اعاده حيثيت از لائيسيته
محمد قوچانی
در
نزاع های سياسی معمولاً واژه های فلسفی بی حيثيت می شوند. واژه ها نادرست و نادقيق
و آميخته به هم فهميده می شوند. اين همانی در زبان و ذهن بيداد می كند و فلسفه
ملعبه دست سياست می شود. يكی از اين واژه های بی حيثيت شده در عصر ما، به خصوص در دهه اخير لائيسيته و همزاد آن
سكولاريته است. دو واژه ای كه هم معنا فهميده می شوند و با همين فهم ناقص به كرات
در ادبيات سياسی امروز ايران به كار برده می شوند. چه بسا كسانی كه «لائيك» را به «لادين»
ترجمه می كنند چنان كه ربع قرن پيش «كمونيست» را «خدا نيست» معنا می كردند گويی «كمو»
در لاتين به معنای خدا است و «ئيك» در همين زبان به معنای دين است كه البته چنين
زبانی را خداوند نيافريده است. جالب اين كه مزاح ريشه در واقعيت دارد: «نظريه
پرداز تركيسم و پدر لائيسيته در تركيه، ضياء گوكالپ... كه با افكار روشنفكران
فرانسه بسی آشنايی داشت در برگردان لائيك به تركی ناشيانه آن را لادينی (La dini) ترجمه می كند و لائيسيته را با لامذهبی اشتباه می
گيرد.» [ص ۳۱]
از
همين رو «شيدان وثيق» در كتابی كوچك اما به شدت دقيق درصدد برآمده از لائيسيته
اعاده حيثيت كند و معنای دقيق آن را نشان دهد: «هدف اصلی ما از طرح چنين بحث هايی
در اينجا و در آينده دفاع از منطقه و روند لائيسيته يا گونه ای از آن در جنبش
اجتماعی و سياسی ايران است.» [ص ۱۶۰] كتاب با ارائه تصويری فلسفی
و زبان شناختی از لائيسيته آغاز می شود و اينكه اين واژه برآمده و فرآورده جامعه
فرانسه است و به سختی قابل تعميم به ديگر نقاط جهان حتی در خاك اروپا است.
شيدان
وثيق نادرستی همانند سازی های افراطی ميان لائيسم و مفاهيمی مانند دموكراسی، ليبراليسم،
پلوراليسم و حتی سكولاريسم را نشان می دهد: «دموكراسی بدون لائيسيته امكان پذير
است همچنان كه در انگليس، دانمارك و يونان مشاهده می كنيم و از سوی ديگر لائيسيته
نيز بدون دموكراسی امكان پذير است هم چنان كه در رژيم های توتاليتر يا ديكتاتوری
از نوع شوروی سابق، مكزيك و يا تركيه شاهد آن بوده يا هستيم.» [ص ۲۱]
نويسنده
همچنين سعی می كند در استعمال واژه لائيك برای هر موقعيتی خست به خرج دهد. از نظر
او «فرد لائيك» يا «جامعه» لائيك وجود ندارد، آنچه ما با آن مواجه هستيم «نهاد» لائيك
آن هم در جامعه ای مانند فرانسه و نهايتاً تركيه است و ديگر هيچ. برای اثبات اين
ادعا (تجربه منحصربه فرد فرانسوی ها در لائيسيته) بخش پنجم كتاب به بررسی موردی
كشورهای اروپايی از منظر مناسبات دين و دولت پرداخته است. از نظر او در كشورهای
كاتوليك (به خصوص ملل لاتين) كه با يك نظام سلسله مراتبی مسيحی (پاپيستی) مواجه
هستيم منطقه لائيسيزاسيون حاكم است اما روابط دين و دولت در اسپانيا و ايتاليا با
روابط دين و دولت در فرانسه متفاوت است چرا كه در اين دو كشور قراردادی ميان دو
نهاد دينی و دولتی برقرار است كه الزاماً به معنای وجود يك جمهوری يا پادشاهی
لائيك نيست اگرچه نمی توان آنها را دولت های دينی هم ناميد. در كشورهای پروتستان (بريتانيا
و دانمارك) اما منطق سكولاريزاسيون حاكم است كه اصلاً به معنای نظام غيردينی نيست.
شاه هر دو كشور رئيس دين و دولت با هم است و كليسای هر دو كشور نه نهادی حاكم بر
دولت يا جدای از آن بلكه يك كليسای ملی است. در هلند و آلمان (كشورهای چند مذهبی) هم
منطق لائيسيته حاكم نيست بنابراين تنها كشوری كه در قانون اساسی و ارزيابی عمومی
خود را جمهوری لائيك ناميده فرانسه است كه آن هم به پيشنهاد يك كمونيست رخ داده
است.
در
فصل های ديگر كتاب آرای هابز، لاك،
اسپينوزا، روسو، كانت، هگل و ماركس درباره لائيسيته بررسی شده است. جملات
ماركس درباره لائيسيته مثل هميشه درخشان است: «ماركس تاكيد می كند لغو سياسی دين
به عنوان دين رسمی به معنای لغو دين در جامعه مدنی نيست...» ماركس... در نقد برونو
باوئر و برخلاف وی كه جدايی دين و دولت را پايان كار دين می پنداشت معتقد بود كه «با
اين جدايی دين تنها از عرصه قدرت سياسی كنار می رود ولی در گستره پهناور جامعه مدنی
حضور و فعاليت خود را ادامه می دهد و تازه در اين جا و در اين هنگام است كه كار
اصلی و واقعی دين آغاز می شود.» [ص۱۸] به همين دليل است كه شيدان
وثيق نيز معتقد است «لائيسيته جدايی دين از دولت است و نه از سياست» [ص۱۰] يك
فصل كامل از كتاب به بررسی «لائيسيته» در فرانسه اختصاص دارد. نويسنده با مرور
تاريخ مناسبات دولت و كليسا، توافقات دو نهاد و قوانين مذهبی فرانسه بخشی از بررسی
خود را به مسئله حجاب اسلامی در فرانسه اختصاص می دهد و سه رويكرد را در لائيسيته
به نقد فتاده فرانسه بررسی می كند: نظريه جدايی، نظريه بی طرفی و نظريه رواداری. اما
فصل پايانی كتاب به نقد نظرات روشنفكران ايرانی درباره لائيسيته اختصاص دارد: نقد
نظرات هفت نويسنده و نظريه پرداز: محمد برقعی، عبدالكريم سروش، محمدرضا نيكفر،
سيدجواد طباطبايی، مراد فرهادپور، عليرضا علوی تبار و مصطفی ملكيان. اجمال نقد
آنكه همه اين متفكران گرفتار همان بدفهمی های آغازين شده اند.
كتاب
شيدان وثيق در نوع خود رساله سودمند و كم نظيری است. گمان نكنيد دشوار نوشته شده
كه بسيار دقيق و آسان ياب است.
روزنامه شرق
http://www.sharghnewspaper.com/840423/html/spc6.htm