انتخابات، طبقات اجتماعي و نمايندگان آنها
نادر زرکاري
nzarkari@yahoo.com
انتخابات
دوره نهم رياست جمهوري، در زماني کوتاه مسائل متعدد و پيچيده جامعه ايران را نمايان
کرد و در شرايطي برگذار شد که مدت هشت سال از کوشش هاي دولت اصلاح طلب خاتمي براي
ايجاد يک جامعه مدني و دمکراتيک ميگذشت، متأسفانه به دلائل مشخص همه اين کوشش ها
به وسيله جريانات سياسي راست حاکم در نظام جمهوري اسلامي خنثي گرديد.
سرانجام
آنچه بسياري از ما انتظار آن را داشتيم، يعني حاکميت يکدست جريان راست به وقوع پيوست.
راهبرد
تحريم و قهر توسط نيروهاي اُپوزيسيون در داخل و خارج از ايران
تعداد
کثيري از سياسيون خارج از کشور و بخش بزرگي از
سياسيون داخل از قبل پيش بيني کرده بودند که شرکت يا عدم شرکت در انتخابات
تأثيري ندارد، زيرا آن کسي که بايد انتخاب شود انتخاب خواهد شد. آنها معتقد بودند
که طبق همان تجزيه تحليل سنتي همه چيز از قبل مشخص است و توطئه ها چيده شده و چه
سود که در انتخابات شرکت بکنيم يا نکنيم. نتيجتا
تاکتيک تحريم و قهر را پيشه کردند.
انتخابات
دوره نهم برعکس آنچه به طور ساده لوحانه سعي مي شد بوسيله بخشي از اپوزيسيون غيرمنطقي
خارج از کشور به مردم و روشنفکران القاء شود (يعني يک دست بودن حاکميت و دولت) بيانگر
رشد اختلاقات و تضادهاي متعددي بين نيروهاي سياسي راس هرم قدرت در ايران بود.
بر
خلاف آنچه گفته مي شد رفسنجاني رئيس جمهور خواهد شد و هيچ شکي درا ين "تصميم"
نيست، نتيجه اي غير از اين از صندوق ها بيرون آمد. اين امر ناشي از پيچيدگي اوضاع
سياسي کشور ماست که در عدم مشخص بودن جايگاه نيروهاي سياسي حاضر، وابستگي اقتصادي،
فرهنگي و طبقاتي آنها ريشه دارد.
تا
زماني که جايگاه طبقاتي نيروهاي سياسي در جامعه مشخص نگردد، اين پيچيدگي براي اکثريت
توده مردم، نيروهاي اُپوزيسيون، روشنفکران طبقات اجتماعي ودر يک کلام براي تمامي نيرو
هاي سياسي و اجتماعي غير قابل حل خواهد بود.
شعارهاي و برنامه هاي انتخاباتي نيروهاي سياسي و نمايندگان آنها (نامزدهاي
انتخاباتي) و شيوه عمل راي دهندگان به وضوح اين واقعيت را به نمايش مي گذارد.
به
نظر مي آيد تا هنگامي که طبقات و اقشارمختلف در نظم اجتماعي و قدرت سياسي کشور جايگاه
خود را به دست نياورد، شرايط هم چنان پيچيده، پر ابهام ، مملو از تناقض و غير قابل
پيش بيني باقي خواهد ماند.
برخوردي
کوتاه و عمومي از ديدگاه تاريخ
بحث
اساسي حضورطبقات اجتماعي و نمايندگان آنها
در هرم قدرت است. جامعه ما يک قرن پيش در
خيزش تاريخي خود، ضربه بزرگي بر استبداد فئودالي- سلطنتي وارد ساخت، اما متأسفانه
پس از آن به دلائلي که بحث آن طولاني خواهد شد،
هرگز از امکان دست يابي به رشد و توسعه اقتصادي و سياسي سالم برخوردار نشد.
امري که در صورت عدم دخالت و توطئه قدرت هاي استعماري و عدم وابستگي قدرت سياسي به
نيروهاي خارجي، با خواست مردم در مقاطع مختلف تاريخي همچون انقلاب مشروطه، جنبش ملي
شدن صنعت نفت و انقلاب 1357 ميتوتوانست تحقق پذيرد.
در
اواخر حکمراني پهلوي دوم در اثر رشد نسبي اقتصادي و ورود صنايع مونتاژ، نظام
اجتماعي در ايران حرکتي جبري و لاک پشت وار را به
سوي شکل گيري طبقات جامعه مدرن آغاز کرد اما انقلاب 1357 با در هم شکستن
ساختار هاي موجود پروسه مذکور را با خللي موقت روبرو ساخت.
بررسي
تحول جوامع صنعتي غرب که مسير مدرنيزاسيون را در ابعاد اقتصادي، سياسي، فرهنگي و
اجتماعي از پنج قرن پيش شروع کرده اند و در طول اين زمان نسبتا طولاني به رشد کم و
بيش همه جانبه دست يافته اند بسيار آسانتراست. اين سهولت مديون رشد اقتصادي موزون،
اکتشافات و اختراعات گام به گام از قرن پانزدهم و مبارزه بلاانقطاع براي اثبات جايگاه
طبقاتي، اجتماعي چه در دوران فئوداليته و چه در دوران سرمايه داري بوده است.
بي دليل
نيست که نظريه پردازان، تاريخ پانصد سال گذشته غرب را، عصر خرد نام گذارده اند.
خرد گرايي در مبارزه با استبداد مذهبي و قدرت غير منطبق با طبقات مدرن رشد کرده و
به جدائي دين از حکومت و سياست انجاميده است.
نظريه
پردازان روشنگري چون کانت، ولتر، روسو، هگل و مارکس با نقد مناسبات موجود در اين
جوامع نه تنها راه را براي تکامل تيوريک باز کرده اند، بلکه راه گشائي هاي عملي
وهوشمندانه براي شکل گيري نظام سياسي مدرن ارائه داده اند. تلاش آنها همواره در
جهت غالب شدن منطق بر خواست اعمال قدرت
حکام بدون در نظر گرفتن قوانين اجتماعي و سياسي بوده است. اين فرهيختگان و هزاران
روشنفکر و مبارز در يک مبارزه بي وقفه در جهت هماهنگ کردن زيرساختهاي اقتصادي
جامعه با فرهنگ، سياست و در مجموع روبناي اجتماعي تلاش کرده اند. اين تلاش همواره براي استقرار حقوق مدني انسانها در جامعه مدرن بوده
است. به طور خلاصه ميتوان گفت که در نتيجه اين روند، جوامع غربي بر مبناي منطق
جامعه پيشرفته اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، که همان مناسبات مشخص و شفاف سياسي است
حرکت کرده و مي کنند. به عبارت ديگر مکانيزم هاي نظارت بر قدرت سياسي و رعايت حقوق
شهروندي از جانب مؤسسات يا ارگانهاي سياسي و دولتي و غير دولتي، مسئله اي است پذيرفته
شده و جا افتاده و به همين دليل
هرگونه
مقايسه اين نوع جوامع با جوامع توسعه نيافته همچون ايران در حقيقت به کژراهه رفتن
است.
ناگفته
پيداست که در نتيجه تقابل آزادانه نظرات پيش رو و واپيس گرايانه طي پانصد سال اخير
غرب امکان رسيدن به اين مرحله از رشد را داشته است.
نامزدهاي
انتخاباتي
در
رابطه با انتخابات دوره نهم رياست جمهوري در ايران اولين سؤالي که بايدبدان پرداخت
اينست که کساني که ازصافي (شوراي نگهبان) عبور کردند چه کساني هستند و چه نظرگاه
هائي دارند و منافع کدامين طبقه اجتماعي را مطرح مي کرده اند؟
- از
جناح راست سنتي علي لاريجاني و دکتر ولايتي ( البته اين آخري در آغاز رقابتهاي
انتخاباتي به پيشنهاد "بزرگان" (خامنه اي) کناره گيري کرد.)؛
- از
جريان راست با وابستگي نظامي احمدي نژاد، قاليباف
و محسن رضايي؛
- از
جريان اصلاح طلبان دکتر معين، کروبي و مهرعليزاده
- و
بالاخره هاشمي رفسنجاني که تا قبل از انتخابات به نوعي نمايندگي دو جريان غالب را
مي کرد. او خط مياني را اتخاذ کرده بود. وي
در دور دوم انتخابات از جانب اصلاح طلبان دمکرات نيز پشتيباني شده و در مقابل از
سوي راست گرايان طرد و حتي تبليغات سوء و همه جانبه اي عليه او سازماندهي گرديد.
عدم
وجود زير ساخت هاي لازم در جامعه
بايد
در نظر داشت که پيشبرد هر برنامه اقتصادي، سياسي نياز به حضور نمايندگان طبقه ذينفع
در قدرت سياسي دارد. عملي شدن شعارهائي چون جامعه مدني، دمکراسي، آزادي مطبوعات نيز
از اين قاعده مستثني نيست.
اما
قبل از اينکه طبقه اي در قدرت سياسي سهيم شود اول بايد در جامعه مورد نظر شکل
گرفته باشد. حال آيا بورژوازي مدرن که براي ادامه رشد و حيات خود به تحقق شعارهاي
مذکور نياز دارد اصلا در ايران شکل گرفته است؟
جامعه
مدني (civil society
) اين مفهوم را تدائي مي کند که جامعه به
طور عام از رشدي تکاملي برخوردار شده و جايگاه طبقات اجتماعي مشخص گرديده است. بورژوازي يا طبقه نوظهور براي پياده کردن برنامه
هاي اقتصادي در مقابل جريان هاي سياسي يا طبقات سنتي و عقب گرا اعلان وجود مي کند
و با پشتيباني طبقاتي و روشنفکران متخصص خود جهت جا انداختن، جامعه مدني که مفهوم
آن در رعايت حقوق فردي و آزادي مالکيت مي باشد به ستيز مي پردازد. در حقيقت آنچه
به عنوان چکيده انديشه هاي طبقاتي بورژوازي در جامعه گذار از فئوداليسم به سرمايه
داري است باعث رشد عقلاني جامعه و ورود به مرحله اي پيشرفته تر مي گردد. وضع قوانين
مدني و حامي طبقات اجتماعي و سرمايه، امنيت براي شهروندان و سرمايه گذران، جاي هرج
و مرج و ملکوالطوايفي را گرفته و قانونمندي در اداره، جامعه را حاکم مي گرداند.
اقتصاد
ايران که بر مبناي درآمد نفت و تک محصولي پايه
گذاري شده مانع بزرگي در اين راه محصوب ميشود و سبب شده است تا سيستم سرمايه داري
به مفهوم آنچه در جهان غرب ملاحظه مي کنيم،بوجود نيايد. سرمايه داري سنتي که تنها
به شيوه دلال افزايش ارزش افزوده آشنايي دارد
مانع مي شود تا جامعه در يک مسير تکاملي تاريخي، در جهت رشد به سوي يک
جامعه سرمايه داري مدرن گام بردارد. به همين دليل هم تمام شعارهاي زيباي جامعه مدني،
آزادي هاي اجتماعي، رعايت حقوق فردي، دمکراسي، آزادي مطبوعات، آزادي بيان و قلم،
آزادي احزاب، امنيت اجتماعي و اقتصادي و ... که از جانب آقاي خاتمي مطرح گرديد با
مقابله خشن و قهر مذهبيون سنت گرا به عنوان نمايندگان اين طبقه در قدرت سياسي
روبرو شد و نتوانست به موفقيتي قطعي دست يازد.
اصلاح
طلبان به دنبال تحقق خوسته هايي بودند که با وجود انحصار قدرت در دستان روحانيون
سنتي نماينده بازار سنتي قابل تحقق نبود. نيرويي که در انتخابات اخير از عدالت
اجتماعي دم مي زند و دو شب قبل از پيروزي درا نتخابات، امام زمان را در خوب ديده و
نويد پيروزي خود از وي ميستاند، عدالت اجتماعي را طلب ميکند که شايد در جامعه بي طبقه توحيدي نيز بتوان آن
را يافت. چرا که خوستاران جامعه بي طبقه توحيدي و اين آقايان هر دو در مقابل شکل گيري
طبقات مدرن در جامعه قرار دارند.
نامزدهاي
انتخاباتي و وابستگي طبقاتي آنها
لاريجاني
هيئت
مؤتلفه و جامعه روحانيت مبارز که بورژوازي دلال سنتي را نمايندگي ميکنند با اين
باور که ولي فقيه از انتخاب آنها دفاع خواهد کرد عملا از موفقيت خود مطمين بودند.
دو تشکيلات نامبرده نه تنها از نامزدي رفسنجاني دفاع نکردند بلکه عليه او موضع گيري
کردند. لاريجاني نماينده آنها بود
محسن
رضائي
همانند
دکتر ولايتي، محسن رضائي به اين نتيجه رسيد که امکان موفقيت ندارد پس براي حفظ
موقعيت خود در مجمع تشخيص مصلحت نظام، بيان داشت که اگر آقاي رفسنجاني در انتخابات
شرکت کنند کناره گيري خواهد کرد.
قاليباف
و احمدي نژاد
قاليباف
و احمدي نژاد برخلاف اين ادعا که خود را به عنوان مدافعين زحمت کشان و طبقه محروم جامعه
معرفي مي کردند، در حقيقت نمايندگان بخشي از خرده بورژوازي نظامي گرايي هستند که
در طول اين 25 سال از امکانات دولتي و نظامي براي جمع آوري سرمايه و زد و بندهاي
رانتي و رشوه خواري از طريقه قراردادهاي پيماني براي پايگاه هاي نظامي، راه و جاده
سازي و صنايع نظامي عمل کرده اند. اين بخش ثروت خود را از طريق نفوذ وسيع در بيت
رهبري و با ايجاد جو متشنج و به بهانه حمله نيروهاي "استکبار جهاني" به
خاک "ميهن اسلامي" به دست آورده است. تجربه انتخابات دوره نهم مشخص کرد
که اين نيرو برنامه اي محاسبه شده براي کسب سکان قوه مجريه داشته است. به نظر مي آيد
برنامه ريزي اين بخش براي حفظ قدرت سياسي و کسب رانت هاي اقتصادي بيشتر يک برنامه
دراز مدت است.
طبق
شواهد موجود قاليباف به طور مستقيم ازسوي خامنه اي پشتيباني مي شد ومنابع قابل
توجه مالي براي تبليغات انتخاباتي دريافت داشته است و مبارزه انتخاباتي پر سرو صدايي
را پيش برد، احمدي نژاد اما با استفاده از شعارهاي عوامفريبانه براي توده هاي فقير
از يک سوي و سوء استفاده از موقعيت خود به عنوان شهردار پايتخت و بذل و بخشش هاي بي
رويه در مساجد محله هاي فقيرنشين از سوي ديگر، در تاريکي به پيش آمد.
هيچ
کس احمدي نژاد را جدي نمي گرفت و حتي خود او نيز باور نمي کرد که چنين اتفاق
"شکوهمندي" براي او رخ دهد. موفقيت احمدي نژاد به طور خلاصه به چند عامل
اصلي وابستگي داشت:
1)
عدم اعتماد مردم عامي جامعه به بخش اصلاح طلب، که به مدت 8 سال در حکومت قرار داشت
و جواب گوي نيازهاي اوليه مخاطبين خود يعني خرده بورژوازي، روشنفکران، دانشجويان و
کارمندان جامعه نبود. اين نيرو در دوران خاتمي با بالابردن توقع جامعه از دولت و بيان
شعارهايي که امکان جوابگوئي به آنها را
نداشت، باعث سرخوردگي نيروهاي جوان و از دست دادن اعتماد جامعه گرديد. که اين مهم
مانع از حضور، اين اقشار و بخشي از طبقه مخاطب خود بر سر صندوق هاي رأي گرديد.
2) در
دور اول انتخابات احمدي نژاد با پنج ميليون و چند صدهزار رأي که با دخالت نظاميان
سپاهي و بسيجي در روند انتخابات، تقلب در رأي گيري، دستکاري در آراء و خريد شناسنامه جهت اخذ رأي به دور
دوم انتخابات را پيدا کرد.
3)
دفاع تلويحي خامنه اي از طريق فرزندش مجتبي از احمدي نژاد و پخش اخبار در اين مورد
که خود باعث تحميق بخشي از جامعه مي باشد يکي ديگر از عوامل موفقيت احمدي نژاد بود.
4) يک
موضوع پر اهميت را نبايد از ياد برد و آن هم برخورد واکنشي اقشار محروم جامعه به
شرائط موجود است. در دور دوم انتخابات، احمدي نژاد هفده ميليون رأي را به خود
اختصاص داد. به نظر ميايد بخش عظيمي از اين
آراء نوعي عکس العمل مردم به شرائط موجود است که گسترش فقر در آن طي سالهاي اخير
رشدي تصاعدي داشته است.
احمدي
نژاد و قاليباف هر دو از يک نيرو بودند با اين تفاوت که اصولگرايان و "آباد
گرايان" در وجود احمدي نزاد کيفيتي يافتند که شايد قاليباف از آن بي بهره
بود. اين عبارت بود از اطاعت بي چون و چرا از مرجعي چون مصباح يزدي که بعنوان نماينده مرتجع ترين بخش مذهبيون
از مدرسه حقاني عمل ميکند.
دکتر
معين:
دکتر
معين بعنوان يک مسلمان متدين در عين حال روشنفکر و دمکرات، خواهان ادامه راه خاتمي
و حزب مشارکت اسلامي بود. دکتر معين مخاطبان خود را از ميان روشنفکران، دانشجويان
و اقشار بالائي خرده بورژوازي شهري انتخاب کرده بود و به طور صادقانه از منافع
طبقاتي خود و کساني که در اين چارچوب طبقاتي قرار مي گرفتند دفاع مي کرد.
اما
غفلت از اينکه خواسته هاي خرده بورژوازي در شرائط کنوني به پيروزي طبقه بورژوازي
مدرن بستگي دارد، موجبات شکست وي را فراهم آورد. نيروي حامي وي فراموش کرد که
بورژوازي مدرن طبقه اي است که براي پيش
برد منافع خود نياز دارد تا آزادي هاي سياسي و مدني را به قوانين مد ون تبديل کند.
عدم موفقيت دکتر معين در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري تقريبا از قبل مشهود
بود، به ويژه که مردم در اثر سرخوردگي از قول و قرارها و عدم امکان دسترسي به آن
شعارهاي زيبا يا از دادن رأي خود داري کردند و يا اينکه به ديگر نامزدها رأي دادند.
کروبي:
کروبي
به عنوان رييس مجمع روحانيون مبارز براي جوابگوئي به طبقات محروم و زحمتکش جامعه
قول ماهيانه 50000 تومان مقرري را به مردم داد.
اين امر خود نشانگر ديد درک بهتر وي از شرايط سخت اقتصادي اقشار گسترده اي
از مردم بود. نکته اي که معين که در جبهه اصلاح طلبي در کنار وي قرار داشت از درک
آن عاجز ماند.
آقاي
کروبي به عنوان جناح چپ روحانيت نمايندگي خرده بورژوازي ديندار روستائي و شهري را
بر عهده دارد که خواهان بهبود اوضاع اقتصادي خود است. اين بخش در عين حال با اعتماد به روحانيتي که نظرات ملي و آزادي
خواهانه دارد و با اميد براي به دست آوردن برخي از آزادي هاي سياسي رأي خود را به
او داد.
رفسنجاني:
آقاي
رفسنجاني بعنوان يک روحاني کار کشته در امور اجرائي که از بدو انقلاب در هرم قدرت
از جايگاه ويژه اي برخوردار بوده است در اين انتخابات با بزرگترين شکست خود مواجه
شد. رفسنجاني نماينده آن نيروي اجتماعي است که کارگزاران سازندگي به عنوان سازمان
تکنوکراتها هسته مرکزي آن را تشکيل ميدهد. اين نيرو در حقيقت بروکراتهاي عملگرايي
هستند که طي 25 سال کار در هرم قدرت، به اين نتيجه رسيده اند که انقلابيگري و ولايت
مطلقه فقيه جوابگوي نيازهاي کنوني جامعه ايران نيست و بايد تغييراتي در ساختار
قدرت بوجود آورد.
رفسنجاني
در گذشته به عنوان يک پراگماتيست اقتصادي و اجتماعي، به اهميت توسعه سياسي براي
حرکت در مسير دمکراسي اهميت آنچناني قائل
نبود. اما تجربيات دولت خودش و ملاحظه
آنچه دولت اصلاح طلب خاتمي بدان پرداخت وي را به اين باور رساند که اصلاحات اقتصادي
بايد با اصلاحات سياسي همراه گردد. تمايلات رفسنجاني براي بوجود آوردن شرائط رشد
مالکيت خصوصي در بخش صنعتي و خصوصي سازي صنايع دولتي، کورسوي اميدي در افق جامعه
بوجود آورده بود اما اين آخرين بخت او نيزبا شکست و ناکامي توأم گرديد. او مي
توانست در ايجاد شرايط لازم براي رشد طبقه بورژوازي مدرن کمک خوبي باشد.
جمع
بندي:
به
نطر نگارنده
1-
مبارزه با فقر و تندگدستي طبقه زحمتکش،
مبارزه با فساد، رشوه خواري و تبعيض در جامعه فقط
فقط از گذرگاه دمکراسي وبسط آزادي ها امکان پذير است و بس.
2-
ايجاد اشتغال توسط دولت سرمايه داربه اشتغال
کاذب ميانجامد. پس جامعه نياز به يک طبقه گسترده سرمايه گذار خصوصي دارد که با
سرمايه گذاري، توليد و بازتوليد سرمايه، جذب متخصصين و نيروهاي با کيفيت جامعه به
رشد و شکوفائي اقتصادي جامعه کمک کند.
3-
اين طبقه براي حفظ موقعيت خود نياز به امنيت
اجتماعي و ثبات سياسي دارد که آن هم فقط از مسير قانومند شدن جامعه امکان پذير است.
4-
جامعه ايران امروز يک دوران دگرديسي را طي مي
کند و اين انتخابات بر صحت اين نظريه مهر تأييد زد. آنچه تا به امروز به عنوان
تضاد در هرم قدرت مطرح مي شد، در اين انتخابات به وضوح نمايان گرديد. قدرتي که مي خواهد بازگردد و جامعه را با زور و
فشار اداره کند و به همين سبب هم رياست
جمهور خود را از ميان نظاميان برميگزيند، مي تواند هزينه گذار به جامعه مدرن و
دمکراتيک را چندين برابر کند.
5-
انتخابات اخير برخلاف ادعاي حاکميت نشانگر
ضعف آن بود. رودرروئي نيروهاي درون حاکميت، به لجن کشيدن متقابل نيرو هاي اصلي
توسط يک ديگر بيان عريان شدن اختلافات داخلي حکومتي است که تا کنون متحد عمل کرده
است. صف آرائي سرمايه داري بوروکراتيک، يعني کارگزاران، سرمايه داري نظامي يعني
سپاهيان و ارتش، طرفداران توسعه سياسي يعني اصلاح طلبان و روحانيت مرتجع فقاهتي در
مقابل يکديگر و انتقال اين تضادها به نيروهاي
سنتي سنتي به ايجاد شکاف در سه نهاد سياسي صاحب قدرت انجاميد. در واحد تشکيلاتي بازاريان يعني هيئت مؤتلفه اسلامي يک بخش ( يعني اطاق بازرگاني و شخص خاموشي) از
هاشمي رفسنجاني حمايت کرد. بخش ديگر آن (توکلي و گروه او) از احمدي نژاد و بخش سوم
(يعني باهنر، ترقي و عسگر اولادي) از لاريجاني حمايت کردند.
در جامعه روحانيت مبارز نيز با جند دستگي و عدم
اجماع بر حمايت از رييس آن، اکبر هاشمي رفستنجاني روبرو شديم.
مجمع روحانيون مبارز با خروج بنيادگذار آن، کروبي
دچار بحران شره است
تاريخ 27 سال حکومت روحانيون نشان داده است که اصولا
اين نيروي سياسي گر چه به لحاظ تاکتيکي با تدبير عمل کرده است اما از نظر استراتژيک
داراي هيچ استعدادي نبوده و تاريخچه آن سرشار از فرصت سوزي ها بوده است.
اما
آنچه که مربوط به اتخاذ تاکتيک انتخاباتي از جانب اپوزيسيون در خارج و داخل کشور مي
شود، بايد گفت که شعار تحريم انتخابات بيانگر عدم درک صحيح از واقعيات عيني از
جامعه ايران است. اين عقيده که بگذار حکومت يک دست گردد تا مردم بپاخيزند و تکليف
را يکسره کنند در حقيقت از کيسه خليفه مايع مي گذارند، آنها با زندگي روزمره مردم
و درد و رنج آنها آشنائي ندارند.
شانزده
سال دولتهاي رفسنجاني و خاتمي داراي دست آوردهائي در بخش اقتصادي، اجتماعي و
اصلاحات سياسي بوده است هر گاه در اين دوره انتخابات نماينده جناح نظامي به قدرت نمي رسيد جامعه به
ابعاد کنوني مجبور به عقب گرد و مبارزه بي امان براي حفظ اين دست آوردها نمي شد و
انرژيش را در ادامه توسعه اقتصادي و سياسي به کار مي گرفت.
سياست
تحريم در چنين شرائطي چيزي جز کمک به جناح افراطي راست گرا نبود، زيرا با تجربه
انتخابات شوراها و مجلس هفتم مشخص بود که جناح تماميت خواهان مذهبي و نظامي براي
کسب تمام قدر خيز برداشته اند. پس خالي
کردن صحنه و در اختيار گذاردن امکانات براي حريف تاکتيک هوشمندانه اي نبود.
اميدواريم
که در عمل با جمع بندي از آنچه گذشت ديگر به تحريم دل خوش نکنند که تاريخ جامعه ما
به بيماري تکرار تراژدي مبتلا شده است.
اشتباه
يک يا دوبار بخشودني است، تکرار آن بيش از اين دال بر عدم شناخت، درک و خلاصه کم
هوشي مدعيان است.
July 19, 2005