چهارشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۸۴ - ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۵

سياست يا سماجت، لجاجت و حماقت!

کوروش گلنام

سه شنبه 29 شهريور1384 ـ 20 سپتامبر 2005

 

همآن گونه که همه در خبر ها شنيديم، کره شمالي، الگوي رژيم اسلامي ايران در پي گيري و لجاجت بر ساخت و دست يابي به بمب اتمي، يکپارچه تسليم شد و از شرارت خود دست کشيد. اين در حالي است که دانش وآگاهي هاي علمي، فني و کارشناسانه کره شمالي در زمينه هاي گوناگون در اندازه اي بسيار برتر از توانايي هاي رژيم اسلامي است. از آن ميان دانش موشکي و هسته اي کره شمالي در سطحي است که خود مستقلن مي تواند سازندگي وتوليد داشته باشد. حاکمان ايران در اين زمينه ها هميشه وابسته ياري هاي پنهان و آشکارکره شمالي، چين و روسيه بوده اند.

شرکت متهم به شکنجه و آدمکشي احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهور ايران در سازمان ملل، که تنها رئيس کشور و رئيس جمهوري بود که بارها تاکيد داشت که"رئيس جمهور منتخب مردم "کشورش(ايران)  است و همه توانش را بکار برد تا شايد اين دروغ بزرگ را جا بياندازد، خود مضحکه تاريخ و از ابهام ها وکمبود هاي بزرگ سازمان ملل است. اين پرسش هميشه پا بر جا خواهد بود که چگونه يک متهم به ترور، شکنجه، گروگانگيري و آدمکشي را به سازمان ملل راه داده تا به موعظه هاي بيمار گونه ديني پرداخته و با تکيه بر قلدري، کينه جويي و ادعاهايي پوچ، به تهديد جهانيان بپردازد!  سازمان ملل از اين موضوع که انتخابات در ايران، فرمايشي و با نظارت تحميلي شوراي نگهبان فاقدارزش بوده و با هيچيک از مفاد پيمان هاي جهاني در باره حق انسان ها در انتخاب شدن و انتخاب کردن آزادانه کمترين همخواني نداشته، خود به خوبي آگاه بوده است با اين اضافه که حتا با وجود همه اين تنگناهاي ايجاد شده در جلوگيري از برگزاري يک انتخابات آزاد و غير فرمايشي، با راي سازي و تقلب هاي گسترده فرد بدسابقه و بدنامي بنام محموداحمدي نژاد را به رياست جمهوري "منتصب" کردند. درست است که اين جماعت تعدادي آراي ثابت دارند که کمترين بخش جامعه ايران است و توانستند عده اي ديگر را با ترفندهاي گوناگون فريب داده به پاي صندوق ها بکشانند و با ايجاد هياهو در انتخاب "بد وبدتر" حتا روشنفکراني را به پشتيباني از بدنام ديگر رفسنجاني به ميدان کشانند و بازار انتخابات فرمايشي را داغ کنند(که همه حکايت از ساخت پر از اشکال جامعه ايران و نفوذ مخرب خرافه ها در جامعه دارد)  اما اين به هيج وجه به معناي شرکت آزادانه مردم در انتخاباتي آزاد نيست. ايران در اين زمينه امروز حتا از افغانستان و عراق، با وجود شرايط دردناک اين کشورها، نيز عقب مانده تر و با پيشرفت اين کشورها در زمينه تلاش براي برقراري دمکراسي و آزادي در انتخابات، قابل مقايسه نيست! محموداحمدي نژاد حتا براي يک آن نيز انتخاب مردم ايران نيست و تکيه چندين و چند باره او در سخنراني ها و گفتگوهايش با خيرنگاران و خبرگزاري ها بر ، "حق ملت ايران" در فناوري هسته اي و اينکه " ما نمي توانيم از حق ملت ايران بگذريم" نيز همچون ادعاي منتخب مردم ايران بودن خود، دروغ و واژگونه سازي است. پرسيدني است که اين چه حق مردمي است که تا پيش از افشاي کار دزدانه رژيم و به مدت 18 سال از مردم پنهان نگاه داشته شده است و آنها کمترين آگاهي از آن نداشته اند و در نتيجه اين سياست مزورانه حکومت گران براي حفظ قدرت خود،  بر عکس همه حقوقشان بر باد رفته است و گرفتار فقر و فساد و تن فروشي و  اعتياد شده اند و ارقام نجومي از پول ها و سرمايه هاي ملي که متعلق به آنهاست در اين راه پنهان ازچشم آنها از دست رفته است؟  مردم بايد يک فرصت حقيقي بيابند تا ديدگاه واقعي خود را بيان کنند. بنا براين، اين پيشنهاد هميشه پا برجاست که علي خامنه اي رهبر اجباري و نا منتخب و ديگر شريکهاي ايشان در غصب قدرت و مال ملت، هر گاه که بخواهند گزينه يک همه پرسي(رفراندم) به شکلي مسالمت آميز و بي خونريزي و خشونت با ديدباني سازمان هاي جهاني حقوق بشر پا برجاست. باز هم براي چندمين بار بازگو مي شود که آقايان اگر بر درستي و راستي ادعاهاي خود استوار هستند تن به يک چنين همه پرسي بدهند تا مشخص شود "ملت" و "مردم" کيستند و از چه چيزي پشتيباني مي کنند. تا روشن شود چه کساني خود را پشت واژه هاي ملت و مردم پنهان ساخته و کينه توزانه ترين و مخرب ترين سياست هاي ضد مردمي ، ضد ايراني و ضد انساني خود را بنام ملت و مردم ايران به پيش مي برند!

رهبر، احمدي نژاد و تيم همراه و تهيه کنندگان متن سخنراني هاي او در يکي از مهمترين نشست هاي جهاني، نشان دادند که در همآن راهي گام مي زنند که سال هاست گام زده اند و نتيجه اش ويراني، فقر و فساد درايران و اکنون قرار دادن ايران در لبه پرتگاه جنگ، انسان کشي و نابودي است. رهبر و منتصبين اعزامي او به سازمان ملل با چنين عينکي دنيا را مي بينند و تفسير مي کنند:

1 ـ سياست يعني سماجت و لجاجت کودکانه.

2 ـ سياست يعني فريبکاري و تخريب.

3 ـ سياست يعني بي اخلاقي، بي پرنسيبي، دروغ گويي و دروغ سازي، امضاي ميثاق ها و پيمان هاي جهاني و سپس خلاف آن کار، حرکت و رفتارکردن.

4 ـ سياست يعني وقاحت، قلدري و استفاده از شيوه هاي تروريستي و راهزني براي پيشبرد هدف هاي شخصي و گروهي خاص در پوشش خواسته هاي ملي و مردمي.

5 ـ سياست يعني اينکه دين  را، آنگونه که ما مي فهميم، در همه امور شرکت دادن و سازمان ملل را با منبر و مسجد اشتباه گرفتن و موعظه کردن.

6 ـ  و سياست يعني اين که خود را يگانه برحق زمان ديدن و براي همه تعين تکليف کردن و همه را به پيروي از خشک مغزي خودفراخواندن!

و بدين ترتيب ترتيب سياست يعني "حماقت"!

سخنان احمدي نژاد در سازمان ملل پوچ، نابخردانه و توهين آميز و برعليه مردم و منافع مردم ايران بود. او به تمام کساني که در سراسر اين جهان پهناور باورهاي ديني نداشتند آشکارا توهين کرد. نام بردن از پيروان اديان ديگر نيز تزئيني و تشريفاتي بود زيرا مردم ايران خود به خوبي شاهد بوده و هستند که اين گروه خشک سر حتا همراهان هم کيش و مرام ديروز خود را که ذره اي با آنها اختلاف پيدا کرده باشند نيز تحمل نمي کنند و براحتي آنها را به خروج از دين، جاسوسي براي بيگانگان، اهانت به رهبر و توطئه عليه نظام"مقدس" و.. متهم کرده، به جعل و پرونده سازي پرداخته و حتا دست به حذف فيزيکي آنها مي زنند. سعيد حجاريان، عبداله نوري و قتل برادرش، آيت الله منتظري، حجت الاسلام ها اشکوري و کديور، و سروش، گنجي، باقي، طبرزدي و  .. تنها نمونه هايي هستند از ميان صدها نمونه در سراسر ايران.

چرا تا اين اندازه بي خردي و لجاجت کودکانه؟

در آغاز باز هم ياد آور شود که نگارنده مخالف حمله نظامي به ايران است چون آسيب هاي وحشتناک ناشي از آن دامان مردم بي گناه و گرفتار در چنگال ملايان غاصب ايران را نيز خواهد گرفت. اما در برابر رويدادهايي که در نتيجه قدرت طلبي ها، خودخواهي هاو خيره سري ها  و پشتيباني از ترور و ترور پروري ملايان حاکم در ايران امکان دارد پيش بيايد نمي توان تنها با احساسات نيک برخورد کرد. رژيم حاکم بر ايران با سياست هاي بسيار نابخردانه خود  ايران را در معرض حمله نظامي بيگانگان قرار داده است و چون بسيار دچار ترس و هراس هستند مي خواهند مردم ايران و اگر بتوانند مسلمانان کشورهاي ديگر را سپر بلاي خود کرده و قرباني کنند.

 

***

طلب کارشدن سران "ج" اسلامي پس از رو شدن پنهان کاري و جرم و خلاف آنها از سوي آژانس جهاني انرژي اتمي، زياده خواهي و امتياز خواهي  ها، کوبيدن بر طبل تو خالي مبارز طلبيدن و.. همه و همه فرار به جلو، فريبکاري، وقاحت و دغل کاري آشکار است. از ديد نگارنده چند ذهنيت ساده انگارانه زير در ادامه اين سياست ننگ آور و رسوا اثر فراوان داشته است:

1 ـ تکيه بر پشتيباني کشورهايي چون روسيه، چين، کره شمالي و هند.( کوبا و سوريه و چند کشورديگر، چندان اهميتي در اين زمينه ندارند) جالب است که خشک سران سياه کاري که هزاران تن از فرزندان مردم را به جرم کفر و الحاد و  مخالفت با "نظام مقدس اسلامي" به خاک و خون کشيده اند، همه اميدشان در نشست هاي بين المللي بيشتر به جبهه کفر و نفي کنندگان الله است و همه نوع امتيازهاي تجاري ـ اقتصادي مالي نيز در اختيار آنها مي گذارند! قدرت و مکنت و حفظ آن واقعن که چه کارها با انسان نمي کند!

2 ـ تکيه بر ترور و بمب گذاري و آدمکشي وسيله نيروهاي معروف به انتحاري و استشهادي و نيروهاي ويژه. در اين زمينه حساب خاصي روي گروه هاي تروريستي حزب الله در لبنان و در فلسظين(پارازيتهايي که با پول و سرمايه ملت ما سر پا بوده و زندگي مي کنند) و گروهاي ويژه در سپاه و بسيج باز کرده اند. از همين روست که سياست هشيارانه تخليه نوار غزه از جانب شارون در اسراييل را بايد مورد ارزيابي قرار داد. اين سياستي هوشمندانه و دورانديشانه بوده است که بهانه جنگ افروزي هاي ستيزه جويان ضد صلح به رهبري ملايان خشک سر در حاکميت ايران را از دست آنها گرفته؛ در سطح جهان براي خود وجهه اي مثبت و سازنده کسب نموده و هم زمان دست خود را براي عمليات نظامي آينده بر عليه ملايان قلدر در ايران باز مي کند.

3 ـ ارزيابي بسيار نادرست از بحران نفتي و ترساندن جهانيان از افزايش بهاي نفت به ميزان 100 دلار(گفته باز گفته برخي سخنگويان رژيم ملايان) و يا به آتش کشيدن چاه هاي نفت منطقه(شيوه برادر صدام حسن)و يا بستن تنگه هرمز اگر خيلي هنر کنند.

4 ـ و در مجموع ارزيابي بسيار نادرست از نيرو و وضعيت دروني وبيروني خود.

مي توان مورد هاي ديگري را نيز افزود اما از ديد من اين جند مورد اصلي تر است. در باره هر يک از بندها مي توان بسيار نوشت و  گفت اما به همين بايد بسنده کردکه:

در باره بند 1: رهبران چين، روسيه، هند و کره شمالي مي بايست بسيار ديوانه باشند که سود دراز مدت خود در رابطه با کشورهاي غربي به ويژه آمريکا رافداي سود کوتاه مدت و حکومت ملايان بي آبرو و بي اخلاقي کنند که کمر به نابودي جهان بسته اند و اگر کمترين پيشرفتي در نقشه هاي شوم جهاني خود بيابند آنها را نيز به آتش خواهند کشيد. خطرناکترين مسئله براي مردم جهان قرار گرفتن بمب اتم در دست ملايان قدرت طلب، آدمکش و آدمکش پرور است.يا بايد از صلح جهاني پشتيباني کرده و در پايداري آن کوشيد و يا از "ج" اسلامي ملايان جانبداري کرد و آدمکشي را افزايش داده و تقويت نمود و صلح جهاني را به مخاطره جدي افکند. راه ديگري نيست مگر اينکه ملايان حاکم نيز همچون ليبي و کره شمالي به زانو افتاده وتسليم شوند. اين کشورها شايد در بازي هاي سياسي براي پيش برد سياست هاي منطقه اي و جهاني خود وگرفتن امتياز از حربفان در غرب، رژيم اسلامي را تا مدتي بازيچه خود کرده و با کارت آن بازي کنند(همين کاري که تا امروز کرده اند) اما ادامه اين کار در دراز مدت و در زمان سرنوشت ساز، بسيار دور از ذهن و ناممکن است مگر در يک صورت که واقعن بخواهند آتش يک جنگ جهاني تازه (آرزوي شيادان حاکم در ايران) را روشن کنند.

در باره بند 2: خشک سران حاکم در ايران مي پندارند چنان مجال و فرصتي به آنها داده خواهد شد که دست به بمب گذاري، آتش افروزي و آدمکشي در اندازه هايي گسترده بزنند! آنها از موفقيت نقشه هاي حيواني خود به ويژه در عراق به خود غره شده و مي پندارند در مکان هاي ديگري نيز مي توانند دست به چنين حرکت هاي ضد انساني و وحشيانه بزنند. شايد مدتي کوتاه  بتوانند جنايت هايي را مرتکب شوند اما خشک سران تدارک ها و برنامه هاي پيش گيرانه کشورهاي قدرتمند از آن ميان آمريکا را به حساب نمي آورند و به اين نکته توجه ندارند که تکنولوژي پيشرفته نظامي به ويژه امريکا و اسراييل جگونه مي تواند به سرعت آنها را متلاشي و به سوراخ هاي صدامي هدايت کند. اگر درگيري پيش بيايد اين بار تا ريشه ملايان تروريست را نسوزانند دست بر نخواهند داشت. حمله نظامي به "ام القراي اسلام" يا پايگاه امروز تروريسم جهاني، بسيار سنگين تر و سهمگين تر از برخورد با طالبان و صدام حسين خواهد بود.

در باره بند 3: صدام حسين توانست به هنگام شکست و فرار خود چاه هاي نفت کويت را به آتش بکشد اما ديديم که تکنولوژي پيشرفته چگونه در مدتي کوتاه و در کمال شگفتي آنرا مهار نموده و بحران نفتي دامنه داري نيز پيش نيآمد. ذخيره هاي عظيم نفتي آمريکا و کشورهاي غربي درست براي روزهايي است که بحران بزرگ نفتي پيش بيايد. بستن تنگه هرمز هم خواب و خيال است و اگر هم بتوانند، حتا چند ساعت هم نمي توانند آنرا نگاه دارند و با اين کار تنها نابودي خود را جلو مي اندازند و جز نابودي نتيجه ديگري براي آنها نخواهد داشت.

در باره بند 4: رژيمي که تا گلو غرق در فساد و تباهي است و چاپلوسي و تملق، ظاهر سازي، دو رويي و جند رويي، زور و سرکوب ، زندان و شکنجه و  اعدام جزء وجودي آن شده است، اين پندار پوچ و واهي را دارد که اگر تهاجمي صورت بگيرد "مردم" و به ويژه بسيج و سپاه پشت سر او قرار خواهند گرفت! روشن نيست که رژيمي که اين چنين در تباهي و فساد غرق شده است در چنان زمان بحراني از مردم به جان آمده، که بخش زيادي از سپاه و بسيج را نيز شامل مي شود، که مجال مناسبي براي ابراز مخالفت آشکارخود در برابر چشم جهانيان را به دست خواهند آورد، چگونه مي تواند چشم داشت پشتيباني و کارکرد درست سيستم توخالي خود را داشته باشد؟ پشتيباني از سوي مردم به جان آمده اي که در اکثريت خود از اين رژيم متنفرند! اين هم حتمن از کرامات شيخ و رهبر معظم است!  وضعيت بيروني رژيم هم که تکيه اش بر بمب گذاري و آتش افروزي نيروهاي حزب الله جيره خوار است و عمليات بيروني نيروهايي ويژه از سپاه و بسيج و اميد به خيزش مسلمانان که ضعيفترين حلقه اين فاکتور است.  حقيقتن که سردمداران رژيم اسلامي سياست را با لجاجت کودکانه و حماقت عوضي گرفته اند.