جنگ پرزيدنت بوش در عراق
نوشته: امانوئل والرشتاين
ترجمه: احمد مزارعي
بنا به گزارشي که از طرف دکتر
حاتم علواني رئيس حقوق بشر در عراق انتشار يافته، از ابتداي تهاجم آمريکا به عراق
تا کنون 128 هزار نفر کشته شده که از اينان 55 درصد زنان و کودکان هستند . اين
اطلاعات در نتيجه تحقيقات مستقيم و در ارتباط با خانواده ها، بيمارستانها و
موسئسات معتبر انجام گرفته است . اين سوغات دموکراسي آمريکا براي نوع بشر.
مترجم
همچنانکه ميدانيم بوش بيش از رئيس جمهور شدن در گفتاري که
با يکي از دوستانش داشته است اسرار ميورزيده که بر عکس نظر پدر خود بايد صدام حسين
را از کار بر کنار نمايد و اينچنين نيز عمل کرد. اما اکنون و با وزيدن بادهاي
مخالف و اينکه غالب مردم آمريکا باين نتيجه رسيده که نبايد اينهمه خسارت براي اين
جنگ متحمل شد، لذا وقت آن رسيده تا بکارهاي بوش و نتايجش نظري بيفکنيم .
ارتش آمريکا خواستار پيروزي سريع در جنگ عراق و اشغال آن
کشور بود که موفق نگرديد و اکنون پس از گذشت دو سال مقاومت آنچنان است که امکان پيروزي
در چشم انداز نيست . در حقيقت بايد گفت که پيروزي با مرور زمان مرده است . بوش
ادعا مي کند که ميخواهد ارتشي را در عراق بوجود آورد تا قادر باشد در برابر مقاومت
پايداري کند ، اما اين کار شدني نيست و به شهادت ژنرالهاي آمريکائي در عراق اينکار
به سالهاي بسيار طولاني نياز دارد و تازه آنهم نامعلوم است . دونالد رامسفلد معتقد
است که ايجاد ارتشي که بتواند در برابر مقاومت در عراق ايستادگي کند به 12 سال وقت
نياز دارد و تازه بعد از آنهم بدون کمک ارتش آمريکا قادر نخواهد بود به حيات خود
ادامه دهد . تا کنون حتي يک واحد کوچک هم از ارتش نوين عراق نتوانسته در برابر
مقاومت پايداري کند و بنظر ميرسد که فکر پايداري بگوش آنان نميرود. اکنون ميشود
بوضوح ديد که مربيان آمريکائي کاملاً آمادگي آموزش را دارند و وظيفه خود را بدرستي
انجام ميدهند . اما سربازان عراقي تنها بخاطر گرفتن حقوق به اين ارتش وارد ميشوند
، آنان حقوق را از آمريکا ميگيرند امّا بطور جّدي وارد جنگ با مقاومت نميشوند .
بنا به گزارش خبرنگاراني که در منطقه گرين زون با سربازان بسربرده اند آنان به
هنگام استراحت سرودهاي ضد آمريکائي زمزمه ميکنند البته اين به هنگامي بوده که مربيان
آمريکايي حضور نداشته اند . تا کنون کمتر کسي توانسته ميان سربازاني که آمريکا
آموزش ميدهد و نيروهاي مقاومت فرق چنداني قائل شود ، عليرغم که نيرو مقاومت
آموزشهاي لازم را نديده و امکانات لازم را ندارند، اما بنا باعتراف مسئولان آمريکائي
آنان بسيار عالي مبارزه و مقاومت ميکنند . آنان نه براي پول بلکه بنا به اعتقادات
ملي گرايي، کرامت انساني خود و اعتقادات اسلامي به نيروهاي مقاومت پيوسته اند و در
اين مسئله جاي شکي نيست . يکي از مستشاران آمريکا در مورد سرکوب مقاومت بلحاظ تاريخي
اظهار ميدارد که ميان آنچه که در عراق ميگذرد و آنچه که در زمان استعمارگر
انگلستان در مالزي و کنيا پيش آمد فرق بسيار است . در مالزي نيروهاي مالاوي بعلت
ارتباط با چينيها نتوانستند از پشتباني اکثريت مردم مالزي برخوردار شوند و يا در
کنيا قبائل مائو مائو از امکان دسترسي به اسلحه مدرن محروم بودند و اين چيزي است
که با عراق کاملاً متفاوت است ، مقاومت در عراق با هم آنچه در گذشته انجام گرفته
کاملاً متفاوت است .
بوش خواست تا در عراق دولتي قدرتمند و هم پيمان با آمريکا
بوجود آورد تا بتواند کشور عراق را هم بدرستي اداره کند، امّا تا کنون اين امر
اتفاق نيفتاده است . هنوز زمان درازي در پيش
است تا دولت فعلي در عراق بتواند در سه زمينه توانمندي، اداره کشور و هم پيماني
مورد اعتماد براي " آمريکا" را با ثبات برساند . در مورد نيروي نظامي که
بايد گفت اين دولت فاقد آنست . در مورد اداره کشور بايد گفت که عراق بيشتر از تمام
کشورهاي خاور ميانه متخصّص داشته که بعضي از آنان در زمان صدام کشور را رها کردند
و بسياري از آنان در زمان فعلي بتوسط گروههاي مافيائي ترور شدند و هم اکنون بخشي نيز
براي رهائي جان خود کشور را ترک مي کنند . در مورد زنان بايد گفت که بخشي از زنان
بعلت ناامني در خانه ميمانند، اما بطور گسترده تر بايد گفت که بعلت وجود بنياد
گرائي اسلاميون حاکم از خانه بيرون نميآيند.
در مورد هم پيماني مطمئن بودن براي آمريکا بايد گفت که حتي
کوند اليزا رايس خود نيز بخوبي ميداند که اين دولت بسيار ضعيف تر از آن است که
بتواند هم پيمان براي آمريکا باشد . علت اول اينکه با نبود يک دولت قدرتمند مردم
مجبورند رنق و فتق امور خود را با جريانات مذهبي تنظيم کنند . با ضعف دولت و ارتش
زمينه تنها براي گروههاي حزبي و ميليشاهاي متعلق به جريانات مختلف فراهم است . دوم
اينکه هيچگونه برنامه اي در سطح ملي براي اداره کشور و آينده آن وجود ندارد ،
برنامه هاي موجود هيچکدام حتي در سطح ليبرالي هم نيست . سوم اينکه بوش اميدوار بود
که بتواند يک اعتبار واحد جهاني کسب کند، امّا اکنون که قطبهاي مختلف قدرت درجهان
وجود دارد اين آرزو به سراب تبديل شده است ، اعتبار آمريکا سير نزولي دارد و بقول يک
روزنامه نگار" شما ميتوانيد ديک چيني را داشته باشيد که هر چه دلش ميخواهد
بگويد، امّا مردم بايد باور کنند که امروز ايالات متحده آمريکا قويتر از ديروز است
، امّا جهانيان بر اساس درک خود قضاوت مي کنند."
اخيراً آقاي بوش همچون يک روستائي ساده نگر آرزو کرد که
بزودي آمريکا بهشت برين خواهد شد و مردم آمريکا دو باره خواهند توانست به ثروت و
آسايش بيشتر دست يافته و همچون روستاهاي کوچک قرن گذشته که بطور جمعي مردم به کليسا
ميرفتند اينبار نيز خانواده هاي مسيحي به کليسا رفته و خطاهاي گذشته را به فرموشي
سپارند . امّا بايد گفت که اکنون در آمريکا يک جنگ فرهنگي اصلي را از سر ميگذراند
که ممکن است تا دهه آينده تبديل به خشونت گردد. هيجگاه تا کنون جامعه آمريکا تا اين
حّد دچار دو دستگي نبوده ، در حقيقت ميتوان گفت که جامعه آمريکا از پس از پايان
جنگ داخلي اکنون بنوعي دچار همان فرهنگ دوران جنگ ميشود . البته بايد گفت که اينبار
نه مهزله بلکه بسيار جّدي است .
با چشم اندازي به گذشته ميتوان متوجه شد که ريچارد نيکسون
جنايتکاري هشيار بود، وي جنگ ويتنام را سازماندهي کرد امّا وي شروع کننده جنگ
نبود. با وجود اين سنوط وي بعلت حيله استادانه اي بود که در مورد شکست جنگ ويتنام
بکار گرفت . آيا جورج بوش از کار خود بر کنار ميشود ؟ امري است قابل شک. امّا حيله
گري بزرگي که او بکار برد بسيار بزرگتر از توطئه اي است که ( چنين فريبکار) ديک چيني
انجام داد . تاريخ و ملت آمريکا قضاوت بسيار شديدي در مورد آنان خواهند داشت .
در شرايط فعلي عراقيها و آمريکائيها هر روز کشته و معلول ميشوند
و اميد هم نميرود چيز مناسبي از ميان آن بدر آيد.
16 جولاي