صديقه دولت آبادي،
زبان گوياي زنان
محمد حسين خسرو پناه
نقل از : فصلنامه گفتگو
شماره: 38
آذر1382
سر آغاز جنبش زن ايراني براي دستيابي به حقوق خويش به
انقلاب مشروطه بازمي گردد.تا آن زمان،زنان تجدد طـلب ـ که محدود و کم شمار
بودنــــد ـ در محافل و مجالس خود به بحث و بررسي دربارهء شرايط زندگي و موقعيت
فردي و اجـتماعي زن ايراني در سنــجش با زن اروپايي مي پرداختند و اقدامات لازم
براي تحول اين وضعيت رامورد تأمل قرارمي دادند.انقلاب مشروطه وآزادي هاي سياسي و
اجتماعي ناشي از آن موجب شد تا اين گروه از زنان بتوانند از يک سو مطالبات و هدف
هاي خود را ازمحافل در بسته به صحنه جامعه بکشانند و براي دستيابي به آن بکوشند از
سوي ديگر،در پيوند با جنبش عمومي تلاش کنند تا آبشخور نابساماني هاي جامعه ايران و
راه برون رفت از آن را بيابند و چاره انديشي هايشان را ارائه کنند .
صديقه دولت آبادي (۱۲۶۱ـ۱۳۴۰هـ ش )از زمرهﺀ اين زنان
است . فعاليت براي احقاق حقوق زنان را از سال هاي پاياني سلطنت قاجار ها آغاز کرد
ودر دوره پهلوي ها نيز در اين زمينه فعال ماند . در طول نيم قرن فعاليت ، نقش و تاً ثير او در جنبش زن ايراني بر يک منوال
نبود و با فراز و نشيب هايي همراه شد. روزنامه«زبان زنان» ، نه تنها در کارنامهء دولت آبادي بلکه در جنبش زن
ايراني از اهميت بسيار زيادي برخوردار است.زيرا زن ايراني براي نخستين بار توانست
روزنامهء سياسي منتشر کند وازطريق آن مواضع و نظريات خود را براي سامان يابي و
تحول جامعه ايران ارائه نمايد.آنچه درپي مي آيد شرح اين مواضع ونظريات است.
صديقه دولت آبادي در سال
۱۳۳۷هـ ق /۱٩۱٩م تقاضانامه انتشار جريده اي به نام«زبان زنان» را به وزارت معارف
داد که در۱۷شعبان /۱۸مه همان سال مجوز آن به عنوان مجله صادر شد. ۱
اما دولت آبادي بي اعتنا به آن مجوز، زبان زنان را در چهار صفحه و به صورت روزنامه منتشر کرد. در آن
زمان ، سه سال از انتشار آخرين
شماره روزنامه شکوفه مي گذشت و در اين مدت زنان تجدد طلب ارگاني براي تبليغ
و ترويج نظريات و هدف هاي خود نداشتند . اگر چه زبان زنان مي توانست اين
کمبود را جبران کند اما انتشار آن در اصفهان و دسترسي نداشتن به امکانات پايتخت
موجب نگراني فعالان حقوق زنان گرديد. مضمون اين نگراني را مي توان از نامه
ممتازالدوله وزير معارف وقت به صديقه دولت آبادي دريافت . ممتازالدوله
نوشت:«امتيازمجله زبان زنان صادر و ارسال، ولي ناگزيرم تذکر بدهم چون اول نامه اي
است که به نام زن منتشر ميشود و اقدامات بانوان هر کشور ذيقيمت مي باشد، اگر مي
توانيد اين طفل نوزاد را پايه دارکرده تا به حد رشد برسانيد درانتشارش کوشش کنيد
والا اين اقدام را به وقت موافق تري موکول و زبان زنان را در شهر آزادتري به چاپ
برسانيد،زيرا که ضرر يک قدم عقب افتادن بيش ازدو قدم جلو رفتن است.»۲ نگراني
ممتازالدوله بي پايه نبود،اوبه عنوان وزيرمعارف از تلاش هاي نا کام دولـــــت
آبادي براي تاًســـيس دو دبستــان دختـــرانه( ام المدارس ومکتبخانه
شرعيات) درسال هاي۱۳۳۴و۱۳۳۵هـ ق /۱٩۱۵و۱٩۱۶م و مخالفت قاطعانه سنت گرايان
اصفهان که به تعطيلي آنها انجاميد ،
آگاه بود.
عليرغم نگراني هايي ازاين دست، دولت آبادي روزنامه زبان
زنان را به مدت دو سال در اصفهان منتشر کرد.اولين شماره آن در ۲۰شوال ۱۳۳۷هـ ق
/۱٩جولاي ۱٩۱٩م و آخرين شماره آن ـ شماره ۵۷ ـ در ۲۱ربيع الثاني ۱۳۳٩هـ ق منتشر
شد.در سال اول ماهي دو شماره و در سال دوم به صورت هفتگي انتشار يافت. اين
روزنــــــامه براي نخستين بار در تاريخ مطبوعات ايران محدوديت جنسي به جهت انتشار
مقاله ها و مطالب قائل شد.درسرلوحه تمام شماره هاي زبان زنان تصريح شده بود
«تنها نوشته هاي دختران و زنان پذيرفته » مي شود .هر گاه مقاله اي از مردان به اين
روزنامه مي رسيد، دولت آبادي ضمن اعلام دريافت آن تذکر مي داد:«نگارش شما را چاپ
نخواهيم کرد. البته در سرنوشت [سرلوحه] روزنامه زبان زنان خوانده ايد که
مطلق نوشته هاي زنان و دختران پذيرفته مي شود نه ازمردان.»۳ حتي براي
اينکه مردي به نام زن مقاله يا مطلبي براي اين روزنامه نفرستد،اعلام کرد:«خانم ها
که مقالات و پاکت ها به امضاء محفوظ با نشان اسم به ادارهء ما مي فرستند ، محترماً
خاطرنشان مي کنم اگرميل بدرج وياجواب دارند بايد خويشتن را معرفي نمايند.»٤
درموردپايبندي عملي صديقه دولت
آبادي به اجراي چنين محدوديتي اطلاع نداريم،اما مي دانيم که درتاريخ مطبوعات
اختصاصي زنان ايران،تنها نامه بانوان بود که آن هم چنين محدوديتي را رسماًاعلام کرد،
گو اينکه عملاًنتوانست به آن پايبند باشد و در شمارهء اول آن (اول مرداد ۱۲٩٩) شعر
«کفن سياه» از ميرزاده عشقي به چاپ رسيد.

|
روزنامه زبان زنان در ابتدا مانند ديگر جرايد اختصاصي
زنان در آن دوره ، به لزوم تحصيل دختران و ضرورت تاًسيس مدرسه براي آنان و مباحث
مربوط به حوزهء خصوصي (مانند شرايط انتخاب همسر، روابط زن و شوهر، اصول خانه داري
و...) مي پرداخت. مناسبات مردسالارانه و روابط سنتي را دراين حوزه نقد و بررسي مي کرد و مي کوشيد طرحي نو براي تحول آن ارائه
کند. اما دولت آبادي اين را کافي نمي دانست ؛ او معتقد بود بين حوزه هاي خصوصي و
عمومي، يعني بين امکان شهروندي و مشارکت در زندگي سياسي و اجتماعي جامعه با
برخوردار بودن زن و مرد از حقوق يکسان در محيط خانواده ارتباط بنيادين وجود دارد و
احقاق حقوق زنان در خانواده و جامعه با هم وابسته است . از اين رو ، خواستار مشارکت زنان در زندگي سياسي کشور بود و زبان
زنان را امکاني براي تحقق آن مي دانست. اما در آن زمان دستِابي به چنين هدفي بسيار بعيد مي
نمود؛ زيرا از دوره اول مجلس شوراي ملي به
بعد که امکان مشارکت عمومي در قدرت سياسي فراهم شد ، هر گاه زنان تجدد طلب در صدد
بر آمدند تا تشکل سياسي مستقل خود را ايجاد کنند يا در امور سياسي به رأي و
صلاحديد خود مشارکت نمايند با واکنش سريع و قاطعانه مجلس شوراي ملي يا وزارت معارف
مواجه شدند. حتي در سال ۱۳۳۱هـ ق⁄۱٩۱۳م روزنامه شکوفه تنها به اين دليل که از بين
کانديداهاي نمايندگي دوره سوم مجلس شورا عده اي را به عنوان منتخبين خود برگزيد وازمردان
خواست که به آنان رأي بدهند ، از سوي وزارت معارف چند روزي توقيف شد۵. .علاوه بر چنين پيشنهادي دولت
آبادي در هنگام تقاضاي امتياز زبان زنان ملتزم شده بود که راه و روش مجله صرفاً«
آگاهي زنان بر وظايف مشروعهء خود و نشر آثار ادبي و اخلاقي در ميان ايشان » باشد.۶
عليرغم تفسير پذيربودن «وظايف مشروعه»،چنين راه وروشي ازنظر وزارت معارف به معناي غيرسياسي
بودن زبان زنان بود.اما دولت آبادي اين بار نيزبدون اعتنا به موانع
ومحدوديت ها،روزنامه زبان زنان را به تدريج به ارگان سياسي زنان تجددطلب
تبديل کرد.احتمالا ًبراي چنين اقدام جسورانه و بي سابقه اي ، صديقه دولت آبادي
ازنفوذ برادرانش(خصوصا ًميرزا يحيي) استفاده کرده است. آنچه اين حدس را تقويت مي
کند مماشات و تساهل دور از انتظار وزارت معارف است که در برابراين تغيير روش و تداوم آن واکنشي از خود نشان نداد.
زبان زنان درشرايطي تغيير راه و روش داد که بحران همه جانبه
سياسي و اقتصادي کشور را فرا گرفته بود؛ معضل
بي پولي و تهي بودن خزانه ، بنيه مالي دولت را به صورتي فرسوده و ناتوان کرده بود
که با اعلام ورشکستگي فاصله اي نداشت. علاوه بر اين دولت مرکزي اقتدار خود را از
دست داده بود و احکام و فرامين آن فراتر از دروازه هاي تهران چندان معتبر نبود .
گروه هاي ايلي و محلي در مناطق مختلف سر بر آورده و کشور را با نا امني و خطر از
هم گسيختگي روبرو کرده بودند. کانونهاي انقلابي در گيلان و سپس در تبريز پديد آمده
بود که دولت مرکزي را در خدمت منافع ملي نمي دانستند و ضمن به چالش طلبيدن آن ،
خواستار انجام تحول اساسي در کشور بودند . رهبران توانمند احزاب سياسي عمدتاً در
تبعيد به سر مي بردند و فعالان سياسي يا منفعل و نظاره گر اوضاع بودند يا بي
اعتبار شده و کارآيي خود را از دست داده بودند . به لحاظ خارجي نيز دولت انگلستان تلاش
ميکرد از غيبت روسيه در صحنهء سياسي ايران (به علت انقلاب اکتبر ۱٩۱۷و جنگ داخلي )
استفاده کرده و بر سراسر ايران مسلط شود.
صديقه دولت آبادي در برخورد با اين وضعيت پيش از هر
چيز به استقلال و تماميت ارضي
ايران مي انديشيد . او خطاب به فعالان سياسي کشور مي نوشت : « ما وقتي مي توانيم
کار بکنيم که در دامن استقلال و ارتقاء وطن نشسته باشيم، ورنه اگر خداي نکرده اصل نباشد در فرع با کدام جان و
دل [مي] توان دامن خدمات را به کمر زد و کار کرد.» ۷ دولت آبادي که
بنيان انديشه سياسي و اجتماعي او مبتني
بر ناسيوناليسم و احقاق حقوق زنان بود ، مشي سياسي روزنامه زبان زنان را به نحوي تعيين کرد که درخدمت
اين وظيفه باشد . او در اين باره مي نوشت: «روزنامه زبان زنان از هيچکس ملاحظه
ندارد و تنها براي منافع ايران و ايرانيان و سعادت اجتماعي و ترقي عالم زنان قيام
کرده و با پول خود و فکر آزاد خويش به اميد يکتا پروردگار روي پاهاي خويشتن استوار
است ... در مرام خود آنچه را عليه ايران ديده بد مي گوئيم و آنچه را بر منافع وطن
ديده ، خوب مي خوانيم .»٨
دولت آبادي براي سامان يابي جامعه ايران و عبور آن از
بحران دو راه حل کوتاه مدت و دراز مدت مد نظر داشت. درطرح کوتاه مدت ،« بهترين چارهء رستگاري احوال عمومي ايران[را]اتحاد
واتفاق همه آزاديخواهان » مي دانست و در توضيح چگونگي آن پيشنهاد مي کرد:«
هرجمعيتي مي تواند در حزب خود بماند و پيرو مرام خود باشد . ولي به واسطهء يک مجلس
اتحاد واتفاق که نمايندگان مساوي هرحزب و جمعيت درآن عضويت داشته باشند در مسائل
ترقي و تکامل آزادي و منافع ايران و رستگاري وطن متحدالافکار و متفق النقشه کار
کنند تا کاميابي حاصل گردد.ما اميدواريم برادران وطني ما نداي صادقانه ما را به حب
وطن شنيده و براي حفظ ناموس ايران تا دنياوحوادث آن باد اقبال را به درفش مي
وزاند، متحداً و متفقاً کار کنند و مانند اين
همه سال هاي گذشته منافع وطن را زير پاي قهر و غضب يکديگر نريخته و بيش از اين
ايراني و ايران محل استفاده آزمندان نشود.»٩ اما دولت آبادي مانند
بسياري از آزاديخواهان آن دوره داراي پلاتفرم عملي براي اتحاد احزاب و فعالان
سياسي کشور نبود . وي که به
اين نقص اساسي طرح کوتاه مدت خود آگاه بود ، وظيفه اش را دراين مي ديد که نسبت به
شرايط خطرناک کشورهشدار بدهد و از زن و مرد بخواهد:
«... آني از انديشه وطن غفلت نکرده و آنچه که سبب دوام حيات ايران و علو
استقلال وطن و آزادي و ترقي پيشرفت کشور و کشوريان است بيباکانه بگويند و
بنويسند...».۱۰ علاوه بر اين تلاش مي
کرد با ارائه جمعبندي از تحولات جهاني و منطقه اي به شناخت هر چه بيشتر خوانندگان
زبان زنان و احياناًً فعالان سياسي کشور کمک کند و آنان را متوجه امکاناتي که در
اختيار ايران قرار گرفته است بنمايد . دولت آبادي در اين باره توضيح مي داد که
شرايط جهاني و منطقه اي پيش از انقلاب اکتبر ۱٩۱٧و روي کار آمدن دولت بلشويکي در
روسيه به نفع ايران تغيير کرده است؛ زيرا تا پيش از اين ايران در ميان « دو سنگ
آسيا» يعني روسيه و انگلستان گرفتار شده بود . اما « از وقتي که روسيه استبدادي و
امپراطوري زير و رو شده و بخصوص دولت بلشويکي جانشين آن گرديده ـ آن سنگ آسيا رويي از روي ايران برداشته شده»است.۱۱ ايران مي تواند ازاين دگرگوني استفاده کند و در راه
ترقي و سعادت خود گام بردارد۱۲. او معتقد بود که در بين رجال سياسي
ايران برخي متوجه تحول شرايط جهاني نشده اند و«هنوز کساني هستند که تصور مي کنند
دنيا به آنها اجازه خواهد داد مانند پيش از جنگ بين الملل هر چه مي خواهند بکنند
باز توانند کرد و در ذلت نوع خود فشار به ناتوانان و زورگويي به بي پولان و لخت
کردن رنجبران و کارگران بازخواهند توانست فرمانفرمايي کرد.» درتوضيح ماهيت آنان مي نوشت :«... اينها
مستبديني هستند که هر آزاديخواهي آنها را مي شناسد و اينها هيچ راهي در بقاي
خودشان بجزخرابي اوضاع و ويراني مملکت و بربادي نظامات و ضعف مشروطيت ندارند و
همين ها هستند که براي نگهداري خودشان و دارايي هاي خويشتن که مي دانند خودشان و
يا اجداد آنها به زور ازمردم گرفتند تکيه به زورمندان ديگر نموده و بلکه اسباب و
عملياتي را مي چينند که در سايه آن عمليات،آزادي را ناتوان واستبداد را قوي سازند.
»۱۳عليرغم اين توضيحات ، دولت آبادي برنامه اي براي غلبه آزاديخواهان
بر اين گروه رجال که در قدرت بودند ، نداشت و به شعارهايي ازاين دست بسنده مي کرد
که : «دنياي آزاد ايران، بيشتر به آنان وقت نخواهد داد که آزادي را پشت پا بزنند ؛ نه ،
بايد بدانند که زنجيرها و استبداد در هر جا پاره پاره شده است.»۱۴به
واقع اين قبيل نتيجه گيري ها پيش ازآنکه بيانگر طرح وبرنامهء انديشيده شده وعملي
باشد، تکرار شعارهاي بلشويکي بود که درآن زمان به تدريج در ايران مطرح مي شد
وپشتوانه اي هم نداشت .
دولت آبادي که در آن مقطع تحت تاًثير سوسيال دمکراسي
قرار گرفته بود در تحليل علل تداوم نابساماني هاي جامعه ايران پس از انقلاب مشروطه
به اين نتيجه رسيد که اين جامعه دستخوش اميال و منافع «ملاکين واعيان» است و آنان
در برابر اجراي قانون اساسي مشروطه ايستادگي کرده و تلاش مي کنند از طريق در
اختيار گرفتن مجلس شورا، قوانين را به نفع خود وضع کنند؛ زيرا «همه چيز دارند و
براي نگهداري آنها ناچار هستند قوانيني وضع کنند که اعتبار و اقتدار آنها زيادتر و
محکم تر باشد و بديهي است که هر چه راي بدهند و هر قانوني را وضع بکنند ناچار بايد
در ضرر ملت باشد . به عقيده ما به همين جهت است که در مدت چهارده سال ، لذت مشروطه را ملت نديده است.»۱۵ طرح دراز
مدت دولت آبادي براي نوسازي جامعهء ايران به منظور پايان دادن به اين وضعيت بود.
وي بر خلاف اکثر سوسيال دمکرات هاي ايراني که به بلشويسم گرايش يافته بودند
،خواستار انقلاب اجتماعي نبود ، بلکه راه حل را در تحول تدريجي و مسالمت آميز از
طريق گسترش آگاهي در بين توده مردم و پيروزي در انتخابات مجلس شوراي ملي مي دانست ۱۶.
بر اساس اين طرح «ملت » يعني « رنجبر (زارع)، کارگر ، کاسب، صنعتکار، بازاري فقير
و بيچاره» بايد نمايندگان خود را به مجلس شورا بفرستند تا اين نمايندگان از طريق
«قوانين گذاري و نقشه کشي ... وسايل آسايش و تحصيل و زندگاني ملت و کودکان آن فراهم گردد و تودهء جمعيت يعني
ملت ترقي بکنند.»۱۷ براي اين منظورلازم مي دانست که برخي برنامه هاي
سوسيال دمکراتيک مانند اصلاحات ارضي۱٨، تاسيس مدارس بويژه مدارس
ابتدايي و متوسطه دخترانه و اکابر براي زنان ومردان،۱٩ مشارکت زنان در زندگي سياسي و اجتماعي و ... در ايران متحقق شود.
صديقه دولت آبادي مشارکت زنان در زندگي سياسي و
اجتماعي را «حق طبيعي » زنان و احقاق آن را ضرورتي جهاني و ملي مي دانست . او
توضيح مي داد :« دورهء ما دوره اي است که گيتي رو به ترقي و ابناء بشر در تعالي
سير مي کنند. اهالي هر کشوري براي بلند کردن نام و مقام کشور و قوت خود از فرا
گرفتن علم و دانش دقيقه [اي] فوت وقت نمي کنند. زن و مرد ممالک زندهء دنيا خود را
در اين تکليف علي السويه مسئول مي دانند.»۲۰ بنابراين ، زنان و مردان
ايراني بايد به روند تحولات جهاني و ضرورت هاي حاصل از آن توجه کنند و براي احقاق
حقوق زنان بکوشند . او تاکيد مي کرد که مردان ما بايد بدانند «زن و مرد در عالم
بشريت داراي يک حق [هستند] و نبايد ذره[اي] حقوق بشر تلف شود ؛ و نيز بدانند امروز
ديگر روزي نيست که طبيعت بگذارد زنان در زير بار حق ساکت بمانند و چون دست طبيعت
براي پرورش و پس گرفتن حقوق تلف شدهء آنان آستين بالا زده و ممکن نيست مدار عالم
بدون شرکت زن و مرد با هم به محور نيکي گردش کنند .۲۱» دولت آبادي احقاق
حقوق زنان را نه فقط وظيفه اي اخلاقي و انسان دوستانه بلکه ضرورتي ملي مي دانست و
توضيح مي داد :« هر کدام از ملل که اين نکتهء مهم را زودتر درک کرده و تساوي حقوق
نسوان را منظور داشته و اسباب ترقي آنان را فراهم کردند گوي سبقت ربوده وبه سعادت
نائل شدند؛ اما ملتي که خمودي زنان را(دانسته ويا ندانسته )امتداد داده و ذلت آنان
را پسنديد جز پستي عمومي و فساد اخلاقي زنان نتيجه نگرفت.» ۲۲ و علاوه بر آن جامعه نيز دچار ضعف و زوال
گرديد. چنان که «شالوده » ضعف و
عقب ماندگي ايران «از زماني ريخته مي شود که زن هاي ايراني در وادي نيستي رهسپار شده اند .»۲۳
دولت آبادي در تحليل موقعيت زن در جامعهء ايران به صراحت اعلام مي کرد « ما حقوق
داريم و مردان ما تلف مي کنند ». به منظور تحول در اين وضعيت و قرار گرفتن ايران
در روند تحول جهاني، وظايفي براي زنان و
مردان قائل بود . بر مردان واجب است که اول رعايت تساوي حقوق حقهء زنان را بکنند و
بعد به توسعه « معارف و بيداري و آگاهي زنان بکوشند .» زنان هم بايد با فرا گرفتن علم و دانش ، «شرافت و نجابت ، عصمت ، عفت
(که فقط در سايه همين مقامات عاليات مي توانيم اقدامات ترقيخواهانه براي نجات وطن
و نوع خود بکنيم) را پيشه خود کرده و مخصوصاً با مردان چنان رفتار کنند که معني
زندگي اشتراکي را به آنها از عمل بفهمانند تا رفته رفته ترس و واهمهء مردان از
لحاظ تساوي حقوق زن و مرد بر طرف شده و اقرار کنند که در حقيقت نوع زن و مرد به
منزلهء دو چرخ گردونه مدار عالم و زندگاني شرافتمندانه اجتماعي هستند.»۲٤
دولت آبادي اعتقاد داشت که پس از انقلاب مشروطه، گروهي از مردان ايراني متحول شده اند. اگر در گذشته
مردان « زنان را وادار کرده بودند
بپندارند ايشان را با علم ، تربيت ، تمدن ، اطلاعات به امور کشوري و ملي
هيچ راه آشنايي نيست ... امروز بر خلاف پيش ،مردمان حساس پيدا شده و فهيدند که آن راه خطا بوده
و تربيت زنان مدخليت تام در انقلاب و اوضاع ايران و ايرانيان دارد.»۲۵ اما
اين به معناي آن نبود که مشروطه خواهان حقوق اجتماعي زنان را به رسميت شناخته
باشند. نه تنها چنين نبود بلکه در نظامنامه انتخابات مجلس شوراي ملي و قانون
انتخابات مصوب دوره دوم آن مجلس ، زنان از حق رﺃي (انتخاب کردن) محروم گرديدند.
دولت آبادي
اين محروميت را اهانت به زنان و حاصل ناآگاهي مردان و تحت تأثيرملاکين واعيان قرار
گرفتن آنان مي دانست. اودر۲۰رجب ۱۳۳٨هـ ق ⁄ ٩آوريل۱٩۲۰م به مناسبت
برگزاري انتخابات دوره چهارم مجلس شوراي ملي در مطلبي با عنوان«قلم در دست مردان
بود» معترضانه نوشت:«ما خيلي افسوس داريم که برادران ما وقتي قانون انتخابات مجلس
و انجمن هاي ولايتي وبلدي رامي نوشتند براي اين که ما زنان حق راي نداشته باشيم و
شرکت نجوييم،ما را دررديف قاتل ها، مجانين، ورشکستگان نوشتند. اگراندکي به دقت
نظرمي کردند گمان مي رود که تصديق مي کردند که مازنان بي حق،هرگز مانند برادران باحق درانتخابات پارلمان وغيره، مستبدين،ملاکين(ارباب
خودوياپادشاه کوچک)رابراي تعالي وسعادت ملت رنجبر،کارگران وپيشرفت آزادي انتخاب
نمي کرديم.»۲۶با اين حال دولت آبادي بر اين باور بود که ايران ميهن همه
ما، خواه زن و خواه مرد،
مي باشد. بنابراين «حب وطن و آزادي ايران» ما را موظف مي کند از «انديشه وطن غفلت
نکرده» و عليرغم تمام موانع ومحروميت ها در جهت اعتلاي آن بکوشيم .»۲۷
کارزار مربوط به قرار داد ۱٩۱٩فرصتي بود تا دولت
آبادي بتواند پايبندي خود را به اين وظيفه آشکار کند. همچنين روزنامه زبان زنان
به عنوان ارگان سياسي زنان آزاديخواه و وطن دوست لزوم مشارکت زنان در زندگي سياسي کشور
را اثبات نمايد. دولت آبادي زماني به مخالفت با قرار داد ۱٩۱٩وثوق الدوله ـ کاکس
برخاست که مخالفت با اين قراردادوشخص وثوق الدوله ابعاد ملي به خود گرفته بود و
وثوق الدوله به ناچاراز نخست وزيري کناره گيري کرد. تا آن زمان روزنامه زبان
زنان به کنايه و تعريض از وثوق الدوله انتقاد مي کرد و با کانون هاي انقلاب در
گيلان و تبريز موافقت نشان مي داد.۲٨ احتمالاً دولت آبادي در ابتدا
چندان متوجه ابعاد و نتايج اين قرارداد
نبود و طا (چنان که در ادامه خواهيم ديد) آن را به عنوان ضرورتي هر چند ناگوار اما
گريزناپذير براي تداوم ايران پذيرفته بود. ازاين رو،
پس از اعلام کناره گيري وثوق الدوله (۴تير۱۲۹۹)انتقادهاي روزنامه زبان زنان
نسبت به او متوجه نتايج حکومت نظامي در تهران واختناق درکشور، بازداشت و تبعيد
فعالان سياسي، سانسور مطبوعات و ... مي شد. اما هنگامي که ازمفاد يادداشت ژوئن
۱٩۱۹دولت شوروي به ايران (که وثوق الدوله آن رااعلام نکرده بود)آگاه شد موضع خودرا
کاملاً تغييرداد. دراين يادداشت دولت بلشويكي
اعلام مي کرد که ازتمام بدهي هاي پيشين ايران به روسيه تزاري وهمچنين امتيازات
کاپيتولاسيون ، بانک استقراضي روس و امتياز خط آهن چشم پوشي مي کند.
صديقه دولت آبادي دربارهء اهميت اين اقدام دولت شوروي
و تاثير آن بر موقعيت فعلي و آينده ايران نوشت :«عزت وطن ما با بخت بلند خود به
حکم سياسي جهان بايد برخيزد و خداوند يگانه رستگاري ابدي ما را با اسباب گيتي چنين فراهم مي کند که دولت کبيره روسيه، امپراطوري ديروز که در هم شکننده ما بود چنان واژگون
بشود که اين همسايه زبردست ما تغيير رژيم
داده و با آزادترين مرام قيام بکند و براي پوزش ستم هاي گذشته که به ما وارد آورده
تا اين درجه درفش اقبال ايران رابلند بخواهد که ازامتيازات جزء و کل صرفنظر بکند و
همه دارائي خود را که درايران داشته به ما ببخشد واز همين جهت يکباره ايران تازه
مي شود وباز مي تواند بر تازه تري خود بيفزايد»۲٩.اما وثوق الدوله که بايد حافظ استقلال و منافع ايران باشد به
جاي اينکه مفاد اين مراسله را اعلام کند تا ايرانيان با اطلاع از تحول دولت روسيه
و تغيير سياست آن کشور در ايران، در جهت ترقي و پيشرفت کشور اقدام کنند ، آن را
از مردم و فعالان سياسي کشور پنهان کرده است ؛ « نه تنها دولت وثوق الدوله از اين مسئله ايراني را
آگاه نساخته بلکه طوري پوشيده داشته است و افکار ملت را به شکنجه و بيچارگي گرفته
و اذهان را از بحث ايران مايوس کرده بود که در قرارداد ايران و انگليس، بيشتري ــ
حتي از آزادگان ــ گمان مي کردند که وثوق الدوله يک مرد شجاع
سياسي است که ميزان بدبختي کشور را چنان تند وتيز ديده که با يک چنين قراردادي،به قول عوام ضرر را ازهر جا بگيري نفع است ،ايران را تا اين حالت محفوظ خواسته است.»۳٠ او
وثوق الدوله رابه«خيانت»متهم مي کرد وخواستار مجازات اوشد.۳۱
پس از انتشار اين مقاله، دولت آبادي بخش عمده اي از روزنامه زبان زنان
را به نقد و بررسي قرارداد ۱٩۱٩و سياست منطقه اي دولت انگلستان اختصاص داد . زبان
زنان در ريشه يابي علل انعقاد قرارداد ۱٩۱٩ توضيح مي داد که پس از انقلاب اکتبر
۱٩۱٧و خارج شدن روسيه از جنگ جهاني، سياست شرقي انگلستان تغيير کرد:« انگليس درنقشه صلح با عثماني ، مملکت وي را به
پادشاهي هاي عربي تحت الحمايتي تقسيم کرد که در ميان عثماني و ايراني در آينده
مقطوع باشد و از طرف ديگر به قفقاز لشکر کشيد که راه روسيه سد شود . در اين موقع
از علائم چنين فهميده مي شود که انگليس(معتقد به زمين فاصله ايران)ازسرکوبي حريف
ديرينهءخود [يعني] روس استفاده کرده و نقشه اساسي تري را براي خود به نظر آورد
يعني به واسطه استقلال دول قفقاز همچنان بر پا داشتن بخارا و ترکستان و آزادي بندر
باطوم ،ايران و افغان را ضميمه هندوستان نمايد و زمين فاصله آينده درميان متصرفات
خود و روس وبا آلمان(متحد روسيه)همان قفقاز و ترکستان وبخارا ودرياي سياه
وبندراسلامبول وباب هاي داردانل وبوسفور را قرار بدهد .»اما اين سياست به دليل
پيروزي بلشويک هادر جنگ داخلي،استقامت مليون عثماني ، شورش افغان ها و ... ناکام
ماند و دولت انگلستان را به چاره انديشي وادار کرد. از اين رو« ... قبل از اينکه سپاهيان خود را از قفقاز پس بکشد ،وثوق
الدوله را به امضاء قرار داد نهم اوت [۱٩۱٩] دعوت کرد.» زيرا دولت انگلستان
«دوباره به فاصله قرار دادن ايران عقيده پيدا کرده بود ولي مفيد تر از پيش براي
خود. مهمترين فايده اينکه به وسيله
مستشاران مي خواست درماليه و قشون ايران دست داشته باشد و زمين ايران را با پول
ايران و آدم ايران قلعه دفاع هند بسازد.»۳۲
دولت آبادي
بااين پيش فرض که دولت شوروي استقلال وتماميت ارضي ايران را محترم ميداند، لزوم
نيروي متعادل کننده اي به نام انگلستان درايران را رد مي کرد و بر اين اساس مي
نوشت «ديگر بستن قرارداد تازه با انگلستان معني نخواهد داشت و آن هم يک چنين
قراردادي ! »۳۳ در انتقاد از مواد قرار داد
۱٩۱٩مي نوشت :« لرد کرزن مي گويد که به وسيلهء قرار داد تماميت مملکت ايران تامين
گردد. مثل اينکه ما با انگلستان تماميت ايران را بيع شرط کرده بوديم . باز جاي
ديگر مي گويد اگر ايرانيان مساعدت و مشورت انگلستان را نپذيرند ،خودشان (يعني ما)
مسئولند. معني اين جملات چه بايد باشد؟ يعني اگر ما قرار داد وثوق الدوله با
سرپرسي کاکس را قبول نکنيم ،اگر ما اختيار ماليه و قشون ايران را به انگليس ندهيم،
اگر ما براي دفاع [از] هندوستان در سرزمين ايران با روس ها ،با قفقازها، با ترک ها
، با اعراب و شايد فردا با آلمان ها و يا ديگران نجنگيم و کشته نشويم و ايران را
ويران نکنيم ، تماميت ايران سکته پيدا مي کند؟»۳٤ دولت آبادي تاکيد مي کرد
که ايران از منافع خود دفاع خواهد کرد و به آلت دست دولت انگلستان تبديل نخواهد
شد.
مواضع سياسي واجتماعي روزنامه زبان زنان ونفوذ
مخالفان آن در اصفهان موجب شد تاآنان اقداماتي به عمل آورندکه دولت آبادي و
روزنامه اورا ساکت کنند.از جمله اين
اقدامات،حمله و سنگ باران کردن خانه مسکوني ودفترروزنامه زبان زنان بود.اين
حملات ازماه شعبان۱۳۲٨هـ ق آغاز شد و تا محرم ۱۳۲٩هـ ق به تناوب ادامه يافت. صديقه
دولت آبادي گزارش مشروحي از اين حملات را در چند شماره از زبان زنان انتشار داد و
درتحليل انگيزه مهاجمان نوشت:«چنانچه سابقا گفتيم ،يکي از راه هايي که اسباب
بيداري ملت پاکدامن ايران را فراهم مي سازد نطق و نگارش وطن پرستان واقعي مملکت
است. بيداري قوم نيز افزار محافظه استقلال وطن مي باشد. سه گروه يعني مستبدين و
دزدان و دشمنان ايران [بر] يک روش هستند . البته مستبدين بر ضد آزاديخواهان و
دزدان بر عليه پاکان و دشمنان به نابودي وطن پرستان کوشش دارند .يقيناً اين سه
جمعيت از حيث زور، پول و ميادين
کار قوي و توانا مي باشند .بزرگترين کوشش اينان عوام فريبي است و هميشه سعي دارند
که عوام چشم و گوش بسته بمانند و افکار سران ملت ، آزاديخواهان و وطن پرستان نه از
راه نگارش و نه از طريق نطق ميدان پيدا نکنند و هميشه در رعب و فشار ، خفه و خاموش
افتاده باشند تا خودشان توانسته باشند که ناحق را حق جلوه دهند.از روز طلوع زبان
زنان ما حس کرديم که آنتريک اشخاص سه گروه فوق الذکربرضد ما آغاز شده وهرچه از
عمر زبان زنان گذشت ،همان اندازه اعمال دشمنان ايران بر ضد ما زيادتر گرديد.»۳۵
صديقه دولت آبادي اگرچه براي تامين امنيت خود
وهمکارانش اقداماتي مانند تغيير دفتر مجله، استفاده ازماموران نظميه و... به عمل
آورد، اما درمواضع خود تغييري نداد.
دولت آبادي مقابله جويانه خطاب به دشمنان و مخالفان روزنامه زبان زنان
نوشت:«هنوز دزدان و دشمنان گرفتارنشده اند و ما در اين خانه هنوز با پاسباني
پاسبانان زندگي مي کنيم. مي دانيم دامن کاردانش به کمرزدن ، راستگويي ، آزادي
پژوهي وايران پرستي دشواري بسياردارد و بايد در برابر دروغ گويان ، تاريک منشان
،آزادي شکنان و دشمنان ايران ايستادگي کرد و جانبازي نمود وما چنانچه نوشتيم تا جان داريم ايستادگي خواهيم کرد و کشته شدن
در راه دانش ،راستگويي ، آزادي پژوهي و ايران پرستي را سر افرازي خود ميدانيم و به
اميد خدا کار خواهيم کرد.»۳۶
حمله به
دفترروزنامه زبان زنان وخانه صديقه
دولت آبادي،هرچند با اعتراض برخي روزنامه ها روبرو شد ،اما عليرغم پيگردهاي دولت
آبادي به نتيجه نرسيد و عاملان و محرکان آن رسما معرفي نشدند . سال ها بعد صديقه دولت
آبادي طي سخنراني راديويي کانون بانوان (دي ۱۳۳۰) مدعي شد که تمام اين حرکات به
علت مخالفت زبان زنان با قرارداد ۱٩۱٩بوده است و عده اي به تحريک کنسول
دولت انگلستان در اصفهان به دفتر روزنامه و خانه دولت آبادي حمله کرده اند .او
گفت: در يکي از اين حمله ها« باجديت شهرباني سه نفر دستگير شدند که يکي از آنها
نوکر شخصي قنسول اصفهان بود و بعد از چند ساعت رسما آن سه نفر را از قنسولگري
اصفهان خواستند و نظميه آنها را با قيد اين که نگذارند ازقنسولخانه خارج شوند
تسليم قنسولگري داد.»۳۷
عليرغم اقدامات مخالفان، دولت آبادي در موضع روزنامه زبان زنان نسبت به
قرارداد ۱٩۱٩و مداخله جويي انگلستان در ايران تغييري نداد و در نتيجه به دستور
سپهدار تنکابني ، نخست وزير وقت توقيف شد.بهانه آن مقاله اي با عنوان «مجلس عالي
بادگير»بود که در شماره ۵۵روزنامه زبان زنان به چاپ رسيد .مجلس مورد نظر
اين مقاله، جلسه اي بود که در۱۶ربيع الاول
۱۳۳٩هـ ق / ۲٨نوامبر ۱٩۳۰م به دعوت احمد شاه با حضور حدود بيست نفر از رجال ،
وزراء ، نمايندگان مجلس چهارم و تني چند از علما تشکيل شد . هدف اين جلسه آن بود
که پاسخ لازم به يادداشت شديدالحن سفارت انگليس داده شود . در اين يادداشت از دولت
ايران خواسته شده بود: به دليل خطراتي که از جانب
ارتش سرخ متوجه ايران است لازم مي باشد که قرارداد ۱٩۱٩به تصويب مجلس شوراي ملي
برسد . اگر چنين شود دولت انگلستان آمادگي دارد که پول و اسلحه لازم در اختيار
دولت ايران قرار دهد تا با بلشويک ها بجنگد؛ قواي قزاق و بريگاد مرکزي تحت
فرماندهي و نظارت ماموران انگليسي قرار گيرد تا در جبهه گيلان با بلشويک ها بجنگد.
در ضمن اعلام شده بود که اگر قرارداد و اين يادداشت پذيرفته و اجرا نشود ،دولت
انگلستان روابط سياسي خود را با دولت ايران قطع خواهد کرد.۳٨
گروهي از رجال حاضر در جلسه طي بيانيه اي اظهار
داشتند « چون ايران از اول جنگ بيطرف مانده از اين به بعد بيطرفي خود را کاملا
محفوظ بدارد» و در جنگ انگلستان با بلشويک ها مداخله نکند. اما بيشتر افراد بر اين
نظر بودند که« رسيدگي و حل اين گونه معضلات از وظايف مجلس شوراي ملي مي باشد » و
بايد به مجلس چهارم که در شرف تشکيل است واگذار شود . در نهايت اين جلسه بدون نتيجه خاتمه يافت، زيرا يحيي دولت آبادي در نطق
خويش اظهار داشته بود که بايد به اعتبارنامه وکلاء مجلس رسيدگي شود،انتخابات به
آزادي عمل نيامده است که باين ترتيب مجلس شورا بتواند با چنين اعضا رسميت بگيرد. » سخنان دولت آبادي موجب شد «بعضي ها (گويا وکلاء) قهر
کرده و مجلس بهم خورد.»۳٩
صديقه دولت آبادي در مقاله «مجلس عالي بادگير»ضمن ارائه گزارش مختصري از آن جلسه، مواضع برادر
خود ميرزا يحيي راـ البته بدون نام بردن از اوـ تکرار کرد. صديقه صحت و درستي
انتخابات دوره چهارم مجلس شورا را رد کرد و به صراحت نوشت که اين وکلا نمايندگان
مردم نيستند. چنين مجلسي رسميت ندارد و نميتواند « درامور ملک و ملت ايران» مداخله
کند. ملت بايدآزادانه نمايندگان خود را برگزيند والا«نه همين که در عمارت بهارستان
هر کسي به نام اعضاء آن جمع شد مي تواند که از طرف اهالي مملکت در سرنوشت کشور و ملت
دخالت نمايد.»
درمورد يادداشت سفارت
انگلستان، دولت آبادي بااين توضيح که « دنياي امروز به هر قوم و به هر جمعيتي و به
هر سرزميني حق حيات و آزادي داده است. آيا ما و يک مملکت و دولت چندهزارساله کهن
بايد اين قدرنادان باشيم که دريک چنين روزهايي ، نواقص خود را بشخصه اصلاح نکنيم وازيک چاله در آمده و به سياه چاه عميق درافتيم؟! ديپلماسي انگليس ازجان
ملک وملت ايران چه مي خواهد؟» به صراحت اعلام مي کرد« حالا که ديپلمات هاي
بريتانياي بزرگ فهميدند که نمي توانند قرارداد سرپرسي کاکس و وثوق الدوله را به
جايي برسانند، قزاق و گارد را مي خواهند!»٤٠
ناگفته نماند که دو ماه بعد از انتشار اين مقاله، در سوم اسفند 1299قواي قزاق کودتا
کرد و درستي نگراني هاي صديقه دولت آبادي را اثبات نمود.
علاوه برتحليل وموضع گيري سياسي، نکته حائز اهميت در اين مقاله افزايش تمايلات دولت
آبادي به سوسيال دمکراسي است. چنان که پيش از اين اشاره شد در برخي از مقاله ها و
اخبار روزنامه زبان زنان، دولت آبادي پنهان و آشکار از سوسياليسم و در
مواردي از دولت شوروي جانبداري مي کرد. با اين حال به موقعيت خود و نيرومندي سنت
گرايان نيز توجه داشت. او تظاهرمي کرد که دلبسته اين مرام نيست و اطلاع چنداني از
آن هم ندارد. اما در اين مقاله به يکباره ملاحظات را کنار گذاشت و علاوه بر اينکه
«هم مسلکان» سوسياليست انگليسي را مخاطب قرار داد که«سعي کنيد ملت آزاد و مملکت
آزاد ايران را از فشار ديپلماسي لندن رهايي بخشيد» شعار مي داد« زنده بادآزادي
دنيا!زنده بادآزادي ايران!زنده باد سوسياليسم.»٤۱
ناگفته نماند که کارنامه صديقه دولت آبادي در دوره
هاي بعد پيوندي با سوسيال دمکراسي ندارد. احتمالاً تمايل کوتاه مدت صديقه دولت
آبادي به سوسيال دمکراسي نتيجه مواضع ناسيوناليستي او و تأثير مقطعي انقلاب اکتبر
۱٩۱۷ روسيه است. در آن زمان چنين گرايشي مختص دولت آبادي نبود؛ بسياري از
آزاديخواهان و ميهن دوستان،«فرشته
رحمت» را در شوروي جستجو مي کردند و بلشويک را«خضر راه نجات» مي دانستند.
انتشار مقاله « مجلس عالي باد گير»با واکنش سپهدار تنکابني نخست وزير وقت مواجه
شد. او در ۱۵ دي ۱۲٩٩طي تلگرافي به سردار محتشم حاکم اصفهان دستور داد « روزنامه
زبان زنان بدون اجازه وزارت داخله و معارف جديدا ًدر اصفهان عرض اندام کرده است و
بر خلاف سياست دولت دٌرفشاني مي کند.البته توقيف کرده اطلاع بدهيد.»42 در
نتيجه زبان زنان توقيف شد.
اگرچه توقيفزبان زنان غيرقانوني بود،اما
اقدامات صديقه دولت آبادي براي رفع آن به نتيجه اي نرسيد.اوکه ازدادخواهي نزدمراجع
قانوني نااميد شده بود،درجمادي الاول ۱3۳٩هـ.ق/فوريه
۱٩۲۱م باانتشاريک«متحدالمآل»ضمن
توضيح دلايل غيرقانوني بودن توقيفزبان زنان وتلاشهايش براي رفع آن ،اعلام کرد:«... مي دانم اگر در مملکت يک بي حسابي و تعدي به يکي وارد
شود بايد به مقامات دولتي شکايت کرد، ولي اکنون نمي دانم به کجا و به کي داد ببرم!
گناه زبان زنان به جز حق نويسي و داد وطن پرستي چه بوده است؟...».٤۲
يادداشت ها:
1ـ نامه 26 اسد [مرداد]1300دولت آبادي به وزارت
معارف،در: اسناد مطبوعات ايران
1330ـ1286(هــ ش)ج 1، به کوشش کاوه بيات ، مسعود کوهستاني نژاد ، تهران
، سازمان اسنادملي ايران 1372،ص 584 ؛ نامه 9 جوزا[خرداد] 1300
وزارت معارف به اداره معارف اصفهان،
در همان منبع ، ص 584.
2ـ به نقل از: صديقه دولت آبادي ،«تاريخ طلوع زبان زنان و تعطيل بيست ساله آن»، زبان زنان، دورهء سوم، سال 23، شماره 1،آذر ماه 1326،ص 3.
3ـ روزنامه زبان زنان ،س 3، ش9(26)،3رمضان 1328.
4ـ روزنامه زبان زنان،س1،ش12،4
ربيع الثاني 1338.
5ـ براي اطلاع بيشتر بنگريد به : محمد حسين
خسروپناه،هدف ها و مبارزهء زن ايراني از
انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوي،تهران،پيام امروز،1381،صص130ـ132.
6ـ نامه جوزا[خرداد] 1300 وزارت معارف به وزارت معارف
اصفهان، در: اسناد مطبوعات ايران، ج 1،ص 582.
7ـ روزنامه زبان زنان، س2شماره24(41
) ، 20 ذيحجه 1338.
8ـ روزنامه زبان زنان، س2،شماره 26( 39) 6 ذيحجه 1338.
9ـ روزنامه زبان زنان، ص ،شماره 24 ( 41)
20ذيحجه 1338.
10ـ همانجا.
11ـ روزنامه زبان زنان، س2 ، ش35 (51
)،1ربيع الاول 1339.
12ـ روزنامه زبان زنان، س2 ، ش36( 52)،
8 ربيع الاول1339.
13ـ روزنامه زبان زنان ،س2 ،ش 15(32 ) ،17 شوال 1338.
14ـ همانجا.
15ـ روزنامه زبان زنان،س2، ش6(
23) ،12 شعبان 1338.
16ـ در مورد چگونگي آشنايي صديقه دولت آبادي با سوسيال
دموکراسي اطلاعي نداريم.اما باتوجه به اقامت حسين کي استوان دراصفهان احتمال دارد که دولت آبادي ازطريق او
بااين مسلک آشنا شده باشد.کي استوان
نيز از طريق شعبهءرشت هنچاکيان به سوسيال دموکراسي جذب شد و جزوه هاي
گريگوريقيکيان درباره سوسيال دموکراسي رااز روسي به فارسي ترجمه کرد.يقيکيان
عنايتي به انقلاب نداشت وتحقق سوسياليسم را درگرو آگاهي و مبارزات پارلماني مي دانست .براي اطلاع
بيشتر بنگريد به محمد حسين خسروپناه
،«گريگوريقيکيان در فراز و نشيب سياست ايران.» ،
گفتگو، شماره 34، مهر 1381
17ـ روزنامه زبان زنان،س2 ، ش6
(23 ) ،14 شعبان 1338.
18ـ
روزنامه زبان زنان،س2، ش7 ( 24)
، 19شعبان 1338.
19ـ روزنامه زبان زنان، س2 ، ش21
(37 ) ، 28 ذيقعده 1338.
20ـ روزنامه زبان زنان،س2، ش11
(28 ) ، 17 رمضان 1338.
21ـ روزنامه زبان زنان،س 2،
ش2 (19 ) ، 13 رجب 1338.
22ـ همانجا.
23ـ روزنامه زبان زنان،س2 ، ش2
( 28) ، 17 رمضان 1338.
24ـ روزنامه زبان زنان،س2 ، ش (19)
، 13 رجب 1338.(تاکيد در متن اصلي است.)
25ـ روزنامه زبان زنان،س2، ش20
( 37) ، 21ذيقعده 1338.
26ـ روزنامه زبان زنان،س2، ش3
(20 ) ، 20 رجب 1339.
27ـ روزنامه زبان زنان،س2، ش24
( 41) ، 20 ذيحجه 1338.
28ـ براي اطلاع بيشتر بنگريد به: روزنامه زبان زنان،س2، ش23
(40 ) ، 13 ذيحجه 1338.
29ـ روزنامه زبان زنان، س2، ش22
( 39) ، 6ذيحجه 1338.
30ـ همانجا.
31ـ همانجا.
32ـ روزنامه زبان زنان،س 2، ش49
،17 صفر1339.
33ـ روزنامه زبان زنان،س2، ش 53، 15 ربيع الاول 1339.
34ـ
همانجا.
35ـ روزنامه زبان زنان،س 2، ش31(47 ) ، 3صفر
1339.
36ـ روزنامه زبان زنان ، س2، ش36( 52)
،8 ربيع الاول 1339.
37ـ سخنراني راديويي صديقه دولت آبادي در موضوع خريد
اوراق قرضه ملي،در: صديقه دولت آبادي، نامه ها ،نوشته ها ويادها،ج2، ويراستار مهدخت صنعتي و افسانه نجم آبادي،نگرش و
نگارش زن،1377،ص 308.
38ـ روزنامه اخترمسعود، س 1
، ش 43 ،9 ربيع الثاني 1339؛ روزنامه زبان زنان ، س2، ش55 ،7ربيع الثاني1339 .
39ـ اختر مسعود،س 1، ش43 ، 9ر بيع الثاني 1339.
40ـ
روزنامه زبان زنان،س2،ش 55 ،7ربيع الثاني 1339.
41ـ
همانجا.
42ـ به نقل از نامه صديقه دولت آبادي به وزارت
معارف،26 اسد [مرداد] 1300،در:
اسناد مطبوعات،ج 1،ص 584.