروه های مختلف هستند، همان کارهائی را می کنند که ساير گروه های منافع خاص. تنها تفاوت عمده آن است که آنها بهتر کار می کنند. در مقابل اما، گروه های منافع طرفدار عرب، اگر چنين گروه هائی اصلاً وجود داشته باشند، عملکرد بسيار ضعيفی دارند که خود همين مساله کار بنگاه تبليغاتی اسرائيل را آسان تر می کند.

 

اين بنگاه دو استراتژی عمده را دنبال می کند: اول اينکه، نفوذ فراوانی را در واشنگتن دارد و کنگره و شاخه اجرائی را تحت فشار قرار می دهد. صرفنظر از عقايد و ديدگاه های خود قانون گذار يا سياست گذار، بنگاه تبليغاتی اسرائيل سعی می کند به او بفهماند حمايت از اسرائيل تصميم و انتخابی "هوشمندانه" است. دوم اينکه، تلاش اين بنگاه آن است که مطمئن شود در مکالمات روزمره مردم عادی اسرائيل در موقعيتی مثبت قرار دارد. بنگاه اين کار را با تکرار اسطوره های مربوط به پيدايش اسرائيل و بسط آن اسطوره ها در مباحثات سياسی انجام می دهد. هدف اينست که که از شنيده شدن عادلانه اظهارات انتقاد آميز در صحنه سياسی جلوگيری شود. کنترل مباحثات در تضمين حمايت آمريکا از اسرائيل حياتی است چرا که بحث تفکر برانگيز در مورد روابط اسرائيل و آمريکا می تواند آمريکائيان را به حمايت از سياستی ديگر هدايت کند.

 

يکی از ارکان کليدی کارآئی بنگاه تبليغاتی اسرائيل نفوذ آن در کنگره آمريکاست جايی که اسرائيل عملاً در برابر هر گونه انتقادی مصون است. اين نکته بسيار در خور توجه است: در حالی که کنگره آمريکا به ندرت از مباحث و مسائل مجادله بر انگيز صرفنظر می کند آنجا که پای اسرائيل به ميان می آيد منتقدان احتمالی سکوت پيشه می کنند. يکی از دلائل اين سکوت اينست که برخی از اعضای موثر و کليدی کنگره صهيونيست های مسيحی ای همچون ديک آرمی هستند. آرمی در سپتامبر 2002 اظهار کرد: "اولين اولويت من در سياست خارجی حمايت از اسرائيل است." در نگاه اول ممکن است انسان چنين تصور کند که اولين اولويت هر عضو کنگره بايد حمايت از آمريکا باشد. در کنگره همچنين سناتورها و نمايندگان يهودی ای وجود دارند که تلاششان تضمين سياست خارجی آمريکا در حمايت از منافع اسرائيل است.

 

يکی ديگر از منابع قدرت اين بنگاه ها بهره مندی آنان از کارمندان طرفدار اسرائيل در کنگره آمريکاست. همچنانکه موريس آميتی، يکی از سرپرستان سابق ايپک زمانی اقرار کرد: "شما در کاپيتال هيل می توانيد کارمندان زيادی را پيدا کنيد که يهودی هستند. اين افراد به برخی مسائل با ديدگاه يهودی نگاه می کنند. آنها کسانی هستند که در تصميم گيری های سناتورها بسيار دخيل هستند و شما از طريق آنها می توانيد کارهای بسياری انجام دهيد."

 

خود ايپک، اما، عنصر اصلی نفوذ بنگاه تبليغاتی اسرائيل در کنگره به شمار می رود. موفقيت ايپک در گرو توانائی اش در پاداش دادن به قانونگذاران و نمايندگانی است که از دستور کار آن حمايت و تنبيه کسانی است که با آن مبارزه يا مخالفت می ورزند. پول در انتخابات آمريکا رکنی ضروری است (معاملات رسوا برانگيز جک آبرامف). بنابراين ايپک دوستانش را از حمايت های  مالی قوی ای که از مجاری گوناگون وابسته به کميته های سياسی طرفدار اسرائيل سرازير می شوند، بهره مند می کند. کانديدائی که مخالف اسرائيل قلمداد شود صد در صد می داند که کمک های انتخاباتی ايپک به سوی رقيب وی سرازير می شود. از ديگر تاکتيک های انتخاباتی ايپک مبارزه نوشتاری است. در اين نوع مبارزه، بنگاه سردبيران روزنامه ها را تشويق به حمايت از کانديداهای طرفدار اسرائيل می کند.

 

هيچ ترديدی در موفقيت آميز بودن اين تاکتيک ها وجود ندارد. به اين نمونه توجه کنيد: در انتخابات سال 1984، ايپک عامل اصلی شکست چارلز پرسی، کانديدای ايلی نويز،بود. پرسی به اعتقاد يکی از اعضای برجسته بنگاه "بی توجهی و حتی دشمنی نسبت به سياست های ما به نمايش گذاشته بود." و اين هم روايت تاماس داين، سرپرست وقت ايپک، از اين واقعه است: "همه يهوديان آمريکائی از اقصی نقاط کشور متفقاً به شکست پرسی رای دادند. و همه سياستمداران آمريکائی اعم از آنانی که در حال حاضر دارای سمتی هستند و آنانی که در صدد کسب کرسی و سمتی هستند، اين پيام را گرفتند."

 

نفوذ ايپک در کاپيتال هيل از اين هم فراتر می رود. بنا به گفته داگلاس بلومبرگ، يکی از کارکنان سابق ايپک،: "بسيار عادی است که اعضای کنگره و کارکنان آنها قبل از مراجعه به کتابخانه کنگره، خدمات تحقيقاتی کنگره، کارکنان کميسيون ها، و يا متخصصان اجرائی در مورد موضوعی اول به ايپک مراجعه کنند. " از همه مهم تر آن که به گفته وی "نوشتن و تنظيم سخن رانی ها، تحقيق و بررسی روی قوانين، مشاوره در مورد تاکتيک ها، انجام تحقيقات، يافتن مسئولان اجرائی و برگزاری رای گيری به ايپک واگذار می شود."

 

جان کلام اينست که ايپک در واقع امر عامل يک دولت بيگانه است با مشتی آهنين درون کنگره آمريکا برای جلوگيری از هر گونه بحث و مجادله در مورد سياست آمريکا در قبال اسرائيل؛ حتی اگر آن سياست نتائج وخيم و مهمی را برای کل جهان به بار بياورد. به عبارتی ديگر، يکی از سه شاخه اصلی دولت قوياً متعهد به حمايت از اسرائيل است. همان طور که يکی از سناتور های سابق، ارنست هولينگز، هنگام بازنشستگی اش گفت: "شما در اينجا نمی توانيد سياستی غير از آنچه که ايپک به شما ديکته می کند در مورد اسرائيل اتخاذ کنيد." يا همچنان که، آريل شارون زمانی به يک آمريکائی گفت: "وقتی مردم در مورد نحوه کمک به اسرائيل می پرسند به آنها می گويم به ايپک کمک کنيد."

 

اعمال نفوذ بنگاه تبليغاتی اسرائيل تا شاخه اجرائی دولت نيز کشيده شده است که بخشی از آن به دليل نفوذ رای دهندگان يهودی در انتخابات رياست جمهوری است. گرچه رای دهندگان يهودی آمريکا چيزی کمتر از سه درصد از کل رای دهندگان را شامل می شوند با اينحال کمک های مبارزاتی فراوانی را به نامزد های هر دو حزب می رسانند. بنا به تخمين واشنگتن پست نامزد های دمکرات "حدود شصت درصد از بودجه انتخاباتی شان را از منابع يهودی دريافت می کنند." و با توجه به شرکت همه جانبه يهوديان در انتخابات و تمرکز آنها در ايالت های کليدی همچون کاليفرنيا، فلوريدا، ايلی نويز، نيويورک، و پنسيلوانيا نامزدهای رياست جمهوری به شدت از مخالفت کردن و يا خشمگين کردن آنها خودداری می کنند.

 

يکی از وظائف اصلی سازمان های کليدی اين بنگاه جلوگيری از اشتغال منتقدان اسرائيل در پست های مهم سياست خارجی آمريکاست. جيمی کارتر مايل بود که پست وزارت امور خارجه را به جورج بال بدهد اما می دانست که بال به عنوان منتقد اسرائيل شانسی برای کسب اين سمت نخواهد داشت. به همين ترتيب، قانونگذاران آينده نگر تشويق می شوند که آشکارا و با همه وجود از اسرائيل حمايت کنند. بنا بر اين اصل، منتقدان آشکار سياست اسرائيل موجوداتی خطرناک در ساختار سياست خارجی شناخته می شوند.

 

وقتی که هاوارد دين از آمريکا در خواست کرد در مناقشه اعراب و اسرائيل نقشی "بی طرفانه تر" اجرا کند، سناتور جوزف ليبرمن دين را متهم به فروختن اسرائيل کرد و گفت که خواسته های دين "غير مسئولانه" بود. تقريباً همه اعضای برجسته دمکرات در مجلس نمايندگان با امضای نامه ای از اظهارات دين انتقاد کردند و شيکاگو جويش استار گزارش داد که "کاربران ناشناسی ...با فرستادن ای ميل به رهبران يهودی در سراسر کشور هشدار می دهند –البته بدون هيچ مدرک و گواهی—که انتخاب دين بنا به دلائلی برای اسرائيل بد است."

 

اين نگرانی بی مورد بود؛ دين در واقع يکی از طرفداران پر سر و صدای اسرائيل است: مسئول مبارزه انتخاباتی او يکی از رهبران سابق ايپک بود و دين گفت که نظرات شخصی اش در مورد اسرائيل بيشتر متمايل به نقطه نظرات ايپک است و هدف وی از اين پيشنهاد تنها اين بود که اگر واشنگتن می خواهد"طرفين درگيری را به سوی يکديگر جلب کند،" بايد ميانجی صادقی باشد. اين ابداً ربطی به راديکال بودن ندارد اما بنگاه تبليغاتی اسرائيل بی طرفی را تحمل نمی کند.

 

در دوران کلينتون، سياست خاور ميانه بيشتر توسط مقامات بسيار نزديک به اسرائيل يا نزديک به سازمان های طرفدار اسرائيل نوشته و طراحی می شد. از جمله اين افراد می  توان به مارتين ايندايک، معاون سابق سرپرست تحقيقاتی ايپک و يکی از بنيانگذاران موسسه واشنگتن برای سياست خاور نزديک (WINEP)، دنيس رز، که پس از ترک دولت در سال 2001 به آن موسسه ملحق شد، و هارون ميلر، که در اسرائيل زندگی کرده است و اغلب از آن کشور ديدار می کند، اشاره کرد. اين افراد از جمله نزديک ترين مشاوران کلينتون در اجلاس کمپ ديويد در جولای 2000 بودند. گرچه اين سه تن از روند پيمان صلح اسلو و از تشکيل يک کشور مستقل فلسطينی حمايت کردند اما حمايت آنان در چارچوب پذيرش اسرائيل بود. هيات آمريکائی دستور کار خود را از احود باراک گرفت، موضع ميانجی گری خود را پيشاپيش با اسرائيل همآهنگ کرد، و هيچ گونه پيشنهاد مستقلی ارائه نداد. جای تعجب نيست که مذاکره کنندگان فلسطينی لب به شکايت گشودند و گفتند که "آنها با دو تيم اسرائيلی مذاکره می کردند: يکی تيمی که پرچم اسرائيل را به اهتزاز در آورده بود، و ديگری تيمی که پرچم آمريکا را بلند کرده بود."

 

اين شرائط در دولت بوش شکلی رسمی تر و قوی تر به خود گرفته است چرا که مقامات بلند پايه آن را طرفداران پر شر و شور اسرائيل همچون اليوت آبرامز، جان بولتون، داگلاس فيث، لوئيس اسکوتر ليبی، ريچارد پرل، پال ولفوويتز، و ديويد ورمسر تشکيل می دهند. خواهيم ديد که اين مقامات چگونه همواره از سياست های مورد نظر اسرائيل و مورد حمايت سازمان های وابسته به بنگاه تبليغاتی آن کشور طرفداری می کنند.

 

بنگاه، البته، خواهان گفتگو و مناظره آزاد نيست چون چنين گفتگوئی ممکن است آمريکائيان را در مورد کيفيت و سطح حمايتی که از اسرائيل می کنند به فکر و انديشه وا دارد. بنا بر همين اصل، سازمان های اسرائيلی به سختی تلاش می کنند تا نهادهای موثر بر افکار عمومی آمريکا را تحت تاثير قرار دهند.

 

مرکز نفوذ بنگاه رسانه های فراگير است؛ اريک آلترمن می نويسد، "در مناظره هائی که بين خبرگان و کارشناسان امور خاور ميانه صورت می گيرد ميدان از آن کسانی است که انتقاد از اسرائيل را حتی نمی توانند به مخيله خود وارد کنند." آلترمن سپس شصت و يک ستون نگار و مفسر را که بی محابا و بدون هيچ قيد و شرطی از اسرائيل حمايت می کنند، به فهرست در می آورد. اما بر خلاف اين فهرست بلند بالا تنها می تواند از پنج کارشناس خبری که همواره از اسرائيل انتقاد و از موضع عرب ها حمايت می کنند، نام ببرد. گرچه روزنامه ها غالباً مقالاتی را در قالب نظرات خوانندگان که حاوی مطالبی در مخالفت با سياست های اسرائيل است، چاپ می کنند اما کفه ترازو اغلب به نفع طرف ديگر می چرخد. بسيار دشوار است که رسانه های فراگير بتوانند مطالبی از قول مفسران خود در مخالفت با اسرائيل چاپ کنند.

 

رابرت بارتلی زمانی گفت: "شامير، شارون، بی بی—هرچه که ميل آنها باشد برای من نيز مطلوب است." تعجبی ندارد که روزنامه او يعنی وال استريت جورنال همراه با روزنامه های مطرح ديگری همچون شيکاگو سان تايمز، و واشنگتن تايمز به طور منظم اقدام به چاپ مقالاتی می کنند که قوياً از اسرائيل حمايت می کنند. مجلاتی همچون کامنتری، دی نيو ریپابليک، و ويکلی استاندارد در هر موضع و فرصتی از اسرائيل حمايت می کنند.

 

جانبداری نوشتاری را در روزنامه هائی همچون نيويورک تايمز هم که گاهی از سياست های اسرائيل انتقاد می کند و گاهی اقرار می کند که فلسطينيان همواره در رنج و تعب زندگی می کنند، نيز می توان ديد. البته حمايت اين روزنامه از فلسطين همواره يک دست و بدون تعصب نيست. مکس فرنکل، سردبير اجرائی روزنامه، در خاطرات خود می نويسد که چگونه ديدگاه خود وی در تصميماتش در مقام سردبيری برای چاپ يک مقاله تاثير می گذاشت، "من بيش از آنچه که جرات ابراز آن را داشته باشم به اسرائيل و اهداف آن وفادار بودم. با توجه به اطلاعاتم از اسرائيل و دوستانی که در آن کشور داشتم بيشتر مقالات و ستون های مربوط به خاور ميانه را خود من می نوشتم. به طوری که قبل از يهوديان، اين عرب ها بودند که متوجه شدند مقالات من بيشتر از ديدگاه اسرائيلی مطرح می شود."

 

گزارش های خبری بی جانبه تر و بی طرفانه تر عرضه می شوند که اين امر بخشی به دليل تلاش گزارشگران برای ارائه گزارش های عينی تر است و بخشی به خاطر غير عملی بودن ارائه گزارش متعصبانه در صحنه حوادث بدون اعتراف به اقدامات اسرائيل در سرزمين های اشغالی؛ بنگاه برای جلوگيری از گزارش های نامطلوب، اقدام به مبارزه از نوع مبارزات نوشتاری، تظاهرات، و بايکوت روزنامه هائی می کند که مطالبشان از ديدگاه آنان ضد اسرائيلی تلقی می شود. يکی از مديران سی ان ان گزارش می دهد که گاهی روزانه شش هزار ای ميل در مخالفت و شکايت از پخش يک گزارش دريافت می کند. در می سال 2003، يک کميته هواخواه اسرائيل به نام "کميته گزارش دقيق از خاور ميانه در آمريکا" در سی و سه شهر ايالات متحده تظاهراتی را در برابر ايستگاه راديوی عمومی آمريکا، ان پی آر، به راه انداخت. اين کميته همچنين تلاش کرد حاميان مالی ايستگاه را قانع کند تا زمانی که راديو سياست خود را عوض نکرده و گزارش های آن از خاور ميانه با دلسوزی بيشتر نسبت به اسرائيل همراه نباشد، حمايت مالی خود را از آن ايستگاه قطع کنند. ايستگاه ان پی آر در بوستون به خاطر اين تلاش ها يک ميليون دلار از حمايت های مالی خود را از دست داد. و اکنون نوبت دوستان اسرائيل در کنگره است که فشارهای خود را آغاز کنند: گام اول آنان در خواست برای بازرسی و رسيدگی داخلی بر پوشش خبری آن ايستگاه از منطقه خاور ميانه است.

 

حاميان اسرائيل همچنين بر فکر انبارها، که دارای نقش مهمی در شکل دادن به افکار عمومی و سياست واقعی آمريکا هستند، تسلط دارند. بنگاه در سال 1985 با کمک مارتين ايندايک فکر انبار خود به نام WINEPرا تاسيس کرد. وينيپ گرچه با ادعای ارائه ديدگاهی "همه جانبه و واقع گرايانه" از مسائل خاور ميانه سعی در کم رنگ جلوه دادن ارتباط خود با اسرائيل می کند اما سرمايه گذاری و اداره آن از سوی اشخاصی صورت می گيرد که قوياً به پيشبرد دستور کار اسرائيل متعهد هستند.

 

البته نفوذ بنگاه فراتر از وينيپ است. در طول بيست و پنج سال گذشته، نيروهای طرفدار اسرائيل جای پای خود را در انستيتوی انترپرايز آمريکا، موسسه بروکينگز، مرکز سياست امنيتی، موسسه تحقيقاتی سياست خارجی، بنياد هريتيج، موسسه هودسون، موسسه تحليل سياست خارجی، و موسسه يهوديان برای امور امنيت ملی محکم کرده اند. در اين فکرها انبارها به ندرت می توان منتقدان حمايت آمريکا از اسرائيل را ديد.

 

به عنوان نمونه موسسه بروکينگز را در نظر بگيريد. سال های متمادی، کارشناس و خبره اصلی آن در امور خاورميانه ويليام گوانتت بود مردی که شهرتی در خور در ارائه خبرها و تحليل های بی جانبه داشت. امروزه، اما، پوشش خبری برو کينگز از مسائل خاور ميانه از سوی "مرکز شابان برای مطالعات خاور ميانه" صورت می گيرد که که بودجه آن از سوی حييم شابان، يک بازرگان اسرائيلی-آمريکائی و يک صهيونيست دو آتشه تامين می شود. مدير مرکز نيز البته مارتين ايندايک هميشه در صحنه حاضر است. موسسه ای که زمانی يک مرکز غير حزبی بود اکنون به قسمتی از گروه کر طرفدار اسرائيل تبديل شده است.

 

اما مرکز اصلی چالش بنگاه تبليغاتی اسرائيل صحن دانشگاه هاست. در دهه نود، در جريان روند پيمان صلح اسلو انتقاد بسيار ملايمی از اسرائيل در دانشگاه ها جريان داشت اما با شکست پيمان اسلو، به قدرت رسيدن شارون، اشغال مجدد کرانه باختری در بهار سال 2002 از سوی آی دی اف، و بکار گيری نيروی نظامی سنگين برای شکست انتفاضه دوم انتقاد دانشگاهيان از اسرائيل بالا گرفت.

 

بنگاه بلافاصله دست به کار شد تا دانشگاه ها را بار ديگر تسخير کند. گروه های جديدی همچون کاروان دمکراسی، که سخنرانان اسرائيلی را برای سخنرانی به دانشگاه ها دعوت می کرد، مثل قارچ از زمين روئيدند. گروه های قديمی تر مانند مجمع يهوديان برای مسائل عمومی و هيلل و يک گروه جديد به نام اسرائيل در ائتلاف دانشگاه ها به يکديگر پيوستند تا با همکاری با يکديگر چهره در هم ريخته اسرائيل در دانشگاه ها را شکل بخشند. بالاخره ايپک با اختصاص سه برابر بودجه معمولی برنامه هائی را در جهت هدايت و رهبری فعاليت های دانشگاهی و آموزش طرفداران جوان ترتيب داد تا بتوانند دانشجويان بيشتری را برای شرکت در تلاش های ملی طرفداری از اسرائيل جلب کنند.

 

بنگاه همچنين بر آنچه که اساتيد می نويسند و تدريس می کنند نظارت می کند. در سپتامبر 2002، مارتين کريمر و مدانيل پايپز، دو نو محافظه کار و طرفدار پر شر و شور اسرائيل وب سايتی را به نام "نگاه دانشگاه" به راه انداختند و در آن وب سايت عليه چهره های دانشگاهی مشکوک مطالبی را نوشتند. آنان همچنين دانشجويان را تشويق می کردند که هرگونه رفتار يا اظهار نظری را که ممکن است ضد اسرائيلی تلقی شود گزارش دهند. چنين تلاش آشکار برای به فهرست سياه کشانيدن و ترساندن دانشگاهيان واکنش شديدی بر انگيخت به طوری که کريمر و پايپز مجبور شدند مطالب مربوط عليه افراد را از وب سايت بردارند اما تشويق دانشجويان به گزارش فعاليت های "ضد اسرائيلی" همچنان ادامه دارد.

 

(ادامه در بخش دوم و پایانی)